پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | تاملاتی درباب روزنامه‌نگاری

تاملاتی درباب روزنامه‌نگاری





۱۲ تیر ۱۳۹۵، ۰:۵۳

تاملاتی درباب روزنامه‌نگاری
امروز در وب‌سایتی مشغول مطالعه‌ی تعاریف مشاغل بودم و با تعریفات زیر مواجه شدم:
سیاستمدار: کسی است که می تواند به شما بگوید به جهنم بروید منتها به نحوی که شما برای این سفر لحظه شماری کنید.
مشاور: کسی است که ساعت شما را از دستتان باز می کند و بعد به شما می گوید ساعت چند است.
حسابدار: کسی است که قیمت هر چیز را می داند ولی ارزش هیچ چیز را نمی داند.
بانکدار: کسی است هنگامی که هوا آفتابی است چترش را به شما قرض می دهد و درست تا باران شروع می شود آن را می خواهد.
اقتصاددان: کسی است که فردا خواهد فهمید چرا چیزهایی که دیروز پیش بینی کرده بود امروز اتفاق نیفتاد.
روزنامه نگار: کسی است که %۵۰ از وقتش به نگفتن چیزهایی که می داند می گذرد و %۵۰ بقیه وقتش به صحبت کردن در مورد چیزهایی که نمی داند.
ریاضیدان: مرد کوری است که در یک اتاق تاریک بدنبال گربه سیاهیه می گردد که آنجا نیست.
هنرمند مدرن: کسی است که رنگ را بر روی بوم می پاشد و با پارچه ای آن را بهم می زند و سپس پارچه را می فروشد.
فیلسوف: کسی است که برای عده ای که خوابند حرف می زند.
روانشناس: کسی است که از شما پول می گیرد تا سوالاتی را بپرسد که همسرتان مجانی از شما می پرسد.
جامعه شناس: کسی است که وقتی ماشین خوشگلی از خیابان رد می شود و همه مردم به آن نگاه می کنند، او به مردم نگاه می کند.
برنامه نویس: کسی است که مشکلی که از وجودش بی خبر بودید را به روشی که نمی فهمید حل می کند.
اما یک مشکلی در این مطلب دیدم چرا درباره‌ی روزنامه‌نگار کسی چیزی ننوشته بود؟
احساس وظیفه کردم از آنجایی که هیچ چیزی در کشور ما مشکل ندارد و حتی متنی ناقص در این مرز پرگهر نیست باید این سلسله تعاریف را کامل کنم و تعریف بی نقصی (البته به اندازه‌ی توانم) از این شغل ارائه کنم:
ابتدا روزنامه نگاری:
مدتها پیش جورج اورول گفت: ”روزنامه نگاری یعنی چاپ کردن چیزهایی که عده‌ای نمی‌خواهند آن چیزها چاپ بشوند.”
البته قرائتی که بعضی از روزنامه نگاران همشهری و هموطن از این جمله دارند اندکی متفاوت است که احتمالا مشکلی در ترجمه پیش آمده برای مثال عده‌ای معتقدند:
روزنامه‌نگاری یعنی چاپ کردن چیزهایی که برخی خیلی خوش‌شان می‌آید آن چیزها چاپ بشود و حاضرند همه‌جوره هزینه‌اش را هم بپردازند. این دوستان نقش جان‌نثار را در سریال شب‌های برره با شخصیت روزنامه‌نگار اشتباه گرفته‌اند و چنان هم خوب این نقش را بازی می‌کنند که گاهی احساس می‌کنید مشغول دیدن سریال شبهای برره هستی نه خواندن روزنامه!
برخی دیگر از روزنامه نگاران دستی به نگارش ندارند بلکه بیشتر مدیران مالی موفقی هستند و به لطف روابط خوبی که دارند جزو معدود اعضای جامعه‌ی “قلم‌به دستان” هستند که جدی جدی عاقبت به خیر می‌شوند و همین‌ها هم هستند که باعث گرویدن عده‌ی زیادی به این شغل شریف هستند چرا که آن‌ها چشم‌شان به کسب و کار سکه‌ی ایشان می‌افتد و نمی‌دانند که کار هر تازه‌کار نیست این‌چنین کاری کردن…. و به راحتی به خیل ورشکستگان می‌پیوندند و تازه کلی هم کار را برای دیگر روزنامه‌نگاران سخت می‌کنند به واسطه‌ی کارهای آماتوری که انجام می‌دهند(مثلا آگهی صفحه‌ی اول را رایگان چاپ می‌کنند تا صرفا روابط‌شان با طرف خوب بشود و به این فکر نمی‌کنند که وی از این به بعد توقع آگهی رایگان از دیگران هم دارد)
دسته‌ی بعد آنانی هستند که بی ادبی و بی احترامی کردن به مصاحبه شونده را با مطالبه‌گری و محق بودن خبرنگار را یکدیگر قاطی کرده‌اند و هنوز با طرف حال و احوال نکرده‌اند می‌خواهند دست و پایش را به صندلی ببندند و از او آنقدر سوالات نا مربوط بکنند و آنقدر با بددهنی و بی ادبی با او طرف شوند که بعد از آن مصاحبه دیگر اسم خبرنگار حال آن بنده‌ی خدا را به حدی بد می‌کند که می‌خواهد انتقام آن خبرنگار را از کل اهالی رسانه بگیرد
رسیدیم به دسته‌ی مورد علاقه‌ی من پشت میز نویسان
اینان دوستان بسیار زحمت کشی هستند و اگر اینترنت‌شان یک دقیقه قطع شود مثل مرغ سرکنده بالا و پائین می‌پرند و به لطف خبرگزاری‌های زیادی که داریم و خدارا شکر همه‌ی اینها هم خبرها را خودشان تولید می‌کنند و به هیچ وجه از جای دیگری کپی نمی‌کنند و در نتیجه این دوستان هم ناچار می‌شوند خبرهای دست چندم این خبرگزاری‌ها را برای نشریه‌ی خودشان کپی کنند و معمولا هم چند ماهی یکبار باید کیبورد کامپوترشان را عوض کنند چرا که چند کلید آن دیگر کار نمی‌کنند این کلیدهای اساسی و تاثیر گذار در رسانه‌های امروز عبارتند از:ctrl+a / ctrl+c / ctrl+v که خوب البته اشتباه نکنید خبر از آسمان نمی‌آید که همه‌ی اخبار یک نشریه‌ تولیدی خودشان باشد و معمولا تعداد زیادی از خبرها بازنشر هستند اما تفاوت فراوانی است بین بازنشر و خبرنگاری کپی/ پستی و تازه مدعی هم بودن که آقا من ژورنالیست بسیار خفنی هستم در حالی که تا بحال یکبار هم یک مصاحبه‌ی ۵۰۰ کلمه‌ای با آپاراتی سر کوچه‌ی شان نکرده‌اند و آخرین گروه:
آنان که می‌خواهند با مطلبی طنز جهان را تغییر بدهند و فکر می‌کنند حالا که خودشان چهارتا مصاحبه‌ی آبکی از این و آن ور شهر گرفته‌اند دیگر ارنست همینگوی شده‌اند و رویترز و لوموند هم برای‌شان کوچک است متاسفانه این ستون دیگر جا ندارد ورنه با تو گفت‌و گوها داشتم

به اشتراک بگذارید:





نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *