استانداران کرمان از سال 1300 تا 1394 شمسی
۱۹ آبان ۱۳۹۵، ۰:۴۳
استانداران کرمان
از سال 1300 تا 1394 شمسی
علی سهیلی
1317 شمسی
«علی سهیلی در 1274 ش. در خانوادهی متوسط در آذربایجان به دنیا آمد. تحصیلات مقدماتی و متوسطه را در تبریز و تهران انجام داد تا این که وارد مدرسه روسی قزاقخانه شد. با استعدادی که از خود نشان داد در مدرسه علوم سیاسی پذیرفته شد، ضمناً مقدمات عربی و ادبیات فارسی و زبانهای فرانسه و روسی را نیز به خوبی آموخت و از آنجا به خدمت وزارت خارجه درآمد. هوش، پشتکار و زباندانی سهیلی باعث شد که در وزارتخانه مورد توجه قرار بگیرد.
با وجود این که از یک خانوادهی عادی بود، مراحل اداری را طی و در سال 1304 ش. به ریاست اداره شرق و امور شوروی و در 1310 به کمک و مساعدت داور و تیمورتاش به معاونت وزارت طرق و شوارع (راه) انتخاب شد. مقامات بعدی سهیلی؛ ریاست شیلات، معاونت وزارت امور خارجه و وزارت مختار ایران در لندن و در سال ۱۳۱۷ برای نخستین بار در کابینه جم به وزارت امور خارجه برگزیده شد. هنوز بیش از دو ماه از خدمت او در وزارت خارجه نگذشته بود که به علت یک خبط سیاسی از کار برکنار شد. در سال 1318 استاندار کرمان و بعد سفیرکبیر در افغانستان و بالاخره در 1319 در کابینه علی منصور به سمت وزیر کشور معرفی گردید.
بعد از وقایع شهریور۱۳۲۰ فروغی که به مقام نخستوزیری انتخاب شده بود او را مجدداً به سمت وزارت امور خارجه منصوب کرد. وی در سال ۱۳۲۱ ش. به توصیه فروغی ـ که معتقد بود مهمترین مسئله حال کشور، سیاست خارجی است و سهیلی جوان که تجربه لازم برای حل این مشکل را دارد، بهترین گزینه نخستوزیری است ـ به نخستوزیری رسید. اما کابینه او بیش از پنج ماه دوام نیاورد و قوام به این سمت منصوب گردید. قوام کهنهکار نیز نتوانست دوام بیاورد و بار دیگر قرعه نخستوزیری به نام سهیلی رقم خورد. در تابستان 1322 که روزولت، استالین و چرچیل در تهران ملاقات داشتند و کنفرانس معروف تهران تشکیل گردید، از این موقعیت استفاده نمود و به سران متفقین پیشنهاد داد به میمنت موفقیت کنفرانس تهران و به جبران صدماتی که ایران در راه پیروزی متفقین متحمل شده است، استقلال و تمامیت ارضی ایران را تضمین نمایند. وی سپس در کابینه حکیمالملک با سمت وزیر مشاور مجدداً داخل کابینه و پس از مدت کوتاهی سفیرکبیر ایران در فرانسه شد.
در اواخر سال 1332 با عنوان سفیرکبیر روانهی لندن گردید و تا سال 1337 در آن کشور اقامت داشت تا این که بر اثر ابتلا به بیماری سرطان خون در لندن در سن ۶۲ سالگی درگذشت. جنازهاش به تهران انتقال یافت و در ایوان مقبرهی ناصرالدین شاه و در کنار هژیر به خاک سپرده شد.
سهیلی مردی دانشمند و زباندان بود؛ زبانهای فرانسه، انگلیسی و روسی را به خوبی میدانست. از میان توده مردم برخاست و به مقامات بزرگ رسید … نسبت خیانت و دزدی به او داده نشده است. وقتی فوت شد چیز قابل ملاحظهای نداشت … روی هم رفته سهیلی از چهرههای معروف این کشور محسوب میشود. مردی فهمیده، باهوش و مطلع بود. نسبت سوءاستفاده به وی تا کنون داده نشده است …» (1).
در مورد استانداری علی سهیلی در کرمان آمده است: «در تاریخ اردیبهشت سال 2497 [1317 ش.] به استانداری استان 8 کرمان منصوب و در همین ماه به کرمان وارد گشت … در زمان او خیابان زریسف امتداد یافت و مسطح گردید. نقشه چند خیابان از جمله ناصریه و خیابان شاه و خیابان فابریک (2) به وزارت کشور ارسال شد تا رسیدگی و اجازه صادر گردد …
در زمان این استاندار دستور رسید تا کلاه پهلوی را مردان از سر برداشته، کلاه شاپو دورهدار به جای آن سر گذارند (3). از دستهبندی و علم وحجله که در ایام محرم مرسوم بود از سال 2494 [1314 ش.] قدغن گردیده بود … در سال 2497 [1317 ش.] مردم به جای سینهزنی و دستهبندی به دامنه مسجد صاحبالزمان میرفتند و ایام سوگواری را بدون کوچکترین مرسومات سابق به شب میآوردند و به شهر مراجعت میکردند. واعظین حق نداشتند منبر بروند و روضه بخوانند؛ میبایست در ادره فرهنگ آزمایش شوند تا چنانچه قابلیت و در امتحان قبول میشدند میتوانستند عبا و عمامه داشته در مساجد روضه بخوانند. در سال 2497 [1317 ش.] در شهر کرمان فقط سه واعظ جواز روضهخوانی داشتند و این آقایان عبارت بودند از: آقای حاج شیخ عباس موحدی (4)، آقای حاج محمد نوابی (5)، و آقای حاج سید یوسف (6). واعظین که جواز نداشتند روزها از خانه بیرون نمیآمدند و شب در بعضی جاها مجالس روضهخوانی داشتند، مخفیانه میرفتند، چنانچه مامورین آنها را میدیدند به شهربانی جلب میکردند (7).
در زمان استانداری سهیلی، قند و شکر کمیاب شد و علت آن بود از خارج اجازه نبود قند و شکر وارد سازند و میبایست قند و شکر که در کارخانجات ایران تولید میشود، مصرف شود، از این رو تکافو نمیکرد. در زمان سهیلی قند یک من عبارت از سه کیلو 9 ریال، شکر 8 ریال. همچنین پارچههای خارجی قدغن بود و میبایست پارچه وطنی مصرف شود …» (8).
پی نوشتها:
(1) ـ عاقلی، باقر: شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، ج 2، ص 838 تا 841.
(2) ـ خیابان ناصریه؛ شهید باهنر فعلی ـ خیابان شاه نعمت الله ولی و خیابان فابریک؛ میرزا رضا کرمانی فعلی.
(3) ـ یکی از طرحهای رضا شاه، طرح متحدالشکل نمودن البسه مردان بود که در سال 1307 ش. اجرا گردید و گذاشتن کلاه پهلوی از این زمان اجباری گردید و چند سال بعد در ادامه الگوگیری از فرهنگ غرب و سوق دادن مردم ایران به مظاهر اروپاییها، گذاشتن کلاه پهلوی نیز ممنوع گردید و مردان موظف به گذاشتن کلاه شاپو دورهدار مانند اروپاییها شدند.
(4) ـ منظور مرحوم حجتالاسلام حاج شیخ عباس موحدی کرمانی، پدر اخوان موحدی کرمانی (مرحوم حجتالاسلام حاج شیخ محمدحسین موحدی، مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد مهدی موحدی و آیت الله حاج شیخ محمدعلی موحدی) است.
(5) ـ منظور مرحوم محمد مجد نوابی.
(6) ـ منظور مرحوم حاج سید یوسف سجادی، پدر مرحوم سید باقر سجادی است.
(7) ـ مجوز لباس روحانیون و علما از دیگر طرحهای رضاشاه بود که با مخالفین آن به شدت برخورد میگردید. بر اساس این طرح تنها افرادی میتوانستند از لباس روحانیون استفاده نمایند که مجوز مربوطه را دریافت نمایند. در همین رابطه گفته شده است که با بسیاری از روحانیون به شدت برخورد میشده است. از جمله مرحوم حجتالاسلام نیشابوری (مدیر سابق حوزههای علمیه کرمان) نقل مینمود در آن ایام که به شدت با روحانیون برخورد میشد، روزی به اتفاق مرحوم آیت الله صالحی کرمانی خدمت آیت الله حاج میرزا محمدرضا مجتهد رسیدیم و آیت الله صالحی به ایشان عرض کرد؛ آقا در نزدیکی منزل ما کلانتری وجود دارد و رییس کلانتری هر روز در هنگام رفت و آمد به منزل موجبات ناراحتی مرا فراهم میآورد و با تمسخر و تهدید به پوشیدن لباس روحانی من اعتراض میکند.آیت الله کرمانی پس از شنیدن این سخن ناراحت شد و روز بعد در پی صحبت با رییس شهربانی کرمان، موجبات انتقال آن مامور از کرمان را فراهم آورد. یا در خصوص مزاحمت رییس شهربانی وقت به مرحوم حجتالاسلام سید حسین خوشرو آمده که وی به دلیل نداشتن مجوز لباس روحانیت دستور میدهدعبای مرحوم خوشرو را با قیچی کوتاه نمایند و همان روز پس از بروز ناگهانی بیماری فرزندش، از اشتباه و جسارت خود به این سید متوجه شده و از او عذرخواهی مینماید.
(8) ـ همت، محمود: کرمان؛ شهر شش دروازه، ص 135 و 136.
محمد مهدی شاهرخ
1320 ـ 1318 شمسی
محمد مهدی شاهرخ؛ «استاندار، قاضی عالی رتبه، در 1278 ش. تولد یافت. مدرسه عالی علوم سیاسی را پایان داد و وارد خدمت قضایی شد و مراحلی از ترقی را در آن وزارتخانه پیمود. چندی دادستان تبریز و مدتی دادستان استان اصفهان و زمانی ریاست دادگستری خوزستان با او بود.
در سال 1318 ش. فرماندار کل کرمان شد و تا شهریور 1320 آنجا بود. به هنگام خروج رضاشاه از کشور که چند روزی در کرمان بسر برد، شاهرخ با او بود. در 1324 ش. مجدداً به استانداری کرمان منصوب گردید، بعد استاندار خوزستان شد. بعد از طرف مجلس شورای ملی به مستشاری دیوان محاسبات انتخاب گردید و بعد به مقام دادستانی دیوان محاسبات رسید و چندی هم ریاست دیوان محاسبات با او بود.
در سال 1335 ش. گلشائیان وزیر دادگستری که اختیاراتی برای اصلاح دادگستری گرفت، شاهرخ را به ریاست دادگاه انتظامی قضات تعیین کرد ولی پس از یک هفته به علت منع قانونی، حکم وی لغو گردید.
شاهرخ بعد از بازنشستگی، کتابی به نام حقایق در دو مجلد انتشار داد. در آن کتاب، او دادگستری و سازمانهای اداری را به شدت مورد انتقاد قرار داده است. شاهرخ در سال 1328 ش. مدیرکل بازرسی وزارت دارایی بود. در آن سمت به عضویت تصفیه ادارات تعیین گردید. این هیئت کارمندان دولت را به سه دسته تقسیم مینمود که میتوان به: مفید، بی خاصیت و مضر تقسیم کرد. علیه هیئت تصفیه جنجال برخاست، شاهرخ هم مانند سایرین در مظان اتهاماتی قرار گرفت» (1).
در مورد استانداری محمد مهدی شاهرخ در کرمان آمده است:
«در اواخر تیر ماه 2498 [1318 ش.] به استانداری کرمان منصوب گشت و به این شهر وارد گشت. در زمان این استاندار جنگ بینالملل دوم بیشتر ممالک اروپا را در برگرفته بود، به همین واسطه مردم ایران هم در بیم و اضطراب بسر میبردند … خلاصه اثر شوم این جنگ کمکم در شهرهای ایران از جمله کرمان پیدا شد؛ ارزاق گران و نایاب شد. نان که خوراک عمومی است به زحمت پخته میشد. دکاکین خبازی آشوب و پس از نیم ساعت معطلی یکی دو نان میدادند. قند و شکر و چای کمیاب و پیدا نمیشد. در انبارهای بازرگانان آنچه قند و شکر موجود بود، خریداری و مردم ذخیره مینمودند (2).
[در این مقطع زمانی] مهندسین آلمانی در بیشتر کارخانجات بودند. در کرمان مهندسی آلمانی بود که در کارخانه خورشید همه کاره بود. این آلمانی بیشتر اوقات مستِ مست بود و موقعی که عرق کم خورده، هوش و حواسسش تقریباً سر جاش بود، میگفت: هیتلر پیشوای آلمانی کرمانی است؛ ژرمان یعنی همان کرمان. خلاصه به نفع دولت خود تبلیغ مینمود و کرمانیهای ساده دل حرفهای این مهندس را باور [کرده بودند]، هر کجا آلمان شکست میداد و پیش میرفت، خوشحال میشدند و هر کجا هم شکست میخورد، غمناک میگشتند. این مهندس نامش «ریشتدر» بود …» (3).
پی نوشتها:
(1) ـ عاقلی، باقر: شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، ج 2، ص 859.
(2) ـ این سالهامقارن با سالهای قحطی و مشکلات شدید مردم ناشی از جنگ جهانی دوم بود، آقای محمد صنعتی در خاطرات خود از این دوران و وضعیت و مشکلات مردم کرمان (در کتاب رهگذار عمر) آورده است:
«… در زمان کودکی خود، که هم زمان با جنگ جهانی دوم و اشغال ایران توسط متفقین بود، شاهد صحنهها و وقایع زیادی بودم که به رغم کمی سن و سال، بسیاری از رنج و مشکلات مردم و خانواده خود را به وضوح لمس میکردم. مثلاً به خوبی یاد دارم، از منزل ما به بعد بیابان بود و چون کشتارگاه کرمان در خیابان جهاد فعلی (کوچه معروف به کشتارگاه) قرار داشت، در آن دوران هر روز تعداد زیادی زن و مرد و بچه، با کاسه و قدحهایی به دست به طرف کشتارگاه میرفتند و موقع بازگشت، تعداد اندکی شادمان از این موفقیت بودند که توانستند مقداری خون از ذبح گوسفندان به دست آورند، تا با مخلوط نمودن مقداری پیاز سرخ کرده در خون و گرم نمودن آن، غذایی تهیه و خانواده خود را از گرسنگی نجات دهند. «آب داغو» غذای اکثریت خانوادههای کرمان بود؛ مقداری روغن ـ و در اکثر موارد تکهای چربی گوسفند ـ با پیاز، نمک و زردچوبه در آب ریخته و پس از مدتی حرارت دادن، به عنوان غذا میخوردند. در برخی موارد مقداری «بابونه» به این آب اضافه میکردند که در این صورت به آن «قاتق بابونه» میگفتند. خانوادههایی که دارای گوسفند و یا گاوی بودند، از وضعیت بهتری برخوردار بودند. چرا که میتوانستند از شیر آن، انواع لبنیات را به دست آورند. خرید گوشت مانند اکنون نبود، یاد دارم در محله ما قصابی بود که هر هفته زن او به واسطه آشنایی با اهالی محله، به درب منازل مراجعه و مقدار گوشت مورد نیاز هفتگی آنان را میپرسید، که معمولاً توان مالی اکثر خانوادهها جهت خرید گوشت در حد «15 سنگ» و یا «7 تَرم» بود. در آن دوران، روزهای متعددی ـ چون دیگر خانوادههای کرمانی ـ غذای خانواده ما شامل تنها مقدار کمی نان کوپنی بود و مجبور به امساک در خوردن آن بودیم. حتی یک روز به جای نان، خرما خوردیم؛ بعدها دانستم آن روز نان در شهر وجود نداشت و به تمامی مردم به جای نان، خرما داده بودند.
وضعیت کرمان در آن روزگار بسیار آشفته و نا بهنجار بود و اکثریت مردم کهدارای شغل کشاورزی و کارگری بودند از حداقل زندگی بهرهای نداشتند؛ این امر در سالهای وقوع جنگ جهانی دوم مضاعف شده بود و به رغم آن که نانواخانهای در کرمان توسط مسئولین تأسیس شده بود اما باز مشکلات زیادی در میان بود …». نیکپور، مجید: رهگذار عمر (خاطرات و فعالیتهای محمد صنعتی)، ص 37 و 38.
(3) ـ همت، محمود: کرمان؛ شهر شش دروازه، ص 136 و 137.
مطالب مرتبط
نظر کاربران
نظری برای این پست ثبت نشده است.
تبلیغات
وب گردی
- بیماری هاشیموتو چیست؟ علائم و راهکارهای درمان
- نورپردازی کابینت آشپزخانه چه تاثیری بر روحیه افراد دارد؟
- سفر به پوکت بهترین مقصد گرمسیری آسیا با تور تایلند آرزوی سفر
- بورس شمش گلدن ارت ( خانی )
- مقایسه گچبری پیش ساخته پلی یورتان و گچبری پیش ساخته پلی استایرن
- عطر بدون سردرد – 11 عطر مخصوص افراد میگرنی
- گیلکی کناری، پژوهشگر برتر متافیزیک ایرانی بر سکوهای بینالمللی
- چرا رزرو هتلهای 4 ستاره استانبول ارزشمند است؟
- کدام شاخص اقتصادی بیشترین تاثیر را روی پیشبینی قیمت انس طلا دارد؟
- محبوبترین تورهای ترکیه کدامند؟ بیشتر
بیشترین نظر کاربران
«آفاق آزادی در سپهر تاریخ» در غیاب زیباکلام
بیشترین بازنشر
پربازدیدها
1
به نام حیوانات به کام باغوحشداران
2
آشکارشدن گورهای ماقبلتاریخ هنگام ساخت بزرگراه
3
«بمو» را تکهتکه کردند
4
سوداگران گنج پل تاریخی ۳۰۰ ساله در بابل را تخریب کردند
5
محیطبانها با رد زنی چرخهای موتورسیکلت به شکارچیان رسیدند
دیدگاهتان را بنویسید