پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | پسر بزرگ «ناصر عبداللهی»: چه خوب که بابا حرف های پشت سرش را نشنید

پسر بزرگ «ناصر عبداللهی»: چه خوب که بابا حرف های پشت سرش را نشنید





۲۹ آذر ۱۳۹۵، ۲۲:۳۹

پسر بزرگ «ناصر عبداللهی»:
چه خوب که بابا حرف های پشت سرش را نشنید
موسیقی ما – این گفتگو نیازی به مقدمه ندارد. یعنی راستش را بخواهید خیلی سخت است بشود فضایش را در چند جمله کوتاه توضیح داد. فقط اینکه «نوید» به قدری صریح، راحت و رک حرف می‌زد که هیچ نیازی به سوال نبود و خودش همین طور مصاحبه را جلو می‌برد و حرف‌هایش را مطرح می‌کرد. به مناسبت سالگرد فوت یکی از هنرمندان سر‌شناس این سرزمین؛ «ناصر عبداللهی»، با پسرش «نوید» همکلام شدیم و چند ساعتی گلایه‌ها و صحبت‌هایش را گوش کردیم. از هر دری سخن گفتیم و دست آخر کار بالاخره به جایی رسید که نوید از شدت ناراحتی فرو ریخت و صدایش لرزید و…. بگذریم! او لفظ «بابای من» را به قدری شیرین و تلخ ادا می‌کرد که واقعا می‌شد حسرت و اندوه‌اش را حس کرد و با نگاه عمیق تری جمله‌هایش را مورد کنکاش قرار داد. حالا شاید با ذهنیت باز تری سراغ این مصاحبه بروید. «یادش بخیر» لفظ کوچک و کم توانی برای یاد کردن این صدای ماندگار موسیقی کشور است. ولی افسوس که هر آمدنی را رفتنی ست و هر طلوعی را غروبی و از آنجا که حتی «آدم خوب»‌های قصه‌ها هم می‌میرند، ناصر هم رفت تا این قصه هنوز با‌‌ همان قوانین زمخت و خشن‌اش، جلو برود…
دور‌ترین تصویری که از پدر در ذهنت باقی مانده را به من می‌گویی؟ چیزی که در همه این ۵ سال همیشه جلوی چشم توست و اذیت‌ات می‌کند؟
دور‌ترین تصویر… قطعا‌‌ همان لحظه‌ای که بابا را داشتیم به بیمارستان می‌بردیم. لحظه خیلی سختی بود و هیچوقت از ذهن‌ام پاک نخواهد شد.
نوید خود تو کدام یک از ترانه‌های بابا را بیشتر از بقیه دوست داری و در تنهایی‌هایت آنرا گوش می‌کنی؟
من آلبوم «بوی شرجی» بابا را خیلی دوست دارم. چون خود بابا هم علاقه زیادی به این آلبوم داشت و همیشه نسبت به آن ابراز علاقه زیادی می‌کرد. کار خیلی «دلی»‌ای بود و به خاطر همین نسبت به آن آلبوم احساس عجیبی داشته و دارم. شاید بواسطه علاقه خود بابا به این آلبوم بوده که من هم این طور درگیر آن شده‌ام.
اگر قرار باشد از خاطراتی که با مرحوم عبداللهی داشته‌اید برای ما چیزی تعریف کنی، انتخابت کدام لحظه هاست؟
من همیشه از برخی لحظاتی که با بابا بودم خیلی احساس غرور می‌کردم. مثلا همیشه عکسبرداری و فیلم برداری همه برنامه‌هایش را در پشت صحنه به من واگذار می‌کرد و فقط من می‌توانستم آن لحظه‌ها را ثبت کنم. خاطرات شیرینی از آن روز‌ها دارم. با بچه‌های گروه بابا و شوخی‌ها و جدیت‌های کاری خاص بابا که برای همه محترم بود و همه به آن احترام می‌گذاشتند. در ضبط بعضی کار‌ها که در خانه انجام می‌شد بابا از من می‌خواست که کمک‌اش کنم و آن لحظه‌ها را که حس می‌کردم بابا به نوعی به من اعتماد کرده، را خیلی دوست داشتم. تلخ‌ترین خاطره‌ای هم که از بابا در ذهن من مانده هم حواشی تلخی بود که پس از فوت‌اش در جامعه پیچید و ضربه بدی به من و خانواده‌ام زد. همیشه با خودم می‌گفتم که چقدر خوب شد که بابا بلند نشد و این حرف‌ها را که پشت سرش زدند را نشنید و در آرامش رفت وگرنه زود‌تر دق می‌کرد. واقعا اگر بابا آن حرف‌ها را می‌شنید زود‌تر دق می‌کرد.

به اشتراک بگذارید:





مطالب مرتبط

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *