سایت خبری پیام ما آنلاین | غلامرضا آگاه مشوق پسته کاری در رفسنجان

غلامرضا آگاه مشوق پسته کاری در رفسنجان





۹ شهریور ۱۳۹۵، ۱۹:۱۵

غلامرضا آگاه مشوق پسته کاری در رفسنجان
مرحوم حاج غلامرضا آگاه مردی خود ساخته با اندیشه های بلند بود.
وی در سال 1280 خورشیدی در مشهد و در یک خانواده یزدی مهاجر دیده به جهان گشود. غلامرضا یک ساله بود که پدر و مادر به یزد مراجعت نمودند. او دوران کودکی خود را در یزد گذراند. خواندن و نوشتن همراه با اصول صرف و نحو عربی را در مکتب خانه حاجی ملا فرج الله آموخت. در سن پانزده سالگی یزد را ترک کرد و عازم رفسنجان شد. چون پدرش مرحوم حاج محمد باقر مرشد در آن زمان ساکن رفسنجان بود.
وی هیجده سال از جوانیش را در رفسنجان بود و اندیشه های خود را اجرایی کرد. او با وجود جوانی از اولین کسانی بود که کشاورزان رفسنجان را به کاشت پسته تشویق نمود. فعالیت او در زمینه کاشت و برداشت پسته به جایی رسید که توانست پسته رفسنجان را به اروپا و آمریکا بشناساند و در نهایت از اولین کسانی بود که پسته رفسنجان را به اروپا و آمریکا صادر کرد.
توفیقات او در این زمینه آن قدر چشمگیر بود که در سال 1312 وزیر دارایی وقت مرحوم داور به رفسنجان رفت و مهمان آگاه شد و از نزدیک فعالیت های این مرد جوان بااستعداد را دید و مورد توجه قرارداد. وزیر دارایی طی نطقی مردم رفسنجان را به کاشت پسته تشویق کرد.
در سال 1314 شمسی غلامرضا آگاه از سوی دولت به عنوان نماینده ایران به نمایشگاه بین المللی بروکسل رفت تا محصولات کشاورزی جنوب ایران را معرفی نماید. آگاه در این سفر نه تنها در نمایشگاه بروکسل شرکت نمود بلکه به کشورهای آلمان، انگلیس، فرانسه، بلژیک، ایتالیا، مصر، لبنان و سوریه نیز سفر کرد و محصول پسته ایران را در این کشورها عرضه و معرفی کرد.
یکی دیگر از طرح های آگاه، پیوند درختان وحشی در استان کرمان و سایر استان ها نظیر فارس، خراسان و سایر بلاد بود. او در زمینه پیوند پسته به درخت وحشی یعنی بنه کوهی و بادام به بادام کوهی و انجیر نیز اقدام کرد. آگاه دوران پیری و بازنشستگی اش را در تهران سپری کرد. و در سال 1365 درگذشت.
76 بیت تحت عنوان پیوند نامه که مرحوم غلامرضا آگاه تحت تاثیر احساسات سرشار خود برای احیای جنگل های مناطق جنوبی استان کرمان سروده، بدین شرح است:
خوشا جنگل خوشا فصل بهارش
خوشا آب زلال چشمه سارش
نسیمش روح بخش و جسم پرور
روان بخشد هوای مشک بارش
زمینش پر گل و سنبل چمن زار
دو صد نسرین و نرگس جویبارش
شکفته غنچه ها و لاله خندان
نشاط انگیز گشته آبشارش
هوایش جان فزاید خسته ای را
اگر روزی فتد آنجا گذارش
چه موزون نغمه های کبک و تیهوست
چه خوشتر شور و آوای هزارش
به بیشه غلغل و غوغا فکنده است
به هر سو مرغ خوش نقش و نگارش
کبوتر قمری و طوطی و طاووس
به پروازند گرد شاخ سارش
فراوان گور و آهو در چراگاه
گوزن و قوچ و بز در کوهسارش
گروهی چون قراول ایستاده
سپیدار و صنوبر با چنارش
درخت بارور قدش خمیده است
ز انجیر و به و سیب و انارش
گروهی از درختان میوه دارند
درخت بی ثمر بین شرمسارش
سراسر جنگلی انبوه و در هم
به کوه و تپه و دشت و صحارش
بسی زیب و همی پرتو فکنده
جمال حق جلال جلوه سارش
سرا پرده به جنگل ترک و تازی
سلیمانی، قرایی، لک، هزارش
سیه چادر زده ایل ارشلو
بز و مرغ و سگ و اسب و حمارش
بنه بشکسته کنده ریشه بید
همی انگشت گر سوزد دمارش
کنند ایلات جنگل چون دروزار
بنالد جنگل از ایل و تبارش
فزاید جنگل از جنگل ولی حیف
که دست خلق سازد داغدارش
به یاد آمد مرا پیوند کردن
که افزون گردد از این ره عیارش
ز دولت خواستم که اشجار وحشی
زنم پیوند و سازم پسته زارش
هزار و سیصد و دو شد تقاضا
شدی در نوزده تصویب یارش
در این مدت بسی شد انجمن ها
هزاران جلسه شد منفی مدارش
گهی مرحوم داور (1)کرد تشویق
که بد تولید آبادی شعارش
خلاصه طول و عرض هیفده سال
چو مجنون در بدر لیل و نهارش
سپس در نوزده پیوند بادام
به ارژن با بخورک شد قرارش
گهی ده تن،گهی صد گه صد و شصت
بدی پیوند زن مشغول کارش
بسی میلیون تومن شد خرج پیوند
شمار ربع آن شد بر و بارش
در این ره صرف شد سرمایه و عمر
گرفتم وام سنگین ز اعتبارش
شده پیوند جانم بر درختان
مده فرسوده جانی را فشارش
اگر زخمی زنی بر این درختان
ز جسم من نبینی جز غبارش
پیاده می رود خود سوی منزل
میازارش، توانی کن سوارش
اگر قلبت به حق پیوند کردی
اناالحق بشنوی از شاخسارش
(1)وزیر دارایی وقت ایران
برگرفته از سایت حمید تبریزچی

به اشتراک بگذارید:





پیشنهاد سردبیر

مسافران قطار مرگ

مسافران قطار مرگ

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *