سایت خبری پیام ما آنلاین | شهرام جزایری: زندان، تاوان نزدیک شدن به سیاسی‌ها

شهرام جزایری: زندان، تاوان نزدیک شدن به سیاسی‌ها





۲۸ فروردین ۱۳۹۵، ۱۹:۴۲

شهرام جزایری: زندان، تاوان نزدیک شدن به سیاسی‌ها

زهرا علی اکبری، ولی خلیلی/اعتماد: اگر برای دهه 80، پنج اسم خبرساز را بخواهیم انتخاب کنیم بدون تردید شهرام جزایری یکی از آنهاست. پیش از این مصاحبه کرده و پس از این نیز مصاحبه خواهدکرد، اما متن پیش رو محصول هشت ساعت گفت وگو با مردی است که می گوید در گذشته اش اشتباهات بزرگ کرده و می خواهد در آینده کارهای بزرگ بکند. دلخوری ها و عصبانیت هایش در اواسط مصاحبه سبب ترک گفت و گوی طولانی وی با ما نشد. شهرام جزایری برای اولین بار می گوید که چگونه به دهه چهارم زندگی اش رسیده است. او مدعی است یک دکترین اقتصادی دارد و در آینده می خواهد با اتکا به این دکترین راه های جدید را در اقتصاد ایران بپیماید. خلاصه گذشته اش این است که قصد داشته فرش دستباف را جایگزین نفت کند. قضاوت در مورد ادعاهای شهرام جزایری بر عهده مخاطب است.
ادامه از شماره قبل
• مهم ترین اشتباه شما چی بود؟
ببینید اساسا یک فرد وقتی وارد یک مقوله می شه نمی فهمه داره اشتباه می کنه مخصوصا ما که در دوره مدیریتمون اینقدر پرکار بودیم. خود شما هم اشتباه کردید. یک لحظه برگردید عقب. چرا با مادرم فلان رفتار رو داشتم. چرا این کار را قبول نکردم. خوب شما هم اشتباه دارید. همه اشتباه دارند. کلا حکایت من شد مار از پونه بدش میاد و دم لونه اش سبز می شه. به سیاست علاقه نداشتم اما آنطور به سیاسیون نزدیک شدم، تا قبل وقتی مردی را می دیدم که دوبار ازدواج کرده اصلا طرفش نمی رفتم اما خودم مجبور شدم تا سه بار ازدواج کنم و این داستانش طولانیه. اما اینکه می گین مهم ترین اشتباه باید بگم مهم ترین اشتباه من در زندگیم نزدیک شدن به سیاسی ها بود. با همه احترامی که براشون قایل هستم، چون نه اون ها به من و نه من به اون ها نیازی نداشتیم.
• هدف از این نزدیکی چه بود؟ دنبال رانت بودید؟
اشتباه کردم. من نیازی به آنها نداشتم اما این کار رو کردم و جریمه اش هم نابودی مطلق خودم و خانواده ام بود. زندگی خانوادگی ام به طور مطلق نابود شد و از هم پاشید. این آسیب ها تقریبا غیرقابل برگشته. در اثر حبس و زندان دو ازدواج بعدی من با جدایی و نابودی مواجه شد. اون ها هم همه دخترهای خوبی بودند و هستند، اما زندان نابودکننده زندگی هاست و الان دیگه هم من و هم خانواده ام به طور برگشت ناپذیری ویران شده ایم. دیگه هیچ جوری نمی تونیم امور رو اصلاح کنیم این هم ثمره اون اشتباهات من.
• قبل از دستگیری حس نکردید ممکن است گیر بیفتید؟
من کاری نمی کردم. رویای من صادرات بود حتی یک شکایت از من نشده بود. چطور باید حدس می زدم.
• همان دوره، قبل از دستگیری شما یک باره اعلام شد بین صادرکنندگان پیمان فروش هست. یکی از آنها گویا مادر شما بود؟
مادر من مدیرعامل یکی از شرکت هایم بود. من باز هم تاکید می کنم ما پیمان فروش نبودیم. پیمان فروش تعریف دیگری داشت. من کلا با این کار مخالف بودم. من پول و ارز وارد این مملکت می کردم. من فقط خدمات اقتصادی و مالی می دادم. نشسته بودم وسط صادرکننده و واردکننده و بازار، مطمئن هم بودم که کارم اشتباه نیست و بعدها عینا در احکام دیوان عالی کشور صحیح بودن و طبق ضوابط حاکم بودن اقدامات اقتصادی شرکت هایم همگی تایید شد. مدارک و احکامش موجوده.
• پس مادر شما که از رهاکردن درس و دانشگاه ناراضی بود، موافقت کرد با شما کار کند؟
مادر من بزرگ ترین پروتکتور (حامی) من بوده و هست. من شرکت را با مدیرعاملی مادرم تاسیس کردم. البته اصلا مادرم هیچ وقت به شرکت نیامده بود.
• اگر برگردید به گذشته، همین مسیر را می روید؟
بله همین مسیر را عینا و بااقتدار طی می کنم اما اگر بفرمایید در آینده چطور؟ عرض می کنم قطعا یک سری اشتباهات را دیگه تکرار نمی کنم.
• رفت و آمد با مجلسی ها اوج فعالیت تان بود و فکر کنم بعد از آن دوره مشکلات آغاز شد؟
هرکسی می تواند به مجلس برود. موضوع را بزرگ کردن . من دوستان نماینده ای داشتم و به واسطه آنها رفتم مجلس. به خاطر مسوولیت مشاوره ای که داشتم طبیعتا در مورد لوایح و قوانین نظر می دادم.
• مثلا همان طرح پرداخت تسهیلات بدون وثیقه؟
آن هم یک مورد بود که اتفاقا از بهترین قوانین اقتصادی است زیرا بانک ها به عنوان امین مردم، طبق قانون عملیات بانکی بدون ربا، ابتدا باید اصالت و توانمندی فرد را ارزیابی و احراز کنند و نباید صرف وثیقه وام بدهند، همینه که بانک ها 70، 80 هزار میلیارد تومان پول ملت بیچاره را به یه مشت افراد بی صلاحیت دادن و منابع کشور را قفل کردن، من با اون قانون، وثیقه را کم اهمیت و توانمندی و اصالت وام گیرنده را تقویت کردم زیرا اگر امریکا می خواست برای یک دوم تسهیلات بخش خصوصی اش سند ملکی بگیره، باید سند زمین های چندین کره و سیاره از جمله زمین و ماه، زهره و عطارد رو می ذاشت. اون ها اصالت و توانمندی افراد رو ملاک قرار دادن و موفق هم شدند. درضمن من در مورد بیش از 150 لایحه و طرح، نظر مشورتی دادم که ضرورتی نیست در موردش صحبت کنم. و همه این امور در پرونده قضایی من رسیدگی شد و بحمدالله من سربلند بودم. زیرا اکثرا یا همه اصلا نمی دونستند شغل من چیه؟
• با کدام طیف سیاسی دوست بودید؟
من اصلا آدم سیاسی نیستم اما با بعضی نماینده های راست و چپ و مستقل دوست بودم و باهاشون می رفتم مجلس.
• اما بیشتر روی نمایندگان منتسب به اصلاح طلب مانور داده شد؟
من مسوول این اتفاق نیستم.
• وقتی اسم تان سر زبان ها افتاد و اسامی نماینده ها و کلی شخصیت سیاسی منتشر شد که شما به آنها پول داده بودید، چه حسی داشتید؟
خوب در آن پرونده همه این موارد اتهامی رسیدگی شد و بحمدالله هیچ نماینده یا فرد سیاسی محکوم نشد، زیرا هیچ کدام برای من یا شرکت های مرتبطم گامی برنداشته بودند. قبول ندارید خودتون برید پرونده مو مجددا بازبینی کنید و واقعیت رو ببینید.
• چطور می شود فعالیت اقتصادی کرد و به سیاست بی توجه بود؟
هر دوره ای مختصات خودش را دارد. من معتقدم در هر دوره ای فعالیت اقتصاد به خوبی جواب می دهد. تنهاباید ساختار را در فضای سیاسی طراحی کرد. همه سیاسیون باید در خدمت اقتصاد و معیشت مردم باشند.
• ببینید برای تان عجیب نبود که یک جریان سیاسی را یک تنه زمین زدید؟
آن جریان خودش مسوول زمین خوردن خودشه. به من چه ربطی داره؟ همونطوری که من خودم مسوول همه گرفتاری ها و نابودی زندگیم هستم و به هیچ کس دیگه ای هم ربطی نداره.
• شما دوره آقای احمدی نژاد را درک کردید؟
از چه نظر؟
• خوب در زندان بودید، فهمیدید فضا چقدر تغییر کرده است؟
بله. فهمیدم.
• چه حسی داشتید؟
مثل همه.
• فکرمی کنید آن دوره هم برای کار اقتصادی مناسب بود؟
نمی دونم. چون من در زندان بودم.
• در زندان کار اقتصادی انجام می دادید؟
بله، تلفنی به دوستانم مشاوره هایی می دادم. در همین حد اما کار اقتصادی به معنای داشتن دفتر و دستک، حاشا و کلا. چون من همیشه خوشحالم بعضی ها این طور فکر می کردند. این سوءتفاهم ها ناشی از رفتار سرخوش و پرانرژی همیشگی من هم هست. خودم هم با همین رفتارم در به وجود آمدن این شائبه ها مسوول هستم. من مشاوره می دادم به رفقایی که بنگاه اقتصادی درست کرده بودند. می گفتند چه کار کنیم؟ من هم می گفتم این کار را بکنید. خوب بار اول و دوم مجانی بود. بعد دیگه باید پول می دادند.
• درآمد خوبی داشت؟
بله. خیلی خوب و عالی به طوری که خودم، خانواده هایم و زندانیان دوروبر همگی سیر و راضی می شدیم.
• اما می گویند که در زندان موقعیت خاصی داشتید؟
بله، 54 ماه من در یک اتاق به طور انفرادی نگهداری شده بودم بدون هیچ زندانی دیگری. از این نظر شاید خاص بود. بعد شکایت کردم و اومدم توی بند عمومی.
• می گویند شما پول زیادی خرج زندان کردید.
نه این طور نیست.
• کفپوش ها را عوض کردید، ملاقه و دمپایی و… خریدید.
من واسطه بودم بین یک سری خیر و زندان. بهم اعتماد داشتند و پول آنها را جمع می کردم و می دادم زندانیان، لذا فقط واسطه امر خیر بودم و همه این کارهایی که به من منتسب می کنن مربوط به همین اموره.
• همین حالا هم هزینه خانواده بعضی از زندانی ها را تامین می کنید، درست است؟
دلم نمی خواد درباره اش حرف بزنم.
• فرار شما اتفاق خیلی مهمی بود. چرا بگذاریمش برای بعد؟
الان به هیچ وجه در این باره حرف نمی زنم. بمونه برای چند سال بعد.
• مه آفرید خسروی را هم در زندان دیدید؟
بله دیدم.
• کجا؟
در درمانگاه. من درمانگاه بودم که او را هم آوردن. همه را بیرون کردن اما من ماندم و سلام و علیکی کردیم.
• شما را شناخت؟
بله شناخت.
• شما هم او را شناختید؟
نه او من را شناخت.
• مکالمه ای داشتید؟
من به او گله کردم. گفتم چرا این کارهای بزرگی که انجام دادی با جعل تعدادی ال سی خراب شون کردی، مدیران بعضی از شرکت هایش با ما هم بند بودند. خیلی ازش تعریف می کردن. گفتم تو که این طور بودی چرا این کارها را کردی و ال سی تقلبی باز کردی؟
• جوابش چه بود؟
سکوت کرد سرش رو پایین آورد و گفت راست می گی.
• مگه شما توی زندان بارها مردید؟
بله توضیح دادم، از مرگ بدتر بود.
• وقتی گفتی دعاکن اعدام بشی، چه پاسخی داد؟
گفت چرا این حرف را می زنید، شما که الان عزت داری و به زودی آزاد می شی، بهش گفتم من هم توی این چند سال روزی هزار بار مردم و زنده شدم و الان هم به خاطر سختی هایی که کشیدم، بحمدالله وابستگی هایم توی این دنیا خیلی کم شده و خداروشکر سبکبار و سبکبال آماده پروازم.
• واقعا در زندان عزت داشتید؟
اینجوری می گفتند. می تونین برین بپرسین.
• چه حسی داشتید؟
خب هر روز خبری درباره یک فساد اقتصادی می آمد والا دوره ای که من بیرون بودم بزرگ ترین دزدش من بودم که برابر حکم دیوان عالی کشور دزدی خوش حساب بودم؟! بعدها هم که کلی اس ام اس جوک برای آفتابه دزد بودن من درست شد. وقتی می دیدم هر روز یک خبری درباره فساد اقتصادی میاد تعجب کرده بودم.
• یک صبح تا شب شما در زندان چطور بود؟
چهار سال که تنها بودم بیدارباش نداشتم. بعد از نماز صبح می خوابیدم، یعنی تقریبا صبح ها می خوابیدم، از صبح نماز می خوندم تا شب. همه رو نفرین می کردم. 90 درصد روزها روزه بودم. هر روز بدون استثنا سوره مبارکه یاسین می خوندم، هر روز دعای جوشن کبیر می خوندم، سوره مبارکه المزمل رو هر روز می خوندنم. هر دو، سه روز یک بار مفاتیح رو تموم می کردم. بعد زنگ می زدم به رفقایم. آن ایام دفاع من در دیوان عالی کشور بود. لایحه می نوشتم برای دفاع از خودم.
• شما که درس حقوق نخوانده بودید. چطور لایحه می نوشتید؟
من مشاور مجلس شورای اسلامی و قانونگذار این مملکت بودم بلد بودم که چطوری از وکلا، حقوقدانان و مشاوران استفاده کنم. در مقام دفاع کار جمعی و تیمی بسیار موفقی انجام دادم. اما بیشتر پرونده من اقتصادی بود نه حقوقی. برای همین خودم می نوشتم. حالا که فکر می کنم می بینم اون دوران یک جورایی بهترین دوران زندگی ام بود. دو سال در اتاق حفاظت بودم الان اتاق جانشین زندانه. سرباز مواظب من بود. یک اتاق هم بودم که الان انباریه.
• که گفتید اگر اعدام شده بوید بهتر بود. چطور حالا می گویید بهترین دوران زندگی تان بوده؟
برای اینکه همه چیز کنار رفت و من ماندم و خدای خودم.
• چه امکاناتی داشتید؟
هرچی بقیه زندانی ها داشتن. فرش و تلویزیون، تلفن و… از داخل زندان شرکت ها را اداره می کردم. شرکت ها کلی دیون داشتند و 48 میلیون دلار را باید پس می دادند.
• چه کسی این امکان را به شما داد؟ مثلا تلفن.
همه توی زندان تلفن دارند، مقامات مسوول این شرایط را ایجاد کردند تا بدهی شرکت هایم را تسویه کنم. وقتی بار دوم پرونده در دیوانعالی کشور نقض شد، فکر کنم 23 آبان 84 رفتم بند عمومی. عین دیوانه ها بودم. دیوانه ای که از قفس پرید.
• ان همه تنهایی اذیت تان نکرد؟ عصبی نشدید؟
نه، من آدم استرسی نیستم. لطفا دیگه زندان رو ول کنید. برویم سر بحث آینده.
• حالا برای اینکه به آینده برسیم بگوییم الان چکاره اید؟
الان یک بازنشسته هستم.
• روزهای بازنشستگی چطور می گذرد؟
کتاب می خوانم، فیلم می بینم، ورزش می کنم و سعی دارم خودم رو دوباره احیا کنم.
• آخرین کتابی که خواندید و فیلمی که دیدید چه بود؟
بهتره بگم کدوم کتاب و فیلم رو خیلی دوست داشت. کتاب ترقی ژاپن، تلاش آگاهانه یا معجزه رو خیلی دوست داشتم. کتاب غرض توفان رو هم همین طور. سریال آمریکایی 24 خیلی خوب بود. از فیلم Kingdom of Heaven هم لذت بردم.
• تا کی در این سمت بازنشستگی می مانید؟
احتمالا تا دو سال دیگر من باید خودم را احیا کنم. باید فکر و برنامه ریزی کنم تا خودم را دوباره جمع و جور، آن وقت شاید وارد کار بشوم.
• شرکت تاسیس می کنید؟
شاید بله، شاید خیر.
• یعنی این میل زیاد به تاسیس شرکت را در خودتان کشتید؟
احتمالا من دیگر وارد کار اجرایی نشم. شاید فقط مشاوره بدم. فکر می کنم تا دو سال دیگه من بتوانم مشاور چند شرکت بزرگ باشم.
• یادمه جایی گفته بودید من حاضرم با بیل گیتس مناظره کنم که چطور پول ساختم. خودتان را با او مقایسه می کنید، اگر این طور است چرا سر از زندان در آوردید و بیل گیتس ایران نشدید؟
بیل گیتس اگر ایران بود، قطعا شرایطش فرق می کرد. اگر اعدامش نمی کردند حتما به چند سال زندان محکوم می شد. این موضوع اصلا ربطی به عدالت حکومتی نداره به هر حال کشور ایران یه کشور در حال توسعه است و کار بزرگ کردن در آن مشکلات و معضلات بزرگ دارد. از همه بیشتر تو چشم می ری و مردم شمارو چشم می زنن. اگه آقای بیل گیتس هم در ایران بود چشم می خورد و می افتاد زندان!!! هنوز هم می گم حاضرم پای مناظره با ایشون بنشینم و بگیم چطور پول ساختیم. شاید عدد اون بزرگ تر باشه اما کار من حتما در حد و اندازه او هست و یقینا می تونم نزد اون استاد درس هایم رو به خوبی پس بدم.
• این اعتماد به نفس امروز شما من را به یاد روزهای محاکمه و زندان شما می اندازد. یادم هست عکس هایی که آن روزها از دادگاه شما منتشر می شد، خندان بودید و نوعی خونسردی و آرامش در صورت تان به چشم می خورد؟
من با مسائل ساده رو به رو می شم. هنوز هم همین طورم. البته بعضی ها این حالت را ربط می دادند به قرص اعصاب.
• واقعا آرامش شما ناشی از این نبود که برخی دوستان تان قول هایی به شما داده بودند؟
این را که شما رسانه ها می گفتین اما وقتی برام حکم 27 سال زندان آمد دیدین که قولی در کار نبود. من مال کسی را خورده بودم؟ به ناموس کسی دست درازی کرده بودم؟ من از عملکرد خودم و شرکتم مطمئن بود. به لطف و کرم خدا اعتماد داشتم. کدام یک از شما به خدا اعتماد دارید و خودتون رو می سپارین به دریای بیکران لطف و رحمتش؟ واقعا کدام یک از شما؟ چند نفر این طور هستند؟ اما من این طورم. بی نهایت به خدا اعتماد دارم.
• وقتی توی خیابان راه می روید کسی شما را می شناسد؟
اغلب بله.
• برخوردشان چطور است؟
همیشه خوب و عالیه.
• از شهرت خوش تان می آید؟
شما بدتون می آد؟
• اولویت بعضی نیست. بعضی هر کاری نمی کنن مشهور بشن.
اولویت من هم نیست اما واقعیت منه.
• اعتقاد به شهرت مثبت و منفی دارید؟
من معتقدم هرکسی به هر صفتی که شهرت پیدا می کند خروجی اش همان است. اگر من از شهرت خوشم می آمد در به در دنبال رسانه ها بودم که بیایید با من مصاحبه کنید اما این کار را نمی کردم و نمی کنم به خود شما چقدر برای این مصاحبه التماس کردم؟!!
• هیچ وقت پول دادید به رسانه ای با شما مصاحبه کند؟
می شه؟
• بالاخر پول دادید که در موردتو بنویسند؟
نه. سوال من را جواب بدید. می شه پول داد به رسانه که بیا با من مصاحبه کن. شما الان پول گرفتی؟ چقدر گرفتی که داری با من مصاحبه می کنی؟!
• نه من الان را نمی گویم آن 13 سال را می گویم.
آنقدر در این سال ها به من حمله شد و من سکوت کردم که همه تشنه خبر از زبان من بوده و هستند. نیازی نبود من بخواهم رایزنی کنم. خودشون در مورد من می نوشتند. من توی زندان ماجراهای عجیبی داشتم. شما در مورد قضاوت مردم صحبت می کنین. من وقتی زندان بودم با دو گروه از مردم رو به رو بودم. یک گروه که می شدند 85 نفر از من شکایت کردند. یکی بدهکار بود و می گفت من بدهکارم چون این پول من رو خورده. یکی نامه داده بود که من کمک می خوام. یکی رفته وام گرفته، نداره قسط بده گفته پول منو شهرام خورده. یک عده هم که شمارشان بالای 10 تا 12 هزار نفر بود نامه می دادند برای من و کمک می خواستند. یکی می گفت بیکارم، به من پول بده. یکی نامه نوشت چرا این کار را کردی.
• نامه ها را دارید؟
اکثرش رو دارم.
• چند درصد نامه ها در مورد حل مشکلات مالی بود؟
حدود 90 درصد.
• فکر نمی کردند شما دیگه پولی نداشتید؟
نه. حتما فکر نمی کردند که نامه می نوشتند.
• فکر کرده اید اگر فعال اقتصادی نمی شدید، چکاره می شدید؟
چکاره باید می شدم؟ دندانپزشک.
• من فکر می کردم اگر فعال اقتصادی نمی شدید باید بازیگر می شدید.
بازیگر مستند؟
• نه، بازیگر سینمای داستانگو
چرا؟ خوشگلم؟!
• نه شما خیلی خوب بازی می کنید.
بازیگرها نقش بازی می کنن. من خودم هستم. من کاملا شفاف و صادقانه زندگی کردم. با هیچ کسی زد و بند کثیف نداشتم. اگر زندگیم باز بشه هم ابایی ندارم. کسی اعتماد به نفس نداره که مال مردم رو دزدیده باشه. من سیزده سال توی زندان نشستم. فقط من بودم و خدا. با وجود حجم گسترده مبادلاتم حال کسی رو هم نگرفتم.
• بازجویی هم بالاخره یک مدل از مصاحبه است.
اما حالا من یک سوال می کنم. چرا اینقدر از من توقع تون بالاست؟ من هم آدمم. من هم اشتباه می کنم. آدم بعضی جاها خطاهایی می کند که یک بچه شش ساله این کار رو نمی کنه. گاهی کارهای خبط و اشتباه کردم که یک آدم مونگل با آی کیوی هفتاد هم نمی کنه. مردم فکر می کنند شهرام کراهایی می کند که بقیه نمی کنند. من در پول سازی توانایی های خاص و منحصر به فردی دارم اما مجبور شدم با جریانی نادرست مقابله کنم و اتفاقا موفق هم شدم.
• کدام جریان را می گویید؟
همین جریانی که در مورد مفسدبودن شهرام جزایری راه افتاده بود. همین حالا هم بعضی ها نسبت به من همین جسارت ها رو می کنند. من اگر مجرمم، حبس کشیدم. نمی شه هم مجازات کشید و هم دوباره هرجا می ری با توهین مواجه بشی.
• یعنی معتقدید هنوز مجازات می شوید؟
پیش رویم نه اما پشت سرم شاید.
• به فکر رفتن از ایران نیستید؟
اولا اینکه من جنوبی هستم و توی این کشور دنیا اومدم و ساخته شدم و از تک تک احساسات هفتاد میلیون جمعیت بهره بردم و رسیده به اینجا.
• اما مگر اینجا برخی برخوردها با شما تلخ نیست؟
آدم باید حتی از دشمنش هم تشکر کنه. دشمن تو رو می بینه که باهات دشمنی می کنه. دشمن من رو می بینه. من حتی دشمنانم رو هم دوست دارم که لطف می کنن و با من دشمنی می کنن. حتما من براشون مهم هستم که اونها با من دشمنی می کنن. من در ضمن عاشق کشور و نظام و دینم هستم.
• اما بعضی ها می گویند شهرام جزایری نمی رود چون نمی تواند در جایی دیگر به این اندازه پول در بیاورد؟
من نگفتم نمی رم. ممکنه برای کار مرتب به خارج کشور سفر کنم. من ایرانی هستم و شما هم ایرانی هستید و اگر بتوانید در کشور خودتون کار کنید و زندگی نرمالی داشته باشید وضعیتتون ایده آل است. در مقطعی دچار مشکلات شدم، ایستادم و حبس کشیدم و تا آخر هم تحمل کردم. من الان بعد از آزادی برای آینده ام برنامه دارم. باید فرجه داد تا جامعه بپذیرد که شهرام جزایری برگشته به جامعه می خواد زندگی نرمالی داشته باشد. البته قابلیت هایی رو دارم. جامعه باید شهرام جزایری رو به عنوان یک واقعیت بپذیرد. من هم باید با یک رفتار عاقلانه و اقدام غیرعجولانه به جامعه و همه دلسوزان نظام اثبات کنم که من سیاسی نبودم و نیستم. البته آدم های سیاسی یکی از محترم ترین اقشار جامعه هستند. آدم های سیاسی زحمتکش ترین قشر کشور هستند. جزو شاکله اصلی جامعه هستند اما من دانش و تخصصش را ندارم و از همه مهم تر در این حوزه تجربه و علاقه ای هم ندارم. سیاست را می شناسم. مثل همه مردم که روزنامه می خونند و اظهارنظر می کنند پرت و پلا. هرچقدر از این فضا دورم، خودم را در اقتصاد آدمی می دانم که قابلیت داره.
• فکر می کنید 10 سال دیگر شما کجا هستید؟ تاجرید یا کارآفرین؟
اینکه 10 سال دیگه چه می شود را باید برنامه راهبردی نوشت.
• مثل دولتی ها حرف می زنید؟
آخه این کارمه. بنگاه اقتصادی داشتم و برنامه راهبردی می نوشتم. به همه برنامه هایم هم می رسیدم. دولتی ها فقط شعار میدن. باید بنشینم بررسی کنم. خیلی ها می گفتند تو آتش زیر خاکستری، برو حرف بزن همه می فهمند تو هیچ چیزی نیستی، آدم عوام مثل بقیه هستی.
• هنوز طرح مشخصی ندارید؟
طبعیتا شهرام جزایری ها دغدغه شون ایجاد شغل و رفع فقر و بیکاری و تلاش بی وقفه است. اگر یک فعال اقتصادی در و دیوار رو نگاه کنه بنگاهش به ویرانی کشیده می شه.
• می گویید شهرام جزایری ها. کسی را مثل خودتون می شناسید؟
از من بزرگ ترها هم در این کشور بوده و هستند که شاید اسمشون جایی مطرح نیست اما قبول دارم که نام شهرام خیلی بزرگ شده البته فقط نامش.
• در چه حوزه ای؟
توی چی من را مشهور می دانید؟ اگر تو فساد می دانید از من مفسدتر هم هست. نابغه می دانید از من نابغه تر هم هست، اما خب منظورم این است که در حوزه کاری که بلدم.
• درآمد مکفی چقدر است؟
درآمد مشروع و مناسب و مکفی. حالا بستگی دارد. موضوع بعدی این است که این فرد یعنی من، چه نقشی می تونه در حوزه فعالیت خودش ایفا کنه. شما خبرنگارید. برای جامعه خبرنگاری چکار باید بکنید؟ خیلی ها دوست ندارند کاری که بلدند رو به دیگران یاد بدهند. لباسی که می خرند دیگران بخرند. من این طور نیستم دوست دارم بی مزد و منت چیزی که بلدم رو به همه یاد بدم.
• خیلی مثل آدم مثبت های فیلم ها صحبت می کنید…
نه این طور نیست. می توانید بیایید تحقیق کنید. اگر فکر می کنید فیلم برخورد می کنم بیایید ببینید.
• بعد 13 سال زندان از سیاسی ها می ترسید؟
نه من احتیاط می کنم. اما اصلا نمی ترسم. فقط در ورودی جاده سیاست یک تابلوی ممنوع زده ام. مطمئن باشید به زودی کاری می کنم که عالم هستی به وجودم افتخار کنه. بزرگ ترین بنگاه خیر و برکت را در دنیا خواهم ساخت تا فقرا و گرفتاران از وجودم بهره مند شوند. این خواست خداونده، همون خدایی که کشتی من رو بعد از 13 سال سختی و رنج با عزت و سلامت به این آرامگاه رسوند و از اینجا به بعد رو هم به سادگی خواهدبرد.
• یک کلمه می گویم، شما یک کلمه یا جمله درباره اش بگویید:
احمدی نژاد: قاطع، ولی کم تجربه
هاشمی رفسنجانی: دلسوز واقعی مردم و کشور
محمدرضا رحیمی: دوست صمیمی جابر ابدالی
مه آفرید خسروی: خدا رحمتش کنه
اوین: قبورالاحیا
گرد و غبار اهواز: مردمش مستحقش نیستند
بستنی: هپی و خوشحال می کنه، من خودم را یک بستنی فروش می دونم.
شهرام جزایری: (سکوت)
فساد اقتصادی: اندازه و مترش شهرام جزایری است؛ دسی شهرام، سانتی شهرام و کیلو شهرام…
حسن روحانی: کلیدساز

به اشتراک بگذارید:





پیشنهاد سردبیر

مسافران قطار مرگ

مسافران قطار مرگ

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *