مروری بر حاشیه و متن حفاظت از یوز آسیایی و طرح تکثیر در اسارت در گفتوگو با محمدصادق فرهادینیا، دکتری جانورشناسی از دانشگاه آکسفورد
«تکثیر یا حفاظت» نداریم «تکثیر و حفاظت» ضروری است
۱۴ تیر ۱۴۰۱، ۰:۰۰
محمد صادق فرهادینیا بیشتر به واسطه پژوهش روی پلنگ ایرانی و پروژه قلادهگذاری روی پلنگهای پارک ملی تندوره در کنار حضور و پژوهش برای حفاظت از یوزپلنگ ایرانی برای اهالی محیط زیست و به خصوص حیاتوحش شناخته شده است. حضور اخیر او در طرح تکثیر در اسارت یوز در توران که به گفته خودش در چارچوب مشاوره بوده، حاشیههایی به دنبال داشته است. یکی از این حاشیهها زندهگیری نر غالب منطقه توران یعنی فیروز است. در خلال مصاحبه وقتی از محمد صادق فرهادینیا در این باره میپرسیم میگوید:« من قبول دارم که این یک کار تهاجمیبوده، اما مگر برای نجات یوز چارهای جز دخالت موثر و تهاجمیباقی مانده است؟» و این گفته به نظر شکل دیگر سوالی است که این روزها بسیار پرسیده میشود؛ «زیستگاه یا تکثیر در اسارت؟» هرچند به نظر او «یا»ای وجود ندارد و در هر دو جنبه به شکل موثر و با شدت بیشتری از قبل باید تلاش کرد. ما با او درباره همین سوالات و انتقاداتی که وارد شده گفتوگو کردیم.
یکی از انتقادهایی که به شما وارد میشود این است که بدون پذیرفتن مسئولیت، مشاوره میدهید و در تصمیمگیریها دخیل هستید.
وقتی تجربیات کاری، تحصیلی و پژوهشی شما به نقطهای میرسد که مورد وثوق و مشاوره قرار بگیرید، باید توجه کنید که مشاوره امری دو طرفه است. ما به عنوان مشاور وظیفه داریم صادقانه مشاوره دهیم و امانتدار باشیم، مثلا محتویات گفتگوها و مشاورهها را بدون اجازه نهاد مشورت گیرنده منتشر نکنیم. از طرف دیگر نهاد مشاوره گیرنده هم اگر از مشاوره و همکاری شما استفاده کرد، باید اعتباری برای آن مشاورین قایل باشد. اخیرا سازمان محیط زیست به گستردگی مشاوره فنی از کارشناسان میگیرد، ولی همچنان اصلا علاقمند نیست که اعتبار و موفقیت کارهایش را با همان مشاوران به اشتراک بگذارد. شما با هر سمن و کارشناس مستقلی در ایران صحبت کنید، اگر موفق شده باشند در امری مشاوره شان به کرسی نشسته باشد، وقتی مدیرکل مصاحبه کرده، حداکثر به همکاری تشکلهای غیر دولتی اشاره کرده است. خب آن فرد یا سمن اسم دارند ولی سازمان احساس ضرورت نمیکند اسم ببرد. رفتار سازمان درباره اعتبار قائل نشدن برای افرادی که از نظراتشان استفاده میکند، نه به صورت مالی نه حتی کلامیو گفتاری، باعث میشود برخی تصور کنند چیزهایی برای مخفی کردن وجود دارد و مشاورین مسئولیت نپذیرفتهاند و دچار توهم توطئه میشوند که عدهای دارند پشت پرده کارهای پنهانی میکنند. البته از طرف دیگر طرف مشاوره هم باید نقشش را به درستی ایفا کند، مثلا اگر فرد مشاور رفت محتویات مشاوره را در رسانهها منتشر کرد، طبیعتا مرتبه بعد نهاد مشورتگیرنده اعتماد نمیکند.
باید اقدامات حفاظتی را در توران و اطرافش بهتر، وسیعتر و جدیتر ادامه داد و در عین حال برنامه تکثیر را هم به عنوان یک جمعیت پشتوانه ادامه دهیم
با این حساب سمت شما در طرحی که برای تکثیر یوز در اسارت اجرا شده چه بوده و این برنامه چرا اجرا شد؟
از من در زمینه نگهداری یوزها مشاوره گرفته و تلاش شد تجربیات متخصصین مختلف در آفریقای جنوبی به سازمان محیط زیست منتقل شود. همچنین در زندهگیری فیروز هم مشارکت کردم. سابقه این طرح هم به پردیسان و تلاش روی دو یوز بنام کوشکی و دلبر باز میگردد که متاسفانه دستاوردی نداشت. در حالی که همه انتظار داشتند با وضعیت بد یوزها در طبیعت، از یوزهای اسیر بهرهبرداری حفاظتی شود و به عنوان پشتوانه برای جمعیت یوز در طبیعت بهرهگیری شود، نه اینکه فقط مدل عکاسی باشند. اینجا بود که مرحله دوم تلاشها آغاز شد. با پیر شدن کوشکی و دلبر و دستکاریهای بیسرانجام روی آنها، یک ماده یوز دیگر به نام ایران مانده بود که تلاش شد با یک رویکرد جدید و در شرایط طبیعی و دور از استرسهای پردیسان وارد فرایند زادآوری شود، که خوشبختانه جفتگیری و زادآوری رخ داد.
اما قبول دارید که اتفاقات ناخوشآیندی رخ داد، تا حدی که موفقیت اولیه را تحت تاثیر قرار داد؟
درست است، به نظر من از دو نقطه اصلی این پروژه ضربه جدی خورد. ضعف اول، عدم آمادگی برای مدیریت بحران و رویارویی با شرایط غیرقابل پیشبینی در روزهای اول بود. مثلا درباره دستی بزرگ کردن تولهها در اسارت، ما فاقد چنین تخصصی بودیم. خوشبختانه سازمان به سرعت مراحل دعوت و ویزای یک دامپزشک مجرب از آفریقای جنوبی بنام «پیتر کالدول» را تسهیل کرد. من شک ندارم اگر ایشان به ایران نیامده بود توله یوز سوم هم مرده بود، هر چند برخی زنده ماندن توله سوم را مرهون دانش خودشان بدانند، اما این بیشتر شبیه شوخی است و احتمالا خود دوستان هم میدانند اگر دکتر کالدول نیامده بود، امروز سه تاکسیدرمی توله یوز داشتیم. البته هنوز هم نمیتوان با قاطعیت در مورد ماندن توله سوم صحبت کرد، چون هنوز ریسک وجود دارد.
دومین ضعف جدی که نیازمند بازنگری است، مدیریت رسانهای است. چنین پروژههایی همانقدر که به اکولوژیست و دامپزشک نیاز دارند، به فرد آشنا به رسانه هم نیاز دارند که از ابتدا در کنار پروژه باشد. فقط شما نگاه کنید، چند کارزار برای تعیین نام جانور راه افتاد، ولی یک نفر شخصا صلاح دانسته یک اسم انتخاب کند و فرایند را مصادره فردی میکند. اینها نشان از فقدان یک استراتژی رسانهای مناسب است که بتواند اطلاعرسانی را در مقاطع مختلف راهبری کند.
برخی طوری شرایط را تشریح میکنند که انگار ما دو گزینه داریم، یک گزینه رایگان و یک گزینه گران قیمت یعنی توران
اما همینها که شما میگویید؛ در مجموع ناظر خارجی را به این نتیجه میرساند که برنامه مدونی وجود نداشته است.
اجازه دهید یک مثال بزنم. به دو نفر زمین میدهند میگویند رویش یک ساختمان 4 طبقه بساز. اولی بعد از 4 سال و هزینه فراوان زمین را همانطور که تحویل گرفته، پس میدهد و میگوید نشد. نفر دوم، یک ساختمان 4 طبقه تحویل میدهد که طبقه آخرش نیمه ساز است، نما نشده و پایان کار نگرفته است. میپرسند چرا اینطوری داری تحویل میدی؟ میگوید قبول داریم که اشتباهاتی داشتیم که در ادامه میتوان رفع کرد. حالا مهندسی که فقط زمین خالی تحویل داده منتقد ساختمانسازی مهندس دوم است و آن را محکوم به بیبرنامگی میکند. مهندس دومی میگوید اگر برنامه نبود که یک ساختمان چهار طبقه نمیتوانستم بسازم. در واقع آنکه برنامه نداشته مهندس اولی است که فقط هزینه کرده و هیچ نتیجهای نگرفته است، نه دومیکه بخش زیادی از مسیر را طی کرده است. این شده ماجرای اختلافات مربوط به طرفداران تکثیر یوز در پردیسان و توران. اگر در کاری اشتباهی رخ میدهد که به معنای بیبرنامه بودن آن نیست. مگر هر کاری برنامه داشته باشد، اشتباه رخ نمیدهد؟
اما مثلا آقای دکتر معماریان قبلا در جاهای دیگر و حتی در مصاحبه با ما گفتهاند که جفتگیری یوزها موفقیت نیست و قبلا هم در پردیسان اتفاق افتاده است.
بله ایشان هم قبلا هم گفته بودند دو یوز با سابقه جفتگیری، 99.9 درصد جفتگیری میکنند که خب مشخص شد ادعایی بر مبنای شواهد نیست. حتی یک مطالعه نشان میدهد که بین 1970 تا 2011، حدود 70 درصد مادهها و 80 درصد نرها بدون زادآوری در اسارت مردهاند. پس بر مبنای شواهد، خود جفتگیری و به دنیا آمدن توله موفقیت است. در مورد پردیسان هم اثبات یک ادعا نیازمند سند و مدرک است. فقط گفته شده که جانور سقط کرده و لکه خونی دیده شده است. خوب قطعا با پا روی آن لکه خون که خاک نریختهاند؟ آیا عکس، فیلم یا گزارش پاتولوژی مستقل دامپزشکی وجود دارد؟ حتی گفته میشود از سقط جنین دلبر متوجه شدهاند که آنها جفتگیری کردهاند، واقعا چطور چنین چیزی ممکن است؟ شما یوزها را دایم در کنار هم نمیگذارید که بیخبر و شبانه و جفتگیری کنند و شما نفهمید. وقتی ادعا میشود همه رفتارهای یوزها در پردیسان ثبت شده است، چطور در زمان معرفی یوزها به هم کسی رفتار آنها را ثبت نکرده است، دوریین هم وجود نداشته؟ از آن گذشته، یوز نر و ماده فقط یکبار جفتگیری نمیکنند که از دست کسی در برود و نبیند، جفتگیری بارها تکرار میشود. این چه جور تاسیساتی است که جفتگیری دو حیوان در اسارت را تنها باید بعد از سقط جنینش بفهمیم و هنوز هم از آن دفاع و به بقیه حمله کنیم؟ تا زمانی که سند و مدرکی نباشد، نمیتوان گفت که یوزها در پردیسان جفتگیری کردهاند. البته کسی از دوستان انتظار معجزه نداشت که اگر موفق به جفتگیری یوزها نشدند، از آنها بازخواست و گلایه شود. ولی اینکه بیسند و مدرکی مدعی شویم که «اینکه اصلا کاری نداشت، اصلا موفقیتی نبوده» بیشتر شبیه یک شوخی است.
اما صرف نظر از موفقیت، در پردیسان امکانات دامپزشکی بیشتری در دسترس است و هرچند به تنهایی روی انتخاب تاثیر ندارد، اما عامل مهمیاست.
در واقع مسئله قبل از موضوع امکانات است؛ عدهای معتقدند که باید بالاترین حد مداخله را در زندگی جانور داشته باشیم. برای چنین سطحی از مداخله جانور باید بیخ گوش ما باشد که مرتب بتوانیم به آن سرکشی کنیم، بیهوش کنیم، دارو بزنیم و غیره، مثل آنچه در پردیسان رخ داده است. دیدگاه دوم که کاملا متفاوت و مبتنی بر شواهد است، میگوید که باید به جانور اجازه داد تا شرایط طبیعی خود را تجربه کند، یعنی توران یا هر زیستگاه دیگری، ولی دور از مناطق انسانی. این موضوع مهمی است چون استرسهای محیطی و مداخلات انسانی بیش از حد جفتگیری و زادآوری یوزها در اسارت را مختل میکند. در جایی مثل پردیسان احتمال جفتگیری پایین و در جایی مثل توران احتمال نظارت دامپزشکی کم است. اگر هدف داشتن توله است، جایی که احتمال جفتگیری و حتی آشنا کردن تولهها با شرایط طبیعی به مراتب بیشتر است ارجحیت دارد. نکته دیگر آن است که نزدیکی به امکانات لزوما همان نتایج دامپزشکی مطلوب را نداشته است. مثلا از سه یوز اسپرم گرفته شده است، ولی حتی یک نمونه مناسب از آنها وجود ندارد. یا مثلا، دلبر چندین هفته خونریزی داشته بدون اینکه کسی به دادش برسد، حالا بودن و نبودن امکانات دامپزشکی چه تفاوتی کرد برای جانوری که چند هفته خونریزی کرده و احتمال مرگ آن بالا بوده است. یا مثلا، به استناد حرفهای دکتر کالدول سالانه نباید بیش از 2 بار یوز را بیهوش کرد، درحالیکه دلبر در پردیسان حداقل 2-3 برابر این مقدار یعنی 20 بار بیهوش شده است، آیا کسی هست در دنیا چنین حد وحشتناکی از بیهوشی را برای یک یوز، آن هم ماده از چنین زیرگونه کمیابی تجویز کند؟ دلبر از وقتی رفته توران، حتی یک بار هم بیهوش نشده … الان مرده؟
پس به نظر شما توران یا زیستگاه طبیعی برای اجرای چنین پروژهای بهتر است؟
ابتدا باید پرسید سازمان اصلا میخواهد این کار را به عنوان بخشی از حفاظت از یوز در ایران اجرا کند یا نه؟ اگر میخواهد، یک ساختار رسمی میخواهد که سازوکار و مسئولیت آن مشخص باشد. به علاوه، چنین کاری باید در کنار ارتقا مناسب حفاظت از توران و اطرافش باشد. علاوه بر این، قبل از تصمیمگیری باید از محیطبانها و محیط زیست توران و سمنان پرسید که آیا میخواهند دوباره این ریسک را بکنند، ولی اعتباری برای این زحمات به آنها داده نشود. آنها یوزها را دو سال در بهترین شرایط نگهداری کردند، ولی حتی برای نامگذاری توله یوز هم کسی از آنها نظر نخواست. تصمیم و رضایت این مجموعه مهم است، بعد از آن میرویم سراغ سوال کجا!
اما به هر حال جایی مثل توران با امکانات فعلی مخاطرات و ریسکهایی دارد. صرفنظر از بارداری و تکثیر، اتفاقات پیشبینی نشده بهداشتی و سلامتی ممکن است برای یوزها پیش بیاید.
ما که تجربه این کارها را خیلی نداریم، پس بهتر است به نظرات متخصصینی که تجربه چنین کاری دارند اتکا کنیم. متخصصان مختلفی از آفریقای جنوبی که از ایران بازدید کردهاند معتقدند توران همچنان بهترین گزینه است و بازگشت به پردیسان یعنی یک اشتباه بزرگ. ولی همانطور که آقای کالدول اخیرا در بازدید از توران گفته، باید امکانات دامپزشکی مناسب در آنجا ایجاد شود تا در زمان ضرورت بتوان بهتر عمل کرد.
متخصصان مختلفی از آفریقای جنوبی که از ایران بازدید کردهاند معتقدند توران همچنان بهترین گزینه است و بازگشت به پردیسان یعنی یک اشتباه بزرگ
ولی آقای معماریان در مصاحبه با ما میگوید در هیچ جایی سایت تکثیر یک جانور را در زیستگاه آن نمیزنند
من شواهدی دال بر تایید این صحبت ایشان ندیدهام، در حالی که موارد زیادی دیدهام که کاملا خلاف این ادعا است. مثلا مرکز ملی تکثیر لینکس آیبریایی در «سیلوس» پرتغال در کنار زیستگاه طبیعی است. بزرگترین مرکز تکثیر لینکس در اسپانیا هم در منطقهای به نام «آلیسدا» وسط زیستگاه و در جوار پارک طبیعی «دسپنیاپروس» قرار گرفته است. یک مثال دیگر مرکز تکثیر گرگ مکزیکی است که در یک منطقه زیستگاهی کاملا طبیعی قرار داد. یا مثلا مرکز بازپروری اورانگوتان «سپیلوک» در مالزی در قلب زیستگاه و کنار یک پناهگاه مهم اورانگوتان به همین نام احداث شده است. مثال مهم دیگرش در مورد یک گربهسان بزرگ و حساس مثل ببر سیبری است که مرکز بازپروری و بازمعرفی آن در شرق دور (پریمورسکی) در 80 کیلومتری جنوب روستایی به نام «آلکسیوکا» در قلب زیستگاه طبیعی جانور بنا شده و اتفاقا موفقیتهای مهمیهم داشته است. یا مرکز تکثیر و بازوحشیگردانی پلنگ ایرانی در سوچی هم کنار زیستگاه است. حتی برای گربه وحشی در اسکاتلند چنین تاسیساتی وسط زیستگاه است. حتی همان اسمیتسونین که مرکز تکثیر یوز در آمریکاست و مدام به اشتباه تکرار میشود وسط شهر است شرایط کاملا متفاوتی دارد و خارج از یک شهر کوچک در منطقهای جنگلی قرار دارد و هدفش بیشتر تحقیقات و تولید دانش است تا یک برنامه برای بازمعرفی یوز به طبیعت. یا مرکز تکثیر پاندا در پارک ملی وولونگ چین. اینها 10 مثال از صدها مثال موجود در دنیاست.
خب زندهگیری فیروز چطور، اصلا این کار از اساس اخلاقی بوده است؟
این مسئله نسبی است. غیر قابل انکار است که این یک عمل تهاجمی(Invasive) بوده است. اما باید ببینید چه میدهیم و چه میگیریم. مثلا زندهگیری گوزن زرد از زیستگاه طبیعیاش قبل از انقلاب اخلاقی نبود. ولی اگر نشده بود، امروز تنها چیزی که از گوزن زرد مانده بود، فقط نقاشیهای قدیمیبود. ما هم در چنین شرایطی هستیم که صرفا روشهای غیر تهاجمیبرای حفاظت از یوز کارآمد نیست و مجبور هستیم علاوه بر همه کارهای قبلی و تشدید اقدامات حفاظتی، روشهای مداخلهجویانهتری را به کار بگیریم. باز هم تاکید کنم آن بحث اخلاقی کاملا سر جایش است، اما چاره دیگری برای حفاظت از یوز باقی نمانده است.
مسئله دیگر هزینه چنین طرحی است؛ آیا هزینههای این طرح باعث آسیب به بودجههای حفاظتی نمیشود و حضور چنین تاسیساتی در زیستگاه اختلال ایجاد نمیکند؟
ما 3 یوز اسیر داشتیم که در هر صورت هزینه نگهداری دارند که اتفاقا رقم کمیهم نیست. صرف این هزینه در تهران فقط به درد عکاسی میخورد، ولی در توران میتوان بهرهبرداری حفاظتی کرد. اما برخی طوری شرایط را تشریح میکنند که انگار ما دو گزینه داریم، یک گزینه رایگان و یک گزینه گران قیمت یعنی توران. نه آقا جان، ما که در هر دو صورت باید هزینه نگهداری آنها را بدهیم، اتفاقا هزینه حفظ امنیت این یوزها در تهران با این همه شلوغی و جمعیت و سگ در پردیسان که بیشتر از توران خالی از انسان و سگ است. بنابراین، این هزینه بر دوش سازمان است، خوب چه بهتر که با این هزینه حداقل برای بهره برداری حفاظتی هم تلاش شود. آیا عقل سلیم این همه هزینه در تهران بدون استفاده حفاظتی را قبول میکند؟ به علاوه، بخش زیادی از بودجه بسیاری از طرحهای تکثیر در اسارت در دنیا غیر دولتی است و این نشان میدهد میشود منابع بودجهای را متنوع کرد.
فیروز چه خواهد شد، گفته میشود رهاسازی بدون مطالعه باعث مرگش خواهد شد، درست مثل پلنگ رودسر آرزو.
رهاسازی فیروز را نمیدانم از کجا آوردهاند. اول یک چیزی که وجود ندارد را تبدیل به بحران میکنیم، بعد خودش تبدیل میشود به هفتهها بحث و کشمکش بیهوده… بعد که میرویم سراغ ریشه آن میبینیم اصلا کسی چنین چیزی را مطرح نکرده است. اگر روزی به فکر رهاسازی فیروز افتادند، آن موقع میتوان درباره این مسائل صحبت کرد.
حالا فرض کنیم قرار بر رهاسازی باشد، این نگرانی که سرنوشتش مثل آن پلنگ نشود وجود دارد که گفته میشود در درگیری با تشی کشته شد.
من نمیدانم چه کسی چنین شایعهای را درست کرده که پلنگ را تشی کشته است. محیط زیست ما پر شده از حرفهای قشنگ اینستاگرامیکه نه فقط دروغ است، بلکه به لحاظ اکولوژیکی غیرممکن است. اولا آرزو حدود دو ماه زنده ماند و در این مدت چند بار شکار کرد. الگوی گردشی مشخصی داشت، یعنی حیوان قلمرو مشخص داشته و برای اکتشاف دور نمیزده و قلمرو خودش اشغال شده نبوده است. ولی چرا میگویم به لحاظ اکولوژیکی این ادعا غیرممکن است؟ به صورت ساده، ما دو نوع مرگ داریم، مرگ آنی و مرگ تدریجی. آرزو مرگ آنی داشت. درحالیکه اگر مرگ جانور آنی و سریع نباشد، فاصله نقاط حرکت آن (که با استفاده از قلاده ماهواره ای مخابره میشد) نشان میدهد که چیزی غیرطبیعی است، مثلا بیمار یا مجروح شده و فاصله نقاط حضور آن بسیار کم شده و در نهایت به تدریج جانور متوقف شده و میمیرد. ولی جابجایی این جانور تا روز آخر طبیعی بود، و بعد به صورت ناگهانی سیگنال مرگ دریافت شد. یعنی جانور به تدریج نمرده، بلکه مرگ آنی داشته است. وقتی لاشه را دیدند، جای شکستگی بزرگی در جمجمه پلنگ و همچنان جراحتهای زیادی روی بدن جانور بود. من دلم میخواهد آن تشی که چنین بلایی سر یک پلنگ میآورد را ببینم.
آیا این فرآیند به اینجا ختم نمیشود که ما بقیه یوزها را بگیریم و در فنس بریزم؟ و آیا چنین اقدامی میتواند جمعیت بنیانگذار ما باشد که در ایدهآلترین حالت دوباره فرصت بازگشت به طبیعت را داشته باشیم؟
آن جمعیت بنیانگذار را که ما در طبیعت دیگر نداریم. نقدی که به تکثیر میشود تنوع ژنتیکی است، اما مگر تنوع ژنتیکی یوزها در طبیعت خوب است؟ همین هفته مقالهای درباره ژنتیک یوزها منتشر شد که نشان میدهد تنوع ژنتیکی یوزهای ایران بسیار پایین، و کمتر از بقیه یوزها در آفریقاست. در آفریقا یوزهای نر بقای کمی دارند. در ایران مادهها هم به نظر بقای کمی دارند و غیبشان میزند. چرا؟ احتمالا برای پرهیز از درونآمیزی، زادهها مجبورند محدوده تولد را ترک کنند، چون اگر بمانند مجبورند با خویشاوندانشان جفتگیری کنند. این یکی از فرضیههای جابجاییهای طولانی ثبت شده در ایران است. البته در شرایط فعلی اصلا به لحاظ عملی هم گرفتن همه یوزها ممکن نیست، چون یوزها مخصوصا مادهها گرفتنشان سخت است. بعد هم در شرایط فعلی چه کسی حاضر به چنین کاری است؟
با این حساب در بلندمدت مهمترین ابزارهای ما برای جلوگیری از انقراض یوز آسیایی چه خواهد بود؟
قبل از صحبت درباره آنچه در آینده باید کرد، اجازه بدهید به چندین نگرانی که درباره تکثیر یوز مطرح شده بپردازم.گفته شده که تکثیر هزینههای حفاظتی را میبلعد، زادهها به درد نمیخورند و قفسی خواهند ماند، توجه به حفظ زیستگاه را کم میکند، باعث میشود مردم فکر کنند یوز وضعیت خوبی دارد و نگران نباشند و …. ولی در کمال تعجب این روزها به شکل عجیبی پیشنهادهایی در گوشه و کنار مطرح شده که برای تکثیر در اسارت برویم یوز از آفریقا بیاوریم. من واقعا برای برایم سوال است اگر یوز از آفریقا بیاوریم همه این نگرانیها حل میشود؟ این کار که هزینه بیشتری هم دارد. بعد بدون آنکه تکثیر یوز در اسارت را که گام اول است امتحان کرده باشیم، با دست خودمان بزنیم و یوز آسیایی را با آفریقایی هیبرید کنیم؟ به عبارت دیگر، بدون اینکه به این همه نگرانی پاسخ بدهند، پیشنهاد شده که برای حفظ یوز آسیایی، عملا یوز آسیایی را نابود کرده و با آفریقایی هیبرید کنیم؟ من نفی نمیکنم که چنین راهکاری ممکن است روزی نیاز شود، ولی بهتر نیست گام به گام عمل کنیم و این همه نگرانی را هم در نظر بگیریم؟ دومین نگرانی آنست که بخواهیم همه یوزها را گرفته و در فنس بگذاریم. در کنار غیرعملیاتی بودن چنین کاری، تصور من شخصا این است که باید توران را به عنوان یک سایت تکثیر طبیعی و بدون فنس در نظر بگیریم، چون به نظر نمیرسد تلفات ما در اسارت کمتر از طبیعت باشد. بنابراین باید اقدامات حفاظتی را در توران و اطرافش بهتر، وسیعتر و جدیتر ادامه داد، هرچند یک تعداد یوز هم احتمالا از توران بیرون میروند و میمیرند. در عین حال برنامه تکثیر را هم به عنوان یک جمعیت پشتوانه ادامه دهیم. در حال حاضر یکی از معضلات ما در طبیعت تلفات بالای جوانها پس از جدا شدن از مادر و تلفات تولهها در اسارت است و باید بتوانیم این تلفات را کاهش دهیم و بعد از ارزیابی مجدد شرایط تصمیمات جدید بگیریم.
پیشنهاد سردبیر
مسافران قطار مرگ
مطالب مرتبط
نظر کاربران
بهمن
من هم معتقدم حفاظت مطلوب حرف اول را میزند اما حفاظتی که فقط درتوران باشدوازخروج ورودشان به سایرزیستگاهها بی خبر باشیم بی نتیجه است ،درصورتیکه قرارباشد حتی باحفاظت خوب یوز بماند باید برای احتمالی که آقای دکتر فرهادی نیا فرمودند وبه نظر من با توجه به تجارب زیاد خدمتم در زیستگاههای یوز احتمال نیست بلکه رفت و برگشت از زیستگاه یقبنی غیرقابل انکاراست باید گذرگاههای بین زیستگاهها را برای عبورومرور به همه لحاظ ایمن کرد هم حفاظت وهم ایجادگذرگاههای مناسبی برای عبور ازجاده ها و پیشگیری از وقوع تصادفات جاده ای، وگام بعدی اگر اعتباری ازهرطریق ممکن بدست آمدبرای تکثیردراسارت آنهم با برنامه ریزی دقیق و تامین همه امکانات لازم برای استفاده در بحرانهای ممکن، گاهی آدم از اتفاقات حتی درطبیعت تعجب میکند سال 1358دوتوله یوزشیرخواری که چوپانی از طبیعت درونه برداشته بودو دوسه دست هم پس از فروش چرخیده بودند تا بدست شخصی درروستاهای تربت حیدریه رسیده بودند گزارشش در درونه وسبزوار دنبال شد و حدود فکرکنم یکماهی طول کشید که اینها از زمان ربایش تا کشف وحمل به درونه وانتقال به سبزوار وسپس باغ وحش مشهد رسیدند وهرچندروزهم دست افراد متفاوتی بودند ویقینا شیرهای خشک یا غیرخشک متفاوتی میخورده اند ولی نمردند وبه مرحله غذا خوری رسیدند و تاحدود فکر کنم یکسال هم درباغ وحش تا جایی که من یادمه بودند ،آره تعجب من اینه که چرا آنها با آن طریق شیرخوردنهای دستی از افرادمحلی نمردند در دوره شیرخوارگی؟
تبلیغات
وب گردی
- کدام شاخص اقتصادی بیشترین تاثیر را روی پیشبینی قیمت انس طلا دارد؟
- محبوبترین تورهای ترکیه کدامند؟
- حداقل سرمایه برای واردات از دبی: آنچه باید بدانید
- چطور زودتر از همه از پیش فروش قطارها مطلع شویم؟
- چه کسانی نمی توانند مهاجرت کنند؟
- تفاوت رهگیری مالیاتی و کد مالیاتی چیست؟
- نوآوریهای جدید تتر در ارائه خدمات مالی دیجیتال
- عمر باتری آیفون 15 پرو مکس در مقابل سامسونگ اس 24 اولترا
- دوره mba و dba مرکز آموزش های آزاد دانشگاه تهران
- آینده واردات عروسک و اسباب بازی از چین به ایران، پیشبینی و ترندها بیشتر
بیشترین نظر کاربران
«آفاق آزادی در سپهر تاریخ» در غیاب زیباکلام
بیشترین بازنشر
پربازدیدها
1
به نام حیوانات به کام باغوحشداران
2
«بمو» را تکهتکه کردند
3
سوداگران گنج پل تاریخی ۳۰۰ ساله در بابل را تخریب کردند
4
محیطبانها با رد زنی چرخهای موتورسیکلت به شکارچیان رسیدند
5
کبوتر نماد مناسبی برای صلح است؟
دیدگاهتان را بنویسید