هشت سال نوری
۲۳ مرداد ۱۳۹۷، ۱۰:۰۱
هشت سال نوری
رییس مجلس گفت:«برخی نقش اپوزیسیون می گیرند، انگار از مریخ آمده اند.» تغار چرخید. به طور خود جوش به آسمان متمایل شد. مریخ را جستجو کرد. فوراً چراغش روشن شد. یک نفر در مریخ پوزخند می زد:«از ساعت چند اینجایین؟» آدم فضایی های مریخی یکصدا گفتند:«هشت چهار سال نوری!» آن یک نفر پرسید:«کی خسته است؟» جمعی از مریخی ها گفتند:«ونوس!» طنزیماتچی از راه رسید. تغار را سر و ته کرد و روی آن نشست. خمیازه ای کشید و گفت:«خیلی خسته ام! خسته از گرانی! خسته از این همه ناکارآمدی! خسته ام. می فهمی؟ خسته!» تغار از زیر نشیمنگاه طنزیماتچی فریاد زد:«قربان! من دیگر تحمل این همه تحقیر را ندارم. مگر من پیت حلبی هستم که دائم روی بنده می نشینید؟ من در حال رصد صور فلکی بودم تا ببینم اپوزیسیون از کدام سو قرار است بیاید.» طنزیماتچی گفت:«تا اطلاع ثانوی هر گونه تحلیلی ممنوع است وگرنه مطابق قانون دمار از روزگارت در می آورم.»
تغار جنبید. طنزیماتچی دمر شد. مخاطب خاص کتاب به بغل از راه رسید. آدامسش را ترکاند و سلام کرد:«خوبی، تغار جون؟» تغار با عصبانیت گفت:«نه خوب نیستم. حالم از همه مردادها خراب تر است؟ هیچ چیز سر جایش نیست؟ این طنزیماتچی را تا حالا تحمل کرده ام، دیگر نمی توانم.» مخاطب خاص گفت:«چی شده عزیزم! چرا دلخوری؟ لُپات قرمز شده. الهی!» طنزیماتچی مقداری کشک برداشت تا بر دهانه تغار بمالد. تغار جاخالی داد و طنزیماتچی با سر رفت توی شکم شاهد عینکی. شاهد عینکی آخ بلندی گفت. طنزیماتچی گفت:«آخ و درد بی درمان! تو دیگر از کجا پیدایت شد؟» دهانه تغار کف کرده بود:«من دیگر خسته شدم. طنزیماتچی بی تخصص و بی تعهد است! همین کارها را کرده که تغار نیوز فقط یک مخاطب دارد.» شاهد عینکی گفت:«موافقم!» طنزیماتچی زیر لب گفت:«غلط می کنی!» مخاطب خاص که پی به شکاف بزرگی در تغار برده بود، ابراز نگرانی کرد و گفت:«من از حالا تا چند روز تغار نیوز را نگاه نمی کنم. نمی خوام شاهد خشونت شما علیه همدیگه باشم. میرم همین کتاب رو می خونم. کتاب مردان مریخی؛ زنان ونوسی» ناگهان دهانه تغار گشاد شد و گفت:«چی فرمودید مخاطب خاص؟ اینهایی که گفتید کی هستند؟ اپوزیسیون هستند؟» مخاطب خاص گفت:«جونم تغار جون؟ چی چی زیسیون دیگه چیه؟ من نشنیدم تا حالا! فیلمه؟» تغار که مخاطب خاص را خیلی از مرحله پرت می دید از حرکت باز ایستاد. مخاطب خاص کتاب را محکم به خودش چسباند. دماغش را بالا داد و رفت. طنزیماتچی سرش را از توی شکم شاهد عینکی بیرون کشید و به تغار خیره شد. تغار؛ انگشت به دهان به مریخ می اندیشید. تغار خسته بود. خسته از پیت حلبی بودن! خسته از طنزیماتچی! خسته از مخاطب خاص و شاهد عینکی! خسته از مریخ و ونوس!
مطالب مرتبط
گفتوگو با فرزانه سفلایی، استاد دانشکده معماری دانشگاه همپتون ویرجینیا:
معماری ایران دچار تجملگرایی شده است
دربارهٔ «نصرالله شیرینآبادی»، نوازندهٔ ویولن که شامگاه دوشنبه درگذشت
«صبا»ی کوچک
مرکز پژوهشهای مجلس میگوید از دهه ۶۰ نسبت تولید کتابهای تألیفی حوزه کودک و نوجوان به ترجمهای کاهش یافته است
کتابهای تألیفی آب رفتند
معرفی داوران بخش فیلمهای سینمایی جشنواره فیلم اقوام ایرانی
تکذیب برکناری «محمد خزاعی»
درگذشت رهبر ارکستر ملی موسیقی اصفهان
ایرانیها چگونه به باغ نگاه میکنند؟
سه رویکرد در تحلیل باغ ایرانی
چطور مدل اقتصادی «دونات» به پایداری شهرها کمک میکند؟
گفتوگو با وحید قبادیان، معمار، مولف و استاد دانشگاه:
در معماری پایدار از همسایهها عقب افتادیم
ساترا:
سریال «حشاشین» غیرمجاز است
نظر کاربران
نظری برای این پست ثبت نشده است.
تبلیغات
وب گردی
- روغن صنعتی مایعی جادویی برای افزایش عمر مفید ماشین آلات
- ۱۰ ماده غذایی که به شما در سفر به سوی کاهش وزن کمک میکنند
- چاپ ترافارد؛ هر آنچه که باید درباره این نوع چاپ دستی بدانید
- اقدامات لازم برای اسباب کشی و جابجایی منزل
- بسته بندی مواد پودری با دستگاه ساشه: شغل پردرآمد این روزها
- طبع روغن زیتون در طب سنتی چیست؟ معرفی 4 خواص روغن زیتون
- خرید ساک دستی تبلیغاتی چه مزایایی برای هر برند دارد؟
- تعریف درست هوش مصنوعی (AI) چیست؟
- 10 ایده شغل دوم با سرمایه اولیه کم برای کارمندان
- مقایسه تعرفه پنلهای پیامکی و تبلیغاتی بیشتر
بیشترین نظر کاربران
معمای ریاست محیط زیست در کابینه رئیسی
بیشترین بازنشر
ستاندن حیات از غزه
پربازدیدها
1
به نام حیوانات به کام باغوحشداران
2
«بمو» را تکهتکه کردند
3
سوداگران گنج پل تاریخی ۳۰۰ ساله در بابل را تخریب کردند
4
محیطبانها با رد زنی چرخهای موتورسیکلت به شکارچیان رسیدند
5
کبوتر نماد مناسبی برای صلح است؟
دیدگاهتان را بنویسید