پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | عشق کفتــر

عشق کفتــر





۱۰ بهمن ۱۳۹۵، ۲:۰۰

عشق کفتــر

جوجه رگ‌دار خوب دارم اینا پلنگ‌ هستن اون دم‌سیاه هم طوریش نی ولی این کلاهی دم قهوه‌ای با اون کلاهی کلاغ گوک، اصلا یه چیز دیگه‌ای هستن اگر هم نمی‌خوای که بیا همین گلی دم‌سفید رو ببر.
احساس می‌کردم چند نفر با هم ژاپنی حرف می‌زنند هیچ کلمه‌ای را درک نمی‌کردم با این وجود خودم را به درون مغازه انداختم.
بوی خاک و پر و فضله‌ی کبوتر به هم افتاده بود و صدای بغبغو هم بیداد می‌کرد تا جایی که گاهی صدای مرد فروشنده را نمی‌شنیدم کبوترها در قفس‌های بزرگ و دسته‌های ۲۰ یا ۳۰ تایی، دانه می‌خوردند و بغبغو کنان موسیقی متن جالبی را درست کرده بودند.
جلو رفتم و بعد از احوال پرسی گفتم: آقا من می‌خوام کبوتر بازی رو شروع کنم باید چکار کنم؟
دوست کبوترباز نگاه عاقل اندر سفیهی به من انداخت و سوال پیچم کرد، بچه‌ی کجایی؟ کفتربازهای محله‌تون کیا هستن؟چرا می‌خوای بزنی تو کار کفتر؟و پرسید و پرسید من هم راست و دروغ هرچه دم دست بود می‌گفتم تا مراد را راضی کنم تا مرا به مریدی و شاگردی بپذیرد.
استاد دست به کار شد:
کفتربازی، بچه بازی نیست. الآن همه جا به جز کرمون مسابقه کفتربازی برگزار می‌کنن ما دو نوع مسابقه داریم مسافتی و استقامتی.
در مسابقه‌ی استقامتی کفترها را شال می‌کنند و هرکس که پرندهایش بیشتر در هوا بمانند برنده است پارسال برنده حدود ۸ ساعت کفترها را شال کرده بود( شال کردن یعنی همان چوب یا پارچه‌ای که در هوا تکان می‌دهند تا کبوتر به زمین ننشیند و در آسمان به چرخیدن ادامه بدهد، عده‌ای هم معتقدند شال به کبوتر مسیر را نشان می‌دهد)
برای مسابقه‌ی مسافتی “داور” یکی دو روزی خانه‌ی شخص شرکت کننده می‌ماند تا مطمئن شود تقلبی در کار نیست و غذای دوپینگی به پرنده نمی‌دهند و بعد هم کفتر رو وزن می‌کنه و بعد از شمردن پرهای بال اجازه‌ی شروع مسابقه را می‌دهد و بعد از مسابقه هم وزن می‌کند که جایی آب و دونه نخورده باشد بعضی وقتها بعد از مسابقه وزن کفتر از نصف هم کم‌تر می‌شه پارسال یک جوجه‌ی “شش لقه”…
لقه یعنی چه؟
کبوتر تازه بالغ را اگر توی دست بگیری و بالش را باز کنی آن پری که تازه در حال در آمدن است یا آن که لق شده و در آستانه‌ی افتادن است،‌ اگر چهارمین پر بود کفتر “۴ لقه‌” است و اگر ششمین “۶ لقه” بعد این‌ها می‌روند تا “کناره” و اگر “پرکناره” افتاد کفتر “ورشور” می‌شود و نباید “کفتر ورشور” رو پروند چون می‌رود و گیر می‌افتد باید حداقل یک “کوت” برود به جفت تا بماند البته اگر “رسمی باشد که خوب مثل مردی می‌ماند ولی اگر “ملقی” بود وفا نداره می‌ره و برنمی‌گرده.
دیگر مطمئن شده بودم که استاد در حالت خلسه است و دارد به زبان‌های ناشناخته چیزهایی می‌گوید که از درک ما خارج است صرفا سری تکان دادم و گفتم من چطوری باید شروع کنم که خیلی هم به حاشیه نرود.
استاد وقتی که از خلوص نیت اینجانب مطمئن شد سخنانش را چنین آغاز کرد:
حاجی از ما می‌شنوی نکن! می‌گن دستی که تو تغار کفر بره دیگه به در نمیاد.
حالا این هیچی، به قیافه‌ات نمیاد اینکاره باشی، باید بتونی کفتر رو تو هوا بشمری و تو با این عینک بعیده اصلا کفتر رو ببینی. از این گذشته خونه‌ای که کفتر توش باشه رو مسلما دزد می‌زنه، اگه نمی‌خوای دزد بیاد و یا نمی‌تونی هرشب با حواس جمع بخوابی ولش کن که می‌برن کفترهات رو… رسم دزدی کفتر هم اینه که نه تنها حیونت رو می‌برن حتی تخم‌ها رو می‌شکنن و جوجه ها رو هم می‌کشن.
– چرا؟!
– که دیگه نداشته باشی، که دیگه دست از کفتربازی برداری، اولین باری که کفترهای منو بردن شانس آوردم که از زاهدان کفترام برگشتن.
– از کجا فهمیدین از زاهدان برگشتن؟
– دیده بودن کفترهامو و بعد از برگشتن‌شون هم تونستم دزد رو بگیرم و خلاصه خودش تعریف کرد
– شکایت کرده بودین و پیگیری شکایت باعث شد دزد رو دستگیر کنید؟
– شکایت؟ من میگم تو اینکاره نیستی نگو نه! اصلا شکایتی در کار نیست می‌با(یست) خودت بری با چک و لگد دزد رو بگیری برا همین میگم تو نمی‌تونی اصلا کفتربازی از این حرفها زیاد داره مثلا وقتی کفترها رو هوا می‌کنی اگر همسایه‌ای هم کفتر داره، اونم هواشون می‌کنه تا از کفترهای تو چندتایی رو بنشونه
– بعد اگر کبوتر من توی خونه‌ی اونها نشست چه کار باید بکنم؟
– هیچی دیگه یا بیخیال می‌شی یا می‌ری در خونه‌ی یارو می‌گی آقا کفترت رو چند می‌فروشی؟ چون دیگه مال تو نیست از لحظه‌ای که نشست صاحب کفتر اونیه که نشونده.
می‌گفت عشق ‌به کبوتر باید توی خونت باشه خیلی‌ها کوچکترین علاقه‌ای ندارند ولی بعضی ها هم هر جا که باشند چشم‌شان دنبال کبوتر است. مثلا خودم که بیرون می‌روم همیشه سر به هوا راه می‌روم دست خودم نیست دوست دارم ببینم کبوترها و کبوتر بازها را، دوست دارم ببینم چندتا هوا کرده؟ اصلا چه کفترهایی داره و خودش چطور کبوتربازی هست؟
در کرمان واژه کفتر باز مترادف لاابالی و بیکار شده‌است اما خیلی از مشتری‌های من آدم‌های درست و حسابی جامعه هستن و صرفا این عشق رو دارن الآن اگر کسی سگ داشته باشه خیلی شیک و با کلاس به حساب میاد ولی کبوتر که هیچ منع دینی نداره تبدیل به مایه‌ی ننگ شده و باید قایمش کنند.
– شاید چون همیشه روی پشت‌بام بودند و توی حیاط مردم را می‌دیدند و همسایه‌ها از سر و صدا و چوب چرخاندن کبوتربازان در عذاب بوده‌اند باید به همسایه‌ها هم حق داد.
– گذشته دیگه الآن همه خونه‌ها آپارتمانی شده و خود به خود کفتربازها حاشیه‌ نشین شده‌اند و یا اصلا مزاحمتی برای کسی ندارند شما بیا ما چندتا جوجه بهت می‌فروشیم شما آنها رو عادت می‌دی توی حیاط خونه‌ دون بخورن باید بالشون رو ببندی چون اگر پر رو بچینی جوجه می‌میره،‌ هر وقت هم عادت کرد دیگه یواش یواش ولشون می‌کنی و اگر نشست روی بوم همسایه می‌گیری و پرش رو می‌چینی که دیگه از این کارها نکنه و آروم آروم یاد می‌گیره جلد خونه خودت بشه.
به بهانه‌ی جواب دادن گوشی از مغازه‌بیرون آمدم و زیر چشمی نگاهی انداختم که ببینم استاد نفهمد که من تغییر عقیده‌ داده‌ام و به طریقی قصد فرار دارم، اما دیدم رو به من ایستاده اما سرش به آسمان است و سخت مشغول تماشای پرواز دسته‌ای کبوتر است و من هم فرصت را غنیمت شمرده سریع خود را به راه دفتر روزنامه انداختم که نه توان دزد گرفتن داشتم و نه زهره‌ی نگهداری از پلنگ دم‌سیاه در خانه‌ی نقلی.

به اشتراک بگذارید:





مطالب مرتبط

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *