پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | کاشفان فروتن

کاشفان فروتن





۲۳ دی ۱۳۹۴، ۲۱:۴۰

خیانت
فریاد شیری
برای این سه نفر: خودم، خودت و خودش
از ما سه نفر
که عاشق یک نفر بودیم
و یک نفر بودیم
سه نفر مانده است
با عشق دیگری
که دیگری را کُشت در خودش

یک نفر از ما پیش از مرگ
سی بار نوشت: « مرجان تو مرا کشتی»
یک نفر آدم شد
اما حوای خودش را نداشت
از کوی پرت شد

دیگری اما که من باشم
هنوز عاشق آن یک نفرم
که در قتل های زنجیره یی اش
هر بار که می کشد
خودش کشته می شود.

این لعنتی
مجتبا پورمحسن
بین این لعنتی آدم را به چه کارهایی وا می دارد
وادارت می کند زن بگیری
باهاش صبحانه بخوری، ناهار بخوری، شام بخوری
دوست پیدا کنی
تلفن کنی
و باهاش حرف بزنی
پنجره را باز کنی
و فکر کنی آن آدم هایی که دارند می روند و می آیند
هستند، مثل تو هستند
تلوزیون را روشن کنی
و برنامه های زنده را پیدا کنی
و مجری که دارد حرف می زند
و وادارت می کند فکر کنی خطاب «شما»ی او
اگر فقط تو نیستی، یکی از آن ها هستی
سیگار بکشی با حسرت
فیلم تماشا کنی
و برای رفع خستگی کار هفتگی
عصر جمعه دست زن و بچه ات را بگیری
و به نزدیک ترین پارکی بروی
که آدم هایی مثل تو آن جا هستند
ببین این تنهایی آدم را به چه کارهایی وا می دارد

چند شعر کوتاه از علیرضا روشن
1
گم شد
هر که به دنبال تو گشت
2
در سرزمینِ من
آغوش ها
برای بدرقه گشوده می شوند
3
خوش به حالت؛
پیشِ خودت هستی
4
مرغِ سر بریده؛
بالِ تو برای پرواز نیست.
حیاط را خون آلود کردی،
آرام باش
5
علف را «هرز» می خواند
باغبانی که از درخت
گلابی می خواهد
6
تنگی شکست،
ماهی و تنگ
هر دو آزاد شدند
7
کوه نورد نیستم
نه.
من برای دشتم
به قله می روم
8.
من لجنم،
برایِ به من رسیدن
باید به عمقِ دریا برسی

در این خانه که باد بیتوته کرده است
منصور علیمرادی
در این خانه که باد بیتوته کرده است
امنم
صبح با صدای گنجشکان از خواب بیدار می شود
اجاق گاز را روشن می کند
ترانه ای جنوبی را با سوت می زند
و از دریچه
به ابرهای سرخ، برآسمان کبود خیره می شود
در این خانه که باد می چرخد در نیمه ی تاریک
امنم
به خیابان می رود باد
نان سنگکک می گیرد باد
گَردِ درختان پیر را می تکاند باد
به خانه برمی گردد
کلید می اندازد
زوزه می کشد
و جنازه ام را بر تختخواب می بوسد
چند شعر کوتاه از نظر احمدی
1
من پشت به
پشت می رسد
نسب ام
به خنجر ها
2
یکی بود…
یکی نبود…
یکی من
یکی تو
3
آغوش تو آن جاست که می بخشد
ادامه ی پرواز را
پرنده به باد
4
مادرم زن ظرف ها شد و
هر روز
از زیر پایش بهشت را
جارو کشید
5
تو به خانه آمدی
دیگر
خانه به خود نمی آید
6
بر عکس نسخه، قرص را
که نصف نمی کنم
آن ،نصف دیگرش
تو درد می کنی
7
افسوس که چاقو گفت
من و تو چون
دو نیمه ی سیبیم
8
دوری نکن…بیا
وقتی که مرگ
این همه دور نیست
9
بوسه
زخمی که دهان باز می کند
10
پاییزی که نیامدی…
انار
سینه ی خود را شکافت
11
من اسکناسی
که گوشه نداشت
برای تنها ییش
ما دونفر بودیم
حمیدحمیدزاده
با تپانچه ای
در ارتفاعات « سیراماسترا»
اولین بار که جرثقیل میدیدم
تنها صدای مادران بدون سرزمین بود
که می آمد
و نمی رفت
و بعد
ماسه ای خیس بندر
و ماهیگیرانی که کله سحر
به «صید قزل آلا در امریکا» رفته بودند.
روح الله عکسی در جیب داشت
که در آن
سربازی امریکایی
جمجه‌ی یک وی‌ات‌نامیِ ریزه پیزه را
متلاشی می کرد
فردای آن روز رادیو می گفت:
امروز مصادف است با سال روز کودتای 28 مر…
….غابی ها از برکه پرواز کرده اند
خون همه جا را فرا گرفته است
حزب سوسیال داشت به دموکرات ها پیروز می شد
که استقلال شکست خورد
و ورزشگاه آزادی
تماشاگرانِ نگرانی داشت
که سکو ها را ترک نمی گفتند
مبهوت

بیا قدم بزنیم
به پرویز اسلامپور
رضا حیرانی
اما من و تو پیله هامان میله هم داشت
دیوارهای خانه مان جن پرورش می داد
مجبور بودیم واژه ها را در گوش فرو کنیم
سر به سطرهایی بگذاریم
که نقطه چین بانان درزهایش را پوشانده بودند
تمام روز به فکر پناه پیراهنی هستیم
که جیب هاش دستمان را استتار کند
اینجا همیشه چند ساعت از خودت عقب تری
ناچاری قدم های کوتاه برداری
تا سایه ات بر سایه ی کسی منطبق نشود
ما تنها دو کلمه ی تنهاییم
بین نقطه ها گیر افتادیم
شعر فقط سیگارمان را زیاد می کند
بیا قدم بزنیم
دست هامان را در صندوق پست بیندازیم
تا پروانه ای آنسوی اقیانوس متواد شود

به اشتراک بگذارید:





نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *