پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | چاله های کرمان در حال افزایش است

چاله های کرمان در حال افزایش است





۵ مرداد ۱۳۹۵، ۲۲:۵۸

چاله های کرمان
در حال افزایش است

علیجان غضنفری

کمتر از 2 ماه است که تمام قطعات و لوازم ابوقراضه را عوض کرده ام. از بوش و کمک و پولوس و طبق گرفته تا اورنگ و گردگیر و هزار کوفت و زهرمار دیگر! باور کنید دو ماه کامل نشده، ابوقراضه دوباره دارد نافرمانی می کند. به شمال می پیچم، به سمت جنوب گیج می زند. به شرق می رانم به جانب غرب قیقاج می رود! شکایت نزد زیربندی کار و تعمیرکار بردم. بر سرم فریاد زد:«برو بابا، خدا پدرت را بیامرزد، آن روز که صنف و اتحادیه به این شکایت ها توجه می کرد خیابان های شهر، خیابان بود، نه سنگلاخ! تا یک سال پیش، تمام شهر را که گشت می زدی، یک چاله هم پیدا نمی کردی. اگر هم صبح چشمت به یک ترک آسفالت یا چاله و شکستگی می افتاد، به ظهر نکشیده، رفع و رجوعش می کردند. همین الآن، به همین خیابان جلوی مغازه ما یک نگاه بینداز. می توانی چاله ها را بشماری از ده تا بیشتر است! خب اگر جناب عالی که یک آقای محترم هستی، تشریف ببری منزل و با اشاره به ابوقراضه بنده گفت:«این ماشینتان را پارک کرده و بنز آلمانی تان را سوار شوید؟ تمام دندان های بنز آلمانی تان هم می ریزد توی دهنش، چه رسد به این ماشین، نرم و نازک وطنی ساز و وطنی مونتاژ که خیابانی به نرمی مخمل می خواهد و به صافی شیشه! (ضمن تمسخر هی با نوک کفش کارش، به سپر ابوقراضه حقیر می کوبید که تا آمدم مانعش شوم، لایه رویی سپر را از هم درید!)
جوابش را چه می توانستم بگویم، بنده خدا ضمن آن که مرا مسخره می کرد، راست هم می گفت.
– تا چشم کار می کرد، گودال و چاله بود که خیابان را از ریخت و شکل انداخته بود!
اما همه این ها یک طرف و ماجرای عروسی دیشب یک طرف! همراه با عیال که مدت ها بود، عطای ابوقراضه بنده را به لقایش بخشیده و از خجالت شکل و شمایلی زیبایی ماشین سوار آن نمی شد، از سر ناچاری رضایت داد که بغل دست بنده بنشیند و با هم به عروسی یکی از بچه های فامیل برویم.
توی اولین بلوار چاله ای به شعاع نیم متر جلویمان دهن باز کرد، آن را درست رد نکرده بودم که دومی و سومی هم جلویمان سبز شد! عیال که نقار و کدورت زودباش، زودباش های قبل از حرکت مرا هنوز از دل بیرون نکرده بود، شروع کرد به نق زدن:«هفته ها می شه که من پا توی این ابوقراضه لعنتی تو نگذاشته ام. حالا بعد از عمری، یه امشبه را می خوایم با دل خوش یه عروسی بریم، ببین چطور رانندگی می کنی، عمداً می خوای اعصاب مرا به هم بریزی و این یک شب را هم به جونمون زهرمار کنی!؟»
با ملایمت جواب دادم:«لعنتی زیربندیش دوباره به هم ریخته». با ناباوری فریاد زد:«دوماه نیس که چهارصدهزار تومن پول بی زبون خونه را خرجش کردی، گاری ام باشه، به این زودی خراب نمی شه؟!» راست می گفت دیگر هیچ توضیحی هم نمی توانست قانعش کند. ناچار سکوت کرده و شکایت از چاله، چوله های بولوار را گذاشتم برای یک وقت مناسب! اما نه ابوقراضه لعنتی دست از گیج زدن برمی داشت نه چاله های بولوار تمام شدنی بود. مشغول سروکله زدن بودیم که یک چاله دومتری زیرنور چراغ دهن بازکرد. باید کمی به چپ می گرفتم تا چرخ سمت شاگرد داخلش نیفتد، اما نتوانستم. یک کامیون با پرژوکتورهای روشن و پرنور و سرعتی سرسام آور، آن هم آژیرکشان از پشت و سمت چپم ظاهر شد، تنها راهی که به نظرم رسید این بود که بکوبم روی ترمز بلکه ضربه ورود به چاله را کمتر کنم. فاصله کم بود و این اقدام هم چندان نتیجه نداد. عیال رویش به طرف من بود که با ترمز من سرش به سمت جلو ضربه خورد و هنوز به خود نیامده، ضربه دوم شدیدتر وارد شد، یعنی چرخ جلوی سمت شاگرد افتاد توی چاله و صدای شکستن قطعه ای از زیرماشین بلند شد. عیال که هنوز خشمش از رانندگی من فروکش نکرده و همه این بلایا را از چشم من می دید، فقط دیدم دو دستش توی هوا چرخید و «گرامپ» توی سرمن بیچاره فرود آمد و شنیدم که گفت:«مردک دیوانه، پانزده سال پای تو صبر کردم، اما دیگه تمام شد. یک ثانیه هم با تو زندگی نمی کنم، طلاق، طلاق، طلاق!»
خدا را شکر کردم که این سه کلمه بر زبان من جاری نشد و گرنه سه طلاقه می شد و آن وقت واویلا!
پیاده که شدیم، دیدم مصیبت از کتک خوردن من فراتر است. پولوس بریده و چرخ به کلی از جای خود در رفته!
عیال بیچاره را بگو، انگار قدرت کف دست های او ماشین را بدین روز انداخته. از عذاب وجدان و غصه نرسیدن به عروسی زده بود زیرگریه و هی قدرت مشت و دست های خودش را نفرین می کرد! خلاصه با کمک عده ای ابوقراضه را به کنار بزرگراه منتقل کردیم و آژانسی گرفته خودمان را به عروسی رساندیم بلکه عیال از عذاب وجدان دست بردارد!
و خودمان برگشتیم سرصحنه ای که خدایی مقصر داشت اما قانون آن را به رسمیت نمی شناخت. اکنون یک سال است که به لطف برخی جابجایی ها و درگیری های لفظی و عملی در شهرداری و شورای شهر، روزبروز دارد به تعداد این چاله ها در کلیه خیابان های شهر افزوده می شود. به هر که تلفن می کنی و از هرجا استمداد می طلبی جوابگویی نیست. تا یک سال پیش در تمام شهر یک چاله پیدا نمی شد مگر آن که شهرداری مشغول ترمیم و پرکردن آن بود. اما جدیداً کسی درست جوابت را نمی دهد! واقعا مشکل کجاست؟ در شورای شهر است در شهرداری است؟ در شخص شهردار است یا شهرداران مناطق؟ هرچه هست، شهر دارد داغان می شود. لطفا مردم را به حساب بیاورید و جوابگو باشید و در اصلاح امور شهرتان بکوشید و گرنه پیش خدا و مردم مسئول هستید. بنده فردی را به عنوان مقصر معرفی نمی کنم، اما به یک سوال ساده جواب دهید، پول هایی که تا دو سال پیش خرج این امور می شد، الان چه می شود؟!
و از آن گذشته، بنده حقیر، خسارت کتک خوردن خود، عصبانیت و عذاب وجدان عیال مربوطه، و هفتصد هزار تومان تعمیر ابوقراضه را از کجا بگیرم؟!

به اشتراک بگذارید:





نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *