روزنگار سفر خبرنگار پیام ما با دوچرخه به قفقاز کاربرد کتاب به جای دستمال توالت در ارمنستان
۲۶ شهریور ۱۳۹۵، ۲۲:۲۸
روزنگار سفر خبرنگار پیام ما با دوچرخه به قفقاز
کاربرد کتاب به جای دستمال توالت در ارمنستان
سرویس سفر پیامما همیشه میزبان خاطرات و تجربیات گردشگران و ماجراجویانی بوده که یا اهل کرمان بودهاند و یا از کرمان میگذشتند و فرصتی فراهم میشد تا بتوانیم ما هم چیزهایی از راه و رسم سفر کردن ایشان و یافتههایشان را بشنویم و به قول معروف دریابیم که چرا میگویند بسیار سفر باید تا پخته شود خامی.
سفر راههای مختلفی دارد که مهمانان سرویس سفر پیامما هر کدام به گونهای جهان پیرامون را کشف میکردند از سفر ما با اتومبیل شخصی گرفته تا دوچرخه و حتی دوستی هم از فرانسه پیاده تا ایران آمده بود.
بگذریم از آنجا که علاقه به سفر از هر بیماری دیگری مسریتر است این درد خانمان سوز به جان دبیر سرویس هم افتاد و بندهی خدا تا به خود آمد دید در حال رکاب زدن به سمت ارمنستان است و چنان هم بار و بندیل را با دوربین، لپتاپ و دیگر بساط خبرنگاری سنگین کرده که انگار نه انگار به سوی یکی از سختترین مسیرهای دوچرخه سواری رکاب میزند و حداقل در ۲۰۰ کیلومتر نخست چیزی جز سربالایی و کوه و تپه نصیباش نخواهد شد.
رانندهای که مرا تا نزدیکی جلفا با دوچرخه و وسایل برد به لهجهی ترکی چیزهایی گفت از سختی (ننهوای) و من درست متوجه نمیشدم تا در اولین سربالایی دریافتم ننهوای یعنی همین سربالایی های نفسگیر… از سربالایی های اول مسیر تا مرز نورادوز خیلی نمیخواهم برایتان روده درازی کنم بگذارید از مرز و عبور بگویم:
در بدو ورود به پاسگاه مرزی نوردوز عدهای مثل گرگان گرسنه جمع شدند که سیمکارت ارمنی داریم و پول تبدیل میکنیم و کلا مقدمات سفر فراهم میکردند آنهم به زور و با اصرار که به هر مصیبتی بود از گیر دوستان خلاص شدم و خودم را به داخل رساندم و پس از پرداخت عوارض خروج وارد مراحل بررسی وسایل شدم، تا دلتان بخواهد وسیله داخل خورجین بود و دورچرخه سوار هم بسیار خسته از (ننهوای). اما گذشتی درکار نبود و باید همهچیز را باز میکردی و روی نوارنقاله میگذاشتی تا با دستگاه درون همهی خورجینها را چک کنند و دوباره همه را روی دوچرخه میبستی و از پلی که روی رودخانهی ارس بود عبور میکردی و حالا تازه در قسمت ارمنی ماجرا بودی و همانطور که در مرز گفته بودند قرار بر این بود که آن طرف بیشتر سخت بگیرند و سفتتر بگردند که خوشبختانه مامور زنی که آنجا کار میکرد تا مرا با آن سر وضع و دوچرخهی پربار دید گفت: بیا اینطرف که لازم نیست تو توی صف بایستی
و در کمال تعجب تا در خروجی بدرقهام کرد که مبادا کسی هوس کند نگاهی به وسایلم بیاندازد و دائم میپرسید اذیت نشدی؟ خسته نیستی؟ و من متوجه شدم سختگیری که هموطنان میگفتند یعنی برخوردی میکنند که اگر چیزی برای قاچاق داری خودت از سر شرمندگی تحویل بدهی.
از پاسگاه مرزی که خارج شدم تا چند کیلومتری در امتداد ارس و کنار سیمهای خارداری که اجازهی نزدیکشدن به رودخانه را نمیدادند دوچرخه سواری کردم و در اولین دوراهی به سوی (مغری) پا به رکاب کردم که سربالایی ها یکی پس از دیگری به استقبالم آمدند تا جایی که تقریبا بیشتر مسیر دوچرخه را هل دادم و جای راکب و مرکب عوض شده بود. طبیعت کوهستانی و سرسبز در تمام طول مسیر هوش را از سر من کویر نشین میربود و سختی مسیر را قابل تحمل میکرد، بردن نام شهرها و روستاهایی که در آنها اندکی اقامت کردم تا بتوانم جان دوباره بگیرم و به سفر ادامه بدهم هیچ نقشی در روایت ندارد و ترجیح میدهم بیشتر از مردم و فرهنگ بگویم:
مردم روستاهای ارمنستان بسیار گرم و صمیمی بودند و از دیدن اینکه کسی با دوچرخه در کشور کوهستانیشان به گشت و گذار مشغول است ایشان را هیجان زده میکرد و هرچند نمیتوانستند انگلیسی صحبت کنند اما به گونهای به تو حالی میکردند که باید امشب را در خانهی ایشان مهمان باشی و یا حداقل چند میوه همراهت میکردند که خیالشان راحت باشد مهمان نوازی کردهاند، به معنای واقعی روستایی و صاف و صادق بودند اما هرچه به ایروان نزدیکتر میشدی برخوردها هم فرق میکرد. ارمنستان کشور فقیری است با سرانهی بیکاری بالا و جوانانی که اکثرا به محض تمام کردن دورهی دوسالهی سربازی به روسیه میروند در جستو جوی کار و اندک اندوختهای برای بازگشت و ساختن خانواده ( هرچند تعدادی هم برنامهها را عوض میکنند و روسیه میمانند و خانواده را آنجا آغاز میکنند) جالب اینجاست که در گوشه و کنار کشور کلیساهای زیادی را میبینید و معمولا آنها قدمت بالایی هم دارند و کشور هم به کشوری مسیحی مشهور است اما کلیسا نقش پررنگی در زندگی مردم ندارد و بیشتر در مراسم عزا و عروسی است که سری به کلیسا میزنند.
مسالهی دیگر اینکه این کشور فقیر منابع آب زیادی دارد اما مردم به شدت نسبت به آب بی توجهاند و تقریبا هر دویست متر میتوانی کتیبه یا مجسمهای را پیدا کنی که لولهای آب از آن بیرون زده و آب را بیحساب ول کردهاست روی زمین و این کمترین استفاده از منابع آب ایشان است و گویا حفر چاههای زیاد برای کشاورزی و استفادههای بیرویهی صنعتی هم صدمات جدی به منابع آب ایشان وارد کرده اما چه میتوان کرد که اینها تبدیل نشانههای جهان سوم شده است مردمی که همه به دانشگاه میروند و همهچیز میآموزند به جز دانش خالص بگذریم.
شباهت دیگری که بین کشور عزیزمان و ارمنستان به وضوح دیده میشود اختلاف دهشتناک سطح زندگی در ایروان با شهرهای دیگر ارمنستان است، ایروان شهری تمیز با رانندگانی قانون مند و مغازههایی شیک و مردمی خوش پوش که دقیقا با ورود به شهر احساس میکنید وارد کشور دیگری شدهاید و تنها شباهت این مردم با دیگر ارمنی ها همین زبان ارمنی است، در تمام مسیر ماشینهای قدیمی ساخت اتحاد جماهیر شوروی سابق را میبینید و کاملا احساس میکنید مشغول سفر در زمان هستید. ساختمانها همه یادگار جنگ دوم جهانی هستند و حتی بعضی از کارهای مردم هم عجیب به نظر میآید ولی وقتی که وارد ایروان میشوید قبل از نسیم خنک اختلاف طبقاتی به صورت آدم میخورد، در راه مردمی را میبینید که قوت غالبشان سیبزمینی است و همه در خانههایشان مقدار زیادی سیبزمینی برای زمستان انبار کردهاند و به محض ورود به ایروان با بنز و هامرهایی مواجه میشوید که به دنبال پورشهها و فوردهای سال میروند و میآیند و آن آشفتگی و خستگی مردم جای خودش را به آراستگی و خردهبورژوازیگری داده.
نکتهی جالب دیگر اینکه در کل ایروان تنها یک متکدی دیدم که او هم گویا آنچنان حرفهای نبود برگردیم سر بحث شیرین دانشگاه و دانش، یکی از دردناکترین صحنههایی که در خیلی از منازل روستایی و شهرهای کوچک ارمنستان به چشم میخورد متاسفانه استفاده از کتاب به جای دستمال توالت است(بله حقیقت دارد و باور کنید) با خودم فکر میکردم خوب حتما این مردم اهمیتی قائل نیستند برای این کتابها و یا این کتابها کتب بی ارزشی هستند از نظر ایشان و غیره اما تراژدی جائی به اوج خود رسید که کافهای را به نام همینگوی پیدا کردیم و رفتیم تا آنجا نفسی تازه کنیم کافه پر از کتابها و عکسهای همینگوی بود و ماشینتحریری هم دقیقا وسط کافه روی میزی بود با چیدمانی بسیار زیبا که جز فرهیختگی مخاطب را به یاد هیچ چیز نمیانداخت تا جائی که خواستم از توالت کافه همینگوی استفاده کنم و در کمال تعجب و تاسف دیدم که حتی آنجا هم کتابی را به جای دستمال توالت استفاده میکنند و این کافی بود تا از همینگوی ارمنستان هم ناامید بشوم و دوباره سر به جاده و رکابزدن بگذارم.
اواخر مسیر ارمنستان هرچند دیگر آنچنان مثل مسیر نوردوز تا گوریس و ساریان کوهستانی و دشوار نبود اما دشواری خاص خودش را داشت،متاسفانه به غذا فروشی محلی اعتماد کردم و دچار مسمویت غذایی شدم اما آن هم تجربهای بود به یاد ماندنی چرا که با آمبولانسی بازمانده از جنگدوم جهانی به بیمارستانی که یادگار استالین بود رفتم و دقیقا و از نزدیک با وضعیت بهداشت عمومی در شهرهای کوچکی که حتی نزدیک به ایروان هم بودند آشنا شدم تختها کهنه، توالتها خراب، رنگهای دیوارها ریخته و طبله کرده بود، روده درازی نکنم خود بیمارستان عامل بیماری بود.
خوشبختانه جان سالم به در بردم و به هر حربهای که بود رکاب زدم و گاهی هم دوچرخه را هل دادم تا از آن مرز عبور کردم و خودم را به گرجستان و داستانهای جدید این مرز رساندم.
مطالب مرتبط
ترانه یلدا معمار و شهرساز در گفتوگو با «پیام ما» جریان معماری ایران را نقد کرد
زنگ خطر غفلت از آمایش سرزمین
مراسم بزرگداشت «حکمتالله ملاصالحی»، باستانشناس پیشکسوت برگزار شد
نگهبان باستانشناسی ایران
مدیر سابق تماشاخانه «سنگلج»:
حق ساختوساز، بدون تعیین حریم وجود ندارد
«گیتی آذرپی»، ایرانشناس مقیم آمریکا درگذشت
برگزاری هفدهمین دوره «یادمان و جایزه معماری میرمیران»
جایزه جشنواره معلولان هند برای مستند «احمد»
نمایش نقاشیهای «بهنام کامرانی» در «امروزِ دیروز»
معماری سنتی ایران چگونه به اقلیم توجه میکرد؟
نسخه پایداری در «کندوان»
گفتوگو با فرزانه سفلایی، استاد دانشکده معماری دانشگاه همپتون ویرجینیا:
معماری ایران دچار تجملگرایی شده است
گفتوگو با وحید قبادیان، معمار، مولف و استاد دانشگاه:
در معماری پایدار از همسایهها عقب افتادیم
نظر کاربران
نظری برای این پست ثبت نشده است.
تبلیغات
وب گردی
- ۱۰ ماده غذایی که به شما در سفر به سوی کاهش وزن کمک میکنند
- چاپ ترافارد؛ هر آنچه که باید درباره این نوع چاپ دستی بدانید
- اقدامات لازم برای اسباب کشی و جابجایی منزل
- بسته بندی مواد پودری با دستگاه ساشه: شغل پردرآمد این روزها
- طبع روغن زیتون در طب سنتی چیست؟ معرفی 4 خواص روغن زیتون
- خرید ساک دستی تبلیغاتی چه مزایایی برای هر برند دارد؟
- تعریف درست هوش مصنوعی (AI) چیست؟
- 10 ایده شغل دوم با سرمایه اولیه کم برای کارمندان
- مقایسه تعرفه پنلهای پیامکی و تبلیغاتی
- مقاصد جذاب و معروف برای کمپ زدن در طبیعت بیشتر
بیشترین نظر کاربران
معمای ریاست محیط زیست در کابینه رئیسی
بیشترین بازنشر
ستاندن حیات از غزه
پربازدیدها
1
به نام حیوانات به کام باغوحشداران
2
«بمو» را تکهتکه کردند
3
سوداگران گنج پل تاریخی ۳۰۰ ساله در بابل را تخریب کردند
4
محیطبانها با رد زنی چرخهای موتورسیکلت به شکارچیان رسیدند
5
کبوتر نماد مناسبی برای صلح است؟
دیدگاهتان را بنویسید