بایگانی مطالب نشریه
فرونشست در نیمی از دشتهای کشور
|پیام ما| از 600 محدودهٔ مورد مطالعه در ایران 421 مورد ممنوعه و ممنوعهبحرانی هستند و بیش از 300 دشت دچار فرونشست شده است. دلیل این رخداد چیزی جز برداشت گسترده از سفرههای آب زیرزمینی نیست. اینها گفتههای «حمید رحمانی»، در نشست آبهای زیرزمینی است با این توضیح که وابستگی 83 درصدی روستاهای ایران به آبهای زیرزمینی و وابستگی 57 درصدی شهرها به این منابع آبی، موجب شده است سالانه پنج میلیارد مترمکعب بیشبرداشت آب داشته باشیم. برداشتی که توان تولید آب در آبخوانهای کشور را بهشدت کاهش داده است.
«حمید رحمانی»، معاون مدیرکل دفتر توسعهٔ نظامهای فنی و بهرهبرداری نیروگاههای برق آبی شرکت مدیریت منابع آبی، در نشست آبهای زیرزمینی، ناکامیهای پشت سر و آرزوهای پیش رو، وضعیت آبخوانهای کشور را بحرانی اعلام کرده است.
به گفتهٔ رحمانی، ایران در منطقهٔ خشک و نیمهخشک قرار گرفته است و متوسط آب 45سالهٔ تجدیدپذیر ما، 110 میلیارد مترمکعب است که با توجه به شرایط فعلی این میزان کاهش قابلتوجهی داشته است یعنی ما چیزی در حدود 98 میلیارد متر مکعب را استفاده کردیم. سهم بخش کشاورزی حدود 87 درصد، صنعت 3 درصد و شرب و بهداشت حدود 10 درصد از آب سالانهٔ ما را استفاده میکند. «سهم منابع آب زیرزمینی و سطحی برای تأمین آب مورد نیاز ما حدود 45 درصد از آبهای سطحی و 55 درصد از آبهای زیرزمینی است. 54 میلیارد مترمکعب هم از منابع آب زیرزمینی برداشت میکنیم که چاهها حدود 50 میلیارد آن را تخلیه میکنند. میتوانیم بگوییم که کشاورزی حدود 85 درصد از منابع آب زیرزمینی ما را برداشت میکند.»
در حال حاضر 146 میلیارد مترمکعب اضافهبرداشت تجمعی از سفرههای آب زیرزمینی است و سالانه پنج میلیارد مترمکعب به این عدد اضافه میشود
وابستگی 83 درصدی روستاها به آبهای زیرزمینی
حمید رحمانی توضیح داده است: «در بسیاری از نقاط کشور درصد وابستگی ما به منابع آب زیرزمینی بیشتر از 50 درصد است. از نظر شاخصهای بینالمللی ایران چند سال است که وارد تنش آبی شده است. در حال حاضر 146 میلیارد مترمکعب اضافهبرداشت تجمعی از سفرههای آب زیرزمینی است و سالانه پنج میلیارد مترمکعب به این عدد اضافه میشود. یعنی ما نهتنها همهٔ آب تجدیدپذیر را برداشت میکنیم بلکه علاوهبرآن پنج میلیارد مترمکعب هم از سفرهها برداشت میکنیم. وابستگی ایران به منابع آب زیرزمینی تا حدی است که 83 درصد آب شرب روستاهای کشور از آبهای زیرزمینی تأمین میشود. این عدد در شهرها 57 درصد است. در هشت استان کشور ما، خراسانرضوی، جنوبی، کرمان، فارس، هرمزگان، البرز و همدان وابستگی به منابع آب زیرزمینی بالای 50 درصد است.»
در مقایسهٔ کشاورزی ایران با سایر کشورها هم اعداد قابل توجه است: «محصولات غیراستراتژیک را ما در داخل کشور خودمان تولید میکنیم؛ درحالیکه ضرورت ندارد. روند تغییرات مساحت زمینهای کشاورزی در طول زمان نشان میدهد که ما در بازهٔ چهلسالهٔ اخیر بهلحاظ توسعهٔ اراضی آبی و دیم و تولید محصولات کشاورزی، روند صعودی داریم. در تولید میوه و سبزیجات مالک خودرو 16 میلیون تن تولید داشتیم که این عدد در سال 95 به 43 تن رسیده است. یعنی ما در مدیریت منابع آبی نهتنها بخش کشاورزی را کاهش ندادیم، بلکه آن را گسترش دادیم. ادامهٔ روند فعلی تبعات مختلفی برای کشور دارد و این تبعات همچنان ادامه دارد. در حال حاضر از 600 محدودهٔ مطالعاتی کشور حدود 421 محدوده ممنوع و ممنوعهبحرانی هستند و از محدودهٔ باقیمانده، 19 درصد دیگر فاقد پتانسیل آبخوانهای زیرزمینی هستند. یعنی بخش زیادی از آبخوانهای کشور ما در حال حاضر ممنوع هستند.»
میزان شوری آب در سفرههای آب زیرزمینی بالا رفته است و هرچه میزان عمق سفره بیشتر باشد، بر میزان این شوری افزوده میشود
آبخوانها دیگر توان تولید ندارند
براساس آنچه او میگوید روند افزایش تعداد چاهها نشان میدهد که با افزایش تعداد چاهها در سالهای اخیر، متأسفانه پتانسیل آبدهی سفرههای ما بهشدت کاهش پیدا کرده است؛ یعنی سفرههای ما توانی برای تولید آب بیشتر ندارند. «تغییرات کیفیت آبخوانها نشان میدهد که در بازهٔ بیستسالهٔ اخیر، میزان قابلتوجهی به شوری سفرههای آب زیرزمینی ما اضافه شده است و با عمیقتر شدن سفرههای موجود و افزایش املاح، شوری افزایش پیدا میکند و از کیفیت آب سفرهها کاسته میشود. در کنار این موضوع باید به فرونشست و سایر تبعات نیز دقت شود. در 359 محدودهٔ مطالعاتی از 600 محدوده، شاهد بروز فرونشست در کشور هستیم. بسیاری از استانها با این پدیده درگیر شدهاند. مهاجرتهای اجباری و حاشیهنشینی کسانی که منابع آبی دشتهایشان از بین رفته است و امکان زندگی در این مناطق دیگر وجود ندارد. همهٔ اینها تبعات ادامهٔ روند بهرهبرداری فعلی است. برای توقف این موضوع در قالب طرحهای تعادلبخشی اقدام شد تا راهکارها بهشکل متمرکز پیگیری شود. پس از تصویب در شورای عالی آب از سال 94 این طرح در کشور شروع به اجرا شد و عملاً می توانیم ادعا کنیم که تمام راهکارهایی که میتواند منجر به بهبود شرایط آبهای زیرزمینی شود، در این طرح دیده شده است. ما باید در طول یک بازهٔ تقریباً بیستساله حدود 14 میلیارد مترمکعب از برداشت آبخوانهای خود را کاهش دهیم که این کاهش با انسداد چاههای غیرمجاز، جلوگیری از اضافهبرداشت مجاز با کنتور و اصلاح پروانهها اتفاق میافتد.»
تحمیل برداشت مازاد از سفرههای زیرزمینی
این گفتهها درحالیاست که در آخرین گزارش مرکز پژوهشهای مجلس در مورد وضعیت آبی کشور در سهماههٔ نخست سال 1402، یعنی در پایان نهماههٔ سال آبی 1401 – 1402 از میزان افزایش و فشار بر منابع آب زیرزمینی صحبت به میان آمده است. گزارش مرکز پژوهشهای مجلس تصریح شده است که شاخصهای مهم هواشناسی در نهماههٔ منتهی به خرداد سال ۱۴۰۲ بیانگر بهبود بارشهای کشور نسبت به مدت مشابه سال قبل است، اما کشور همچنان نسبت به دورههای مشابه بلندمدت با افت بارش و خشکسالی مواجه است.
براساس این گزارش، مهمترین پیامد تداوم خشکسالی در سطح کشور را میتوان تحمیل برداشت مازاد بر منابع آب زیرزمینی دانست که در نتیجهٔ تداوم بیلان منفی و افزایش حجم کسری آبخوانهای کشور مورد انتظار است. اما در شرق کشور بهدلیل کاهش شدید ذخایر چاهنیمهها در استان سیستانوبلوچستان که منبع اصلی تأمین آب شرب منطقهٔ سیستان و بخش قابلتوجهی از شهر زاهدان بود و کاملاً به منابع آب ورودی از افغانستان وابسته است.
همچنین، در حال حاضر بهدلیل نبود پتانسیل لازم جهت بهرهبرداری از سایر منابع آبی، خطر تشدید بحران آب شرب و وقوع پیامدهای اجتماعی در این منطقه وجود دارد. بررسی تخصیص اعتبارات بودجهای بخش آب طی سهماههٔ نخست سال ۱۴۰۲ نشان میدهد ۳ درصد از اعتبارات مصوب سال جاری به این بخش تخصیص یافته که مربوط به برنامههای آبرسانی و فاضلاب است.
«ماشته»، هنر از یاد رفتهٔ عشایر
قدمت صنایعدستی در جای جای ایران به قرنها پیش برمیگردد؛ صنایعی که در روزگار رفته بنا بر نیاز آن زمان به وجود آمده است و با ذوق و هنر ایرانی به زیباترین شکل خود درآمده. این صنایع که کاربرد زیادی نیز داشتهاند، حالا بنا بر تغییر شرایط زندگی به گوشهای رانده شدهاند. تولید صنایعدستی کاهش یافته و انسان امروزی ترجیح داده است بیشتر از کالای ماشینی که هم تنوع و رنگ بیشتری دارد و هم ارزانتر است، استفاده کند. برخی از صنایعدستی نیز به همین دلیل به فراموشی سپرده شدند. هنر «ماشتهبافی» یکی از دستبافتههای ارزشمند هنرمندان ایرانی است که از این سرنوشت تلخ بینصیب نمانده.
«ماشتهبافی» دستبافتهای از پشم است و به دیار لرستان اختصاص دارد. در این سرزمین پارچهٔ پشمیای بهنام ماشته وجود دارد و از پشم ریسیده و آماده میشود. دستبافتهای که بیشتر مورد استفاده عشایر قرار میگیرد و بهدلیل قابلیتهایی که دارد، استفادههای متنوعی از آن میشود. ولی حالا کمتر از آن یاد میشود و اگر هم با تکنیک «ماشتهبافی»، پارچهای بافته شود از نخهای پلیاستر و اکریلیکی است.
خاستگاه هنر «ماشتهبافی»
ماشته نوعی پارچهٔ محلی است که اصالت آن به لرستان باز میگردد؛ سرزمینی که تنوع صنایعدستی در آن بسیار زیاد است و بخش عمدهای از صنایعدستی بومی، قدمتی به بلندای تاریخ دارند. شاهکارهای هنرمندان این دیار در گلیمبافی، جاجیمبافی، مسگری، قلمزنی، ورشوسازی، گرهچینی و قالیبافی خودش را نشان میدهد. در خانههای مادربزرگان این منطقه هم که سرک بکشیم، حتماً تعدادی از این صنایعدستی را خواهیم دید که خانه را زینت دادهاند، اما نسل جوان کمتر از راه و رسم تهیه و تولید این صنایعدستی سر در میآورد. دربارهٔ وجه تسمیهٔ «ماشته» در هیچ کتابی، سخنی به میان نیامده است، اما میشود معانی واژهٔ جاجیم را دربارهٔ ماشته نیز پذیرفت.
«ماشتهبافی» از تنوع رنگ و شکل برخوردار و همهٔ مواد اولیه و ابزار کار آن در استان لرستان فراهم است. ازاینرو، میتوان نهتنها بهعنوان یک سرمایهٔ فرهنگی بلکه بهعنوان یک سرمایهٔ اقتصادی برای اشتغالزایی به آن نگاه کرد. صنعتی که بیش از هر فعالیت اقتصادی دیگری زمینهٔ توسعه و پیشرفت دارد
«ماشتهبافی» که بهدلیل استفاده از پشم، زیرمجموعهٔ فرشبافی دستهبندی میشود، توسط دستان هنرمند خطه لرستان بافته میشد. آنطور که پژوهشها نشان میدهند، در لرستان فرشبافی رواج داشته است. شرایط آبوهوایی خوب و مناسب موجب پرورش دام و در پی آن تولید پشم و مواد اولیهٔ مرغوب، بستر خوبی برای انواع بافتهها بودهاست. یکی از دستبافتههای منحصربهفردی که در این منطقه بافته میشود، ماشته است. گفته میشود قدمت این بافته به زمان سلجوقیان میرسد. این دستبافته در بیشتر مناطق استان و در شهرهای خرمآباد، بروجرد، نورآباد و الیگودرز بافته میشود.
ماشته یکی از ملزومات مردم لرستان بهویژه عشایر ساکن این استان است و عشایر خود نیز یکی از مروجان ماشته در این منطقه بودند. بافت ماشته، شبیه به جاجیم است و نقوش خاصی دارد. امروزه با توجه به تغییراتی که در سبک زندگی مردم رخ داده و همچنین ازدیاد تولیدات ماشینی، این هنر رو به فراموشی است.
«ماشتهبافی» چگونه است؟
مهمترین مادهٔ اولیهٔ مصرفی در تولید ماشته نخ پشمی «الوان» است. چرخ چلهپیچی، چرخ ماسورهپیچی و ماکو و ماسوره از ابزار «ماشتهبافی» است. دار «ماشتهبافی» یا همان قسمت اصلی دار، چهار وردی است. ورد، ابزار تقسیمبندی تارهای چله است. هر یک از این وردها با چهار پدال به پایهٔ دار وصل میشوند که به هنگام بافت با جابهجایی هماهنگ آنها، توسط پاهای بافنده عمل بافت صورت میگیرد. وقتی دهانهٔ کار باز میشود، ماکو را از آن عبور میدهند و پود را با زدن شانه بر لبهٔ پارچه میکوبند و طبق همین سلسلهمراتب، دو رج کشیده از پدالها طبق نقشهٔ بافت جابهجا میشود و مراحل بافت صورت میگیرد. نوار بافتهشده بهطور تقریبی ۹ متر طول و ۴۵ تا ۵۰ سانتیمتر عرض دارد که هر چهار قطعهٔ آن را بههم میدوزند تا بافتهای دو مترمربعی به دست آید.
معاون صنایعدستی و هنرهای سنتی ادارهکل میراثفرهنگی، گردشگری و صنایعدستی لرستان: در راستای حمایت از صنایع در معرض فراموشی یا منسوخشده، تأسیس خانهٔ نساجی استان در دستورکار قرار گرفته و تسهیلاتی برای آموزش مداوم رشتههای صنایعدستی صورت گرفته است
کاربرد ماشته
معروفترین نقوش ماشتههای لرستان گلپتویی، دار (درخت)، راهراه، هشتخانه، خانه پنجزاری است که بافت آن توسط عشایر انجام میشود و به جاجیم هم معروف است. فقط در لرستان و برخی نقاط کرمانشاه «ماشته» نامیده میشود که از قدیمیترین صنایعدستی و پارچههای دستبافتهٔ این منطقه است. در زمان قدیم ماشته بیشتر برای روکرسی، روانداز و رختخوابپیچ مورد استفاده داشته و حالا با طرحهای هنرمندان موارد استفادهای نظیر رومیزی، زیرانداز، روفرشی، کیف دستی، رویهٔ مبلمان، پشتی و تکهدوزی رویهٔ کیف و کفش زنانه نیز برای آن طراحی کردهاند. با ورود ماشینهای ریسندگی و فعالیت کارخانههای بزرگ بافندگی، سرنوشت «ماشتهبافی» هم به دیگر دستبافتههای سنتی دچار شده است. بااینحال برای زنده ماندن این هنر هنوز هم راههایی وجود دارد. با تغییر در طرح و رنگ و تکنیک بافت کاربردهای جدیدتری برای آن تعریف میشود که به خلاقیت هنرمندان و طراحان نیاز دارد.
آموزش صنایعدستی راهی برای اشتغالزایی
«ماشتهبافی» از تنوع رنگ و شکل برخوردار و همهٔ مواد اولیه و ابزار کار آن در استان لرستان فراهم است. ازاینرو، میتوان نهتنها بهعنوان یک سرمایهٔ فرهنگی بلکه بهعنوان یک سرمایهٔ اقتصادی برای اشتغالزایی به آن نگاه کرد. صنعتی که بیش از هر فعالیت اقتصادی دیگری زمینهٔ توسعه و پیشرفت دارد. در حقیقت صنایعدستی هم نقش هویت ملی دارد و هم نقش اقتصادی که از ارزشافزودهٔ بالایی برخوردار است. تولیدات عشایری در لرستان همچون «ماشتهبافی» بیشتر برای اعضای خانوادهٔ عشایر مورد استفاده دارد تا بازار مصرف.
معاون صنایعدستی و هنرهای سنتی ادارهکل میراثفرهنگی، گردشگری و صنایعدستی لرستان، از تلاشهای زیاد در راستای حفظ و احیای صنایعدستی و هنرهای سنتی نام میبرد که نجاتبخش هنرهای در معرض فراموشی است. به گفتهٔ «عباس حمزهای» در راستای حمایت از صنایع در معرض فراموشی یا منسوخشده، تأسیس خانهٔ نساجی استان در دستورکار قرار و تسهیلاتی برای آموزش مداوم رشتههای صنایعدستی صورت گرفته است. فعالان صنایعدستی در لرستان نیز معتقدند اختصاص غرفهٔ دائمی در استان یا شهرستانها بهویژه برای صنایعی که در معرض فراموشی هستند، تا حد زیادی به رشد و توسعهٔ صنایعدستی و حمایت از فعالان این حوزه کمک میکند. «عطا حسنپور» مدیرکل ادارهکل میراثفرهنگی، گردشگری و صنایعدستی لرستان میگوید که فعالان رشتههای صنایعدستی در معرض فراموشی نباید تنها بهدنبال انجام کارهای تزئینی باشند، بلکه باید روی وجه کارکردی این صنایع تمرکز و تأکید داشته باشند. درحالیکه ما باید بهدنبال انتقال این هنرها و صنایع به نسل آینده باشیم و آموزش نیز مدنظر تولیدکنندگان و فعالان این عرصه باشد.
نمایندگان ترکیه از توضیح درباره پروژههای بزرگ آبیشان در دجله و فرات طفره میروند. آنها در حاشیه اجلاس بینالمللی مقابله با توفانهای گردوغبار و ماسه که در تهران برگزار شد، از سوالات خبرنگاران میگریزند. کسی به نمایندگی از افغانستان در اجلاس حضور ندارد تا از دیپلماسی غبار و تشنگی مدام هامون بگوید. نماینده عربستان به یکی از خبرنگاران میگوید برای حل مشکل غبار برنامه دارند اما غباری از سرزمین آنها به ایران نمیرسد. وزارت امور خارجه راه را برای گفتوگو با نمایندگان کشورهای مختلف بسته است. از میان آنها هیات سوری حاضر به گفتوگو است؛ کشوری که در کنار ایران و عراق، علاوه بر جنگ، با تبعات سدسازیهای ترکیه دست و پنجه نرم میکند و گرفتار توفانهای گردوغبار است.
در یک دهه گذشته تعداد روزهای غبارآلود مناطق مختلف ایران دوبرابر شده است. گردوغباری که در این سالها آسمان 22 استان ایران را فرامیگیرد، علاوه بر 34.6 میلیون هکتار کانون داخلی، زاییدهی 270 میلیون هکتار منطقه غبارخیز در اطراف کشور است که طبق آمار سازمان حفاظت محیط زیست میتواند 147 میلیون هکتار غبار با غلظت زیر 10 میکرون تولید کند. این اعداد نشاندهنده تاثیر جدی کانونهای خارجی غبار است. چنان که به گفته دبیر ستاد ملی سیاستگذاری و هماهنگی پدیده گرد و غبار، میانگین اندازه ذرات غبار برخاسته از کانونهای خارجی ریزتر است و پیامدهای بهداشتیاش شدیدتر و ماندگاری و غلظتش بیشتر. شدت غبار در کشورهای همسایه 3.7 برابر ایران است و این میان غرب و شمال غرب عراق و شرق سوریه مهمترین منشاءهای بروز گرد و غبار در منطقه بهحساب میآیند.
سوریه، دومین منشا خارجی غبار ایران
بخش بزرگی از توفانهای گرد و غبار تاثیرگذار بر استانهای غربی کشور، منشاء خارجی دارد. مطالعات مختلف بهترتیب کشورهای عراق، سوریه، اردن و در مواردی عربستان سعودی را بهعنوان منشا این غبار معرفی میکند. طبق برآورد مطالعهای با عنوان «بررسی توفانهای گردوغبار و اثرات زیستمحیطی آنها با استفاده از تصاویر ماهوارهای در غرب و جنوب غرب ایران» در دانشگاه صنعتی شاهرود از دادههای 420 نقطه منشاء گردوغبار در قلمرو سرزمینی کشورهای منطقه، کشورهای عراق، سوریه، شمال عربستان سعودی، غرب ایران، اردن و ترکیه به ترتیب با 39.2، 23، 14.5، 13.8 و 5.7 درصد در تولید غبار منطقه نقش دارند. بر پایه این پژوهش که در سال 1390 ارائه شده، «غرب و شمال غرب عراق» و «شرق سوریه» مهمترین منشاءهای بروز گرد و غبار در منطقه هستند.
معاون وزیر محیط زیست سوریه: بیتوجهی به حقابه از سوی ترکیه تاثیری جدی بر محیط زیست داشته و باعث تغییر در اقلیم کشور ما شده است. قبلاً روستاها و کشاورزی ما از آب دجله و فرات تغذیه میشد اما کمبود آب کشاورزی سوریه را رو به نابودی کشانده است
این مسیری است که توده غبار میپیماید: بعد از بلند شدن از کانون اصلی (در شمال غرب عراق و شرق سوریه)، به سمت شرق و جنوب شرق حرکت میکند و بخشی از آن در برخورد با ارتفاعات زاگرس به سمت جنوب تغییر مسیر میدهد. توده بعد از عبور از بخش انتهایی رشته کوه زاگرس و وارد شدن به بخشهای مرکزی ایران، در جهت شرق و شمال شرق ادامه مسیر میدهد و به نیمه شمالی و حتی شرق کشور نفوذ میکند.
درگیری و ناامنی، خشکسالی را تشدید کرد
در روزهای پیش که اجلاس مقابله با غبار در تهران برقرار بود، «شکرالله جدید»، وزیر محیط زیست سوریه از این گفته بود که کشورش با خشکسالی و افزایش دمای هوا و موجهای گردوغبار مواجه است و اگرچه به 35 توافق محیط زیستی «بهویژه توافقنامه پاریس و توافقنامههای سازمان ملل برای مقابله با بیابانزایی و حفاظت از محیط زیست» پایبند است اما بخشی از برنامههای تثبیت خاک و حفظ محیط زیست به دلیل اقدامات تروریستی و تحریم متوقف شده است.
مشکل دیگر پروژههای سازهای ترکیه در مسیر حوضه آبخیز دجله و فرات است. ایران، عراق و سوریه، در پاییندست این حوضه، گرفتار تامین نشدن حقابهشان و تبعات خشکسالیاند. اگرچه «علی سلاجقه»، رئیس سازمان حفاظت محیط زیست از رایزنی با این کشورها گفته و درباره «کارهای عملیاتی و میدانی مقابله با گرد و غبار در عراق، سوریه و ایران» وعده داده است اما زمان تحقق این وعدهها و میزان اثرگذاریاش روشن نیست.
معتز دوهجی، معاون وزیر محیط زیست کشور سوریه درباره دلایل تشدید توفانهای گردوغبار به «پیام ما» میگوید: «در حال حاضر خشکسالی فقط در کشور در سوریه رخ نداده، بلکه همه کشورهای مجاور درگیرند. علت این روند کمبود بارش و تغییر اقلیم است. اما از سوی دیگر، جنگ و حضور تروریستها (داعش) در سوریه هم خرابیهای بسیاری به بار آورده است. ورود تروریستها و تخریب گسترده زمینها باعث خشکسالی شدید در روستاها و شهرها شده است. و در کنار همه این موارد علاوه بر این سدسازی ترکیه بر روی دجله و فرات هم مزید بر علت است.»
از یک سو خشکسالی طولانیمدت کشاورزی سوریه را بهشدت تهدید کرده و درباره بحران امنیت غذایی قریبالوقوع هشدار داده میشود و از سوی دیگر جنگلزدایی به افزایش کانونهای غبار دامن زده است. فروردین امسال، وبسایت paxforpeace از نتایج تجزیه و تحلیلی ماهوارهای خبر داد که بر اساس آن 12 سال جنگ تاثیرات مخربی بر جنگلهای سوریه گذاشته و در این مدت بیش از یک سوم کل جنگلهای این کشور از بین رفته است.
شدت غبار در کشورهای همسایه 3.7 برابر ایران است و این میان غرب و شمال غرب عراق و شرق سوریه مهمترین منشاءهای بروز گرد و غبار در منطقه بهحساب میآیند
بر پایه یافتههای این مطالعه، افزایش درگیریهای مسلحانه و بهدنبال آن جنگلزدایی، بر زندگی و معیشت غیرنظامیان تاثیر گذاشته و پیامدهای اقلیمی در پی داشته است. این تحقیق با استفاده از دادههای سنجش از راه دور، میگوید در غرب سوریه بیش از 36 درصد عرصههای جنگلی در سالهای 2018 تا 2020 به دلیل قطع درختان و آتشسوزیهای شدید آسیب دیدهاند. از سوی دیگر نبود دسترسی به برق و سوخت، قطع درختان را برای تامین انرژی افزایش داده است.
پروتکل فراموششده 1987
ترکیه بر اساس پروتکل سال 1987 موظف است 500 مترمکعب در ثانیه از آبهای رودخانه فرات به سوریه حقابه بدهد و از این رقم 52 درصد باید سهم عراق باشد. این توافق اما به بهانههای مختلف فراموش شده و ترکیه در عوض اجرای ابرپروژه «گاپ» را در پیش گرفته است؛ پروژهای که با پایان آن، میزان آبهای دجله و فرات که به سوی سوریه سرازیر میشود، از 900 متر مکعب در ثانیه به 400 متر در ثانیه سقوط میکند. معاون وزیر محیط زیست کشور سوریه تاکید میکند که ترکیه به قرارداد 1987 پایبند نیست. او میگوید: «متاسفانه کشور ترکیه از آب به عنوان حربهای سیاسی استفاده میکند و به قراردادی که بسته خیلی کم پایبند است یا بهطور کلی آن را اجرا نمیکند.» پیامد این روند چه بوده است؟ دوهجی پاسخ میدهد: «این وضعیت تاثیری جدی بر محیط زیست داشته و باعث تغییر در اقلیم کشور ما شده است. قبلاً روستاها و کشاورزی ما از آب دجله و فرات تغذیه میشد اما کمبود آبی که اکنون از ناحیه ترکیه بر ما تحمیل شده، کشاورزی سوریه را رو به نابودی کشانده است.» در این شرایط پیدا نیست که اختلافات موجود میان ترکیه و سوریه چطور قرار است حل شود. معاون وزیر سوریه هم با ناامیدی میگوید: «متاسفانه همه این مسائل منشا و تحولات سیاسی دارد و جنگهای داخلی سوریه و دخالتهای ترکیه سبب شده همکاری خوبی با ترکیه نداشته باشیم. ترکیه با اجرای پروژههای بزرگ بهدنبال افزایش قدرت و نفوذ خود در منطقه است. من نمیخواهم وارد مباحث سیاسی شوم ولی داریم سعی میکنیم که بهنحوی گفتوگو کنیم و برای حل مشکل به نتیجه برسیم.»
گردوغبار مرز نمیشناسد
به گفته معاون وزیر محیط زیست سوریه هنوز آمار دقیقی از کانونهای غبار کشور در دسترس نیست اما بهطور کلی کانونهای داخلی و خارجی غبار این کشور را تحت تاثیر قرار دادهاند. او میگوید: «توفانهای گردوغبار و ماسهای در کشور ما اتفاق تازهای نیست، بلکه کمابیش از گذشته وجود داشته است. اتفاقی طبیعی و همیشگی بوده اما تغییر اقلیم و درگیری و ندادن حقابه، شدت گرد و غبار را افزایش داده است. در این شرایط با سازمان محیط زیست توافق کردهایم که کانونهای گرد و غبار بهطور دقیق مشخص شود. در حال حاضر با استفاده از رصد ماهوارهای، به دنبال منشا غبار هستیم. بهاین ترتیب کانونی وسیع داخلی کشف شده که غبار آن به بخشهای مختلف خاورمیانه کشیده میشود.» دوهجی در آخر به این اشاره میکند که در سال 2022 توفانهای غبار 12 کشور را تحت تاثیر قرار داده از آنجا که پدیدهای چون غبار مرز نمیشناسد، «کشورها باید درباره محیط زیست بیش از همیشه با یکدیگر همکاری کنند».
تحقیقات پرونده سوئدی بازداشتشده در جریان است
سخنگوی دستگاه قضا درباره وضعیت پرونده یک شهروند سوئدی که بیش از یکسال و نیم قبل در ایران بازداشت شده است گفت که تحقیقات پرونده این فرد «درحال نهاییشدن» است. او همچنین درباره دو شهروند ایرانی بازداشت شده در ارتباط با فرانسویان متهم به جاسوسی در ایران نیز گفت که پرونده آنها به دادگاه ارسال شده است.
«مسعود ستایشی» سخنگوی قوه قضائیه روز گذشته در جمع خبرنگاران درباره شهروند سوئدی بازداشت شده در ایران گفت: «این تبعه سوئدی جرایمی را در سرزمین جمهوری اسلامی ایران مرتکب شده که بر اساس آن جرایم رسیدگیهای مقدماتی صورت گرفته و وی با قرار قانونی به زندان اعزام شده است. تحقیقات در حال نهایی شدن است و در ایام پیش رو پرونده وی با تصمیم نهایی دادسرا به دادگاه صالح ارسال خواهد شد.»
چند روز قبل نام «یوهان فلودورس» به عنوان فردی که ۵۰۰ روز است که در ایران در بازداشت بسر میبرد در رسانهها مطرح شد. اتحادیه اروپا و دولت سوئد اعلام کردند که فرد بازداشت شده یک «دیپلمات» است. روزنامه نیویورکتایمز به نقل از منابع ناشناس نوشت که فلودروس سال گذشته در یک سفر خصوصی به ایران، دستگیر شده است. هرچند سخنگوی وزارت امور خارجه ایران در نشست خبری روز دوشنبه قبل خود گفت که هیچ اطلاعی از این پرونده ندارد. روزنامه نیویورک تایمز در گزارش خود نوشته بود که فلودروس چندین سمت در اتحادیه اروپا، از جمله در سرویس اقدام خارجیان اتحادیه داشته است.
ستایشی همچنین درباره پرونده «مریم اسداللهی» و «ریحانه انصاری» که اردیبهشت ماه امسال در ارتباط با پرونده دو فرانسوی متهم به جاسوسی در ایران نیز گفت: دو جاسوس فرانسوی که در تاریخ ۱۰ اردیبهشتماه سال جاری دستگیر شدند، پرونده شان با صدور کیفرخواست به دادگاه صالح ارسال شده است و دو نوبت پرونده توسط وکلای متهمان مورد مطالعه واقع شده که پس از رسیدگی اطلاع رسانی خواهیم کرد.
سخنگوی قوه قضائیه: برای آزادیهای مشروع چهار پروژه تعریف شده است که برای هرکدام از پروژهها اعم از اقدامات و انتخاب مسئولان آنها برنامهریزیهایی نیز شده است و برای پاسخگویی به مطالبات رهبری بازه زمانی سه الی شش ماه و همچنین بازه اثربخشی ۹ ماهه در نظر گرفته شده است
اسداللهی و انصاری در ارتباط با پرونده دو فرانسوی در ایران دستگیر شدند که سال گذشته به اتهام جاسوسی بازداشت شدند اما کمی بعد از زندان آزاد شدند. روز دهم اردیبهشت ماه امسال خبرگزاری فارس درباره بازداشت اسداللهی و انصاری، به نقل از یک مقام آگاه نوشت: «بازداشتشدگان که جملگی دارای سوابق بازداشت بوده و با برخورداری از عفو مقام معظم رهبری آزاد شده بودند، با هدف طراحی و هماهنگی برای ایجاد تنش در تجمعات کارگری و معلمین و هدایت آنها به سوی اعتصابات سراسری و نیز برجستهسازی مجدد پروژه مسمومیتهای مصنوعی در مدارس گردهم آمده بودند.»
وی در پاسخ به سوالی درباره وضعیت پرونده «مهدی یراحی»، خواننده بازداشتشده گفت: «پروندهای در دادسرای تهران تشکیل شده است. اتهام وی تشویش اذهان عمومی و ساخت و انتشار فیلمهای برخلاف عفت عمومی است و پرونده نامبرده پس از تفهیم اتهام و تحقیقات مقدماتی با صدور قرار جلب دادرسی و متضمن کیفرخواست به دادگاه صالح ارسال شده است. در حال حاضر وی بر اساس قرار تامین بازداشت موقت در زندان به سر میبرد.»
او همچنین در پاسخ به سوالی درباره بازداشت عوامل ساخت کلیپ جنجالی «دافی» گفت: «این افراد در یک گروه خوانندگی قرار داشتند و این گروه از طریق انتشار آهنگ تبلیغاتی با محتوای مبتذل تولید کردند و ۳ خواننده به همراه مدیر شرکت، مدیر توسعه بازار و همچنین ادمین هایی که کلیپ را پخش کردند و به اتهام تشویق به فساد بازداشت شدند و با قرار وثیقه آزاد شدند.»
ستایشی درباره آخرین اقدامات قضایی برای «حمید نوری» گفت: «هر روزی که میگذرد ابعاد جدیدی از فاجعه حقوق بشری علیه حمید نوری روشن میشود و این ابعاد هرکدام شاخص های زیر پا قرار دادن حقوق مسلم بشریت هستند. او از حداقل حقوق بهره مند نشده و از سوی مجامع مدعی حقوق بشر صدایی بر نمی آید و همه خوابند. خانواده و وکلای او تلاش برای کشف حقیقت کردند و پرونده با توطئه گروهک تروریستی منافقین صورت گرفته و از روز اول مهندسی شده است. شهود او را تهدید میکنند آیا تهدید شهود مغایر اصول دادرسی نیست؟ وجدان جامعه بشری کجاست؟ گفتنی است دو جلسه دیگر دادگاه تجدید نظر او برگزار شد.»
او همچنین در پاسخ به سوالی درباره اینکه «درخصوص گسترش آزادیهای مشروع به عنوان یکی از مطالبات رهبری از قوه قضائیه، چه اقداماتی انجام دادهاید»، گفت: «برای پیگیری مطالبات رهبری قرارگاهی ایجاد شده است و بنا شد این قرارگاه کار خود را استمرار دهد. برای آزادیهای مشروع چهار پروژه تعریف شده است که برای هرکدام از پروژهها اعم از اقدامات و انتخاب مسئولان آنها برنامهریزیهایی نیز شده است و برای پاسخگویی به مطالبات ایشان بازه زمانی سه الی شش ماه و همچنین بازه اثربخشی ۹ ماهه در نظر گرفته شده است.»
ستایشی با اشاره به تدوین لایحه آزادیهای مشروع گفت: «جامعه هدف در این حوزه تدوین شده و سیاستهای گسترش آزادیهای مشروع ذیل سیاستهای کلی قضائی تدوین شده است. همچنین پیش نویسی برای لایحه تدوین شده و پیگیریها برای تصویب این لایحه درحال انجام است. معاونت حقوقی قوه قضائیه و ستاد حقوق بشر مکلف به انجام این پروژه هستند.»
وی با اشاره به تشکیل کمیته آزادیهای مشروع با همکاری مجلس و قوه قضائیه با هدف شناسایی هدفها و رفع مشکلات موجود گفت: «تدوین دستورالعملهای لازم و پیگیری و ارائه گزارشهای مربوطه از جمله برنامهها است. همچنین گزارشهای مردمی در حوزه آزادیهای مشروع و پیگیری مطالبات نیز در حال انجام است و تمامی گزارشها تا حصول نتیجه دنبال میشود. ساماندهی تشکلها برای اعلام نقض آزادیهای مشروع، پیگیری مجدانه و بی وقفه در خصوص گزارشهای واصله و اعلام و انعکاس گزارشها نیز از جمله اقداماتی است که انجام میدهیم.»
چه سگدوستی چه سددوستی تعصب آدم را کور میکند!
«خطر سگگزیدگی!»؛ این عنوان گزارشی است که دوشنبه بیستم شهریورماه در «پیام ما» منتشر کردهایم. خبرنگار روزنامه با استناد به نتایج گزارش مرکز پژوهشهای مجلس درباره مدیریت سگهای پرسهزن (ولگرد)، به پیامدهای افزایش شمار سگها اشاره کرده است. آمارهایی که نشان میدهد مدیریت نادرست و بهعبارتی رهاکردن این حوزه باعث شده هر ساله شمار سگها بیشتر شود و مسائلی چون هاری، آسیبدیدن کودکان و… هم در شهرها افزایش یابد. چنانکه از قبل هم برای ما قابل پیشبینی بود، انتشار این گزارش با واکنش تند و بعضاً توهینآمیز شماری از افراد که بعضاً خود را حامیان حقوق حیوانات معرفی میکنند روبهرو شد. سیل ناسزاها و تهمتزنیها در صفحات رسمی روزنامه در شبکههای اجتماعی نشان از آن دارد که هنوز هم سخن گفتن از مسائل جدی جامعه به مذاق برخی خوش نمیآید، مگر آنکه روایت دلخواه آنان را بازتاب دهیم. این ناسزاگویی برای ما تازگی ندارد. پیش از این هم هرگاه گزارشی متفاوت از روایت دلخواه «سگدوستان افراطی» منتشر شده، همین ناسزاها را شنیدهایم و تحمل کردهایم. البته باید جانب انصاف را هم نگاه داریم و بگوییم که در مورد اخیر چند نفر منتقد جدی نیز پیدا شدند که حسابشان از ناسزاگویان جداست. آنها نقدشان را به زبانی روشن و مستدل برایمان شرح دادند و قرار است دربارهٔ همین موضوع، متنی برای انتشار در روزنامه برایمان بفرستند. رفتار «سگدوستان افراطی» با رفتار سایر گروههای متعصب در جامعه تفاوتی ندارد. «سددوستان افراطی» هم که خیال میکنند یگانه راه مدیریت منابع آب در جهان سدسازی است، در مقابل منتقدان و روایتهای دیگر غالباً همین رویهٔ انکار و ناسزاگویی را در پیش میگیرند. سگدوستان متعصب به منتقدان رهاشدن مدیریت حیوانات شهری برچسب «دشمنی با حیوانات» میزنند و «سددوستان» متعصب، به منتقدان سدسازی برچسب میزنند که «مخالف توسعه و پیشرفت» کشورند و از «دانش نوین مدیریت آب بیبهره». رفتار متعصبها بیش و کم شبیه هم است. طرفداران متعصب طب سنتی، هواداران خشمگین یک جناح سیاسی و دیگر متعصبان هم معمولاً از الگوهای مشابه استفاده میکنند؛ نفی کامل دیگری و برحق دانستن تفکر خویشتن. «ابوریحان بیرونی»، دانشمند سدهٔ چهارم و پنجم هجری قمری دقیق و بهدرستی زنهار داده است که: «تعصب چشمهای بینا را کور و گوشهای شنوا را کر میکند و انسان را به کاری وادار میکند که خرد و دانش آن را گواهی ندهد.» ناگفته نماند که برخی صرفاً به دلایل عاطفی و باور شخصی در طرفداری از یک دیدگاه تعصب دارند و برخی به دلیل نفع اقتصادی و اجتماعی به ترویج این رویکردهای متعصبانه دامن میزنند. اینجاست که باید سویههای اقتصاد سیاسی حاکم بر این رویکردها را هم بهخوبی بشناسیم.
خلاصه اینکه، کار رسانه بازتاب واقعیت با رعایت اصول حرفهای است. ما نه طرفدار «سگکشی» هستیم و نه در صف طرفداران «توزیع گوشت در حاشیهٔ شهرها برای سگها» قرار میگیریم. «پیام ما» به عنوان رسانهای مستقل میکوشد از درافتادن به دامن یک جریان پرهیز کند. از این روست که در حوزهٔ مدیریت حیاتوحش، مسئلهٔ حیوانات شهری، مدیریت آب، توانمندسازی جامعهٔ محلی و دیگر موارد، تلاش میکند بازتابدهندهٔ دیدگاه کارشناسان باشد و البته که در این میان ادعای بیطرفی صرف هم ندارد. چراکه چنین ادعایی بهکل باطل است. در پایان باید به ناسزاگویان نصیحت جناب «جامی» را یادآوری کنیم که «از درون زنگ تعصب بزدای/ بر خرد راه تأمل بگشای». باشد که تأمل و گفتوگوی موثر و بیکینه دربارهٔ مهمترین مسائل امروز، ایران را به توسعه پایدار رهنمون سازد.
تشکیل تپه نخاله در آبراهه «دونا»
تخلیه باطله و فضولات معدن سرب «دونا» و از سوی دیگر تخلیه نخالههای عملیات احداث تونل البرز از قطعه دوم آزادراه تهران -شمال، در کیلومتر ۸ جاده سیاهبیشه – بلده و درست در مجاورت روستای «دونای بالا»، اکنون به تشکیل تپهای از نخاله و خاک دستی و البته نخالههای بسیار آلودهکننده معدن در مجاورت آبراهه دونا انجامیده است.
در این منطقه در فرادیواره گسل کندوان، سازند شمشک (اواخر تریاس و اوایل ژوراسیک) متشکل از شیل، ماسهسنگ، سیلتسنگ، و حاوی لایههای زغال بر روی بخش توف میانی سازند کرج، متشکل از توف سبز ضخیملایه، شیلها رانده شده است. لایههای زغالی و شیل و ماسهسنگ شمشک، عمده سنگهای باطله دپو شده در مجاورت دره «دونا» و بالادست «پلزنگوله» را شکل میدهند. معدن سرب – نقره – باریت دونا نیز در غرب البرز مرکزی، یا معدن «شدادی» در ارتفاع بیش از 3000 متر و در فرادیوره گسلراندگی «کندوان» واقع است. سنگ میزبان، سنگ معدن دولومیتهای سازند روته با سن پرمین میانی است. شیل و ماسهسنگهای سازند شمشک که میزبان لایههای زغالی هم هستند، در افقهای بالاتر منشاء فلزات و گوگرد مورد نیاز برای کانیسازیاند. برآورد ذخیره معدن 5/6 میلیون تن کانسنگ با عیار متوسط سرب 5 درصد، روی 1 درصد، باریت 5/18 درصد و میزان نقره 520 – 150 گرم در تن انجام شده است. معدن دونا در پهنه زمینشناختی البرز مرکزی بخشی از تاقدیس دونا و در حدفاصل برونزد دو راندگی کندوان و آزادکوه قرار دارد.
تحرک فلزات سنگین در باطله معدن زغالسنگ و اندرکنش آنها با آبهای سطحی و زیرزمینی به آلودگی آب میانجامد. سولفیدها ابتدا فلزات را تجزیه کرده و آزاد میکنند، سپس توسط کلوئید اکسی هیدروکسید آهن حاصل از اکسیداسیون پیریت و مواد آلی جذب میشوند
یک شرکت معدنی در ۲۶ دیماه ۱۳۹۷ اعلام کرد که با سرمایه ۳۰میلیارد ریال فعالیت معدن سرب دونا دوباره آغاز شده است. فعالیت این معدن از ۱۹شهریور۱۳۹۷ به دلیل «بهسازی بخشی از خط تولید» متوقف شده بود.
معدن سرب و سربارهها و خاکهای آن، آلوده به فلزات سنگین (روی، سرب، کادمیوم، آهن، منگنز) است. این آلودگی در حالی است که غلظت فلزات سنگین بسیار بالاتری در ضایعات شستوشوی سنگ معدن مشاهده می شود.
از سوی دیگر تحرک فلزات سنگین در باطله معدن زغالسنگ و اندرکنش آنها با آبهای سطحی و زیرزمینی به آلودگی آنها میانجامد. سولفیدهایی که حاوی فلزات سنگین هستند، ابتدا فلزات را تجزیه کرده و آزاد میکنند، سپس توسط کلوئید اکسی هیدروکسید آهن حاصل از اکسیداسیون پیریت و مواد آلی جذب میشوند.
همانطور که سوختهای فسیلی برای تولید انرژی سوزانده میشوند، کربن موجود در سوخت نیز با اکسیژن واکنش میدهد و گاز دیاکسید کربن را تشکیل میدهد. سوزاندن زغالسنگ نسبت به هر سوخت فسیلی دیگری به ازای هر واحد انرژی تولیدشده، دیاکسید کربن بیشتری تولید میکند. در مقایسه با گاز متان، زغالسنگ در هر واحد انرژی تولیدشده، 66 درصد دیاکسید کربن بیشتری آزاد میکند. استخراج زغالسنگ همچنین متان را در جو آزاد میکند. متان به عنوان گاز گلخانهای ۲۰ برابر قویتر از دیاکسید کربن است. برآوردها نشان میدهد که حدود 7 درصد از انتشار سالانه متان از استخراج زغالسنگ منشاء میگیرد. استخراج زغالسنگ و سوزاندن آن برای تولید انرژی، تولید سیمان و تولید فولاد از جمله موتورهای اصلی گرمایش جهانی بهشمار میرود. چین از حدود ابتدای سده بیست و یکم بزرگترین تولیدکننده و مصرفکننده زغالسنگ در جهان بوده، بهطوری که ۴۷ درصد از مصرف جهانی زغالسنگ را به خود اختصاص داده است.
استخراج زغالسنگ متان را در جو آزاد میکند که ۲۰ برابر قویتر از دیاکسید کربن است. برآوردها نشان میدهد که حدود 7 درصد از انتشار سالانه متان از استخراج زغالسنگ منشاء میگیرد
بهرهبرداری و استخراج مواد زیرزمینی و تخلیه از معادن زیرزمینی عملاً به شکلگیری نقطه انتشار مواد آلودهکننده در سطح زمین میانجامد. تغییر کیفیت و آلودگی آب در چنین محیطی به دلیل واکنشهایی که در منطقهای رخ میدهد، در گستره دهها کیلومتر مربع اتفاق میافتد. حاصل کار، تجمع باطلهها در زبالهها و محل دفع نخالهها است. هنگامی که تونلسازی تمام شود و معدن بسته شود، سطح آب زیرزمینی پس از توقف پمپاژ افزایش مییابد. اگرچه تخلیه چاهها و گالریها اغلب قابل مشاهدهترین منابع هستند، فعالیتهای سطحی مانند تجمع باطلهها و دفع زباله نیز منبع مهمی آلودگی محسوب میشوند.
رودخانه دونا در این ناحیه از غرب البرز مرکزی از سرشاخههای رود چالوس است و به مخزن پاپیندست (سد دوم) سیاهبیشه میریزد. آب روان موجود در این محیط رسوبات آلوده را منتقل میکند و در هنگام بارش نیز توده نخاله و باطله شسته میشوند. بهاین ترتیب آلودگی آبهای سطحی بر کیفیت این آبها تأثیر میگذارد.
بر این اساس هر نوع توسعه معدنی و جادهسازی و توسعه آزادراه، به شدت آلودهکننده آب و خاکهای سطحی و نزدیک سطح است. راه چاره توقف شیوه عملیات به این روش و دفع سامانیافته و دپوی سنجیده نخالههاست. تداوم معدنکاری به شیوههای قبلی (در این ناحیه معادن سرب و زغالسنگ) نیز بسیار کمبازده و تولیدکننده منابع فراوان آلایندههای محیطی است.
مأموریت تئاتر افشای بحرانهای توسعه است
مسئلهٔ ممیزی، مسئلهٔ امروز تئاتر نیست و همیشه فعالان این حرفه با آن مواجه بودهاند. عدهای سعی کردهاند که باز هم با وجود چنین مشکلی فعالیت خود را، هرچند محدودتر، ادامه دهند و عدهای دیگر از سر ناچاری، و بیشتر هم در سالهای اخیر، بار هجرت بستهاند تا حتی به قیمت فعالیت نکردن، آثارشان با ممیزی مواجه نشود.روز یکشنبه سومین نشست از سلسلهنشستهای تخصصی «حقوق تئاتر» به موضوع «ممیزی» اختصاص داشت. «قطبالدین صادقی»، نویسنده و کارگردان، «وحید آگاه»، حقوقدان و مشاور حقوقی کانون کارگردانان، «شهرام گیلآبادی»، رئیس کانون کارگردانان و «محمد رحمانیان»، عضو هیئتمدیرهٔ کانون کارگردانان بهعنوان اعضای پنل حضور داشتند. «بهزاد فراهانی»، «محمدامیر یاراحمدی»، «محمودرضا رحیمی» و «مژگان خالقی» سخنرانان این برنامه بودند که از تجربیات خود دربارهٔ سانسور و نحوهٔ مواجه شدن با آن صحبت کردند. «حسن معجونی» از دیگر سخنرانان این برنامه بود که نتوانست در این نشست حضور پیدا کند.
نمیتوانیم پول بدهیم که علیه ما کار روی صحنه ببرید
«بهزاد فراهانی»، کارگردان و بازیگر، از چندین تجربهٔ خود دربارهٔ سانسور آثارش در این نشست گفت: «در تمام کارهایی که داشتم با پدیدهٔ سانسور مواجه شدم و گاه برخوردها بسیار استثنایی بود. به این نتیجه رسیدم که این موضوع به عدم درک شوراهای متفاوتی برمیگردد که کارها را میبینند و راجع به آنها داوری میکنند.» فراهانی در ادامه به نمایش «مفتش» خود اشاره کرد که پردهٔ اولش اجرا شد و برای پردهٔ دومش گفتند برق قطع شده است و نمیتوانیم امنیت اجرا را تأمین کنیم. وقتی همهٔ تماشاگران بیرون آمدند، دیدند که همهجا برق دارد.
او ادامه داد: «با دو رئیسجمهور و دو وزیر راجع به تئاتر دربارهٔ مسائل صنفی گفتوگو داشتیم. هر دو گفتند که ما نمیتوانیم پول بدهیم که علیه ما کار روی صحنه ببرید.»
فراهانی به سانسورهای نمایش «فیروزه» اشاره کرد که برای این کار شصت و چند مورد دستور حذف داده شده بود و در ادامه گفت: «واژهٔ عدالت، عشق، دگرگونی در دههٔ ۶۰ در کارهای ما سانسور میشد. در گذشته با کمکی که میشد میتوانستیم اجرا کنیم، اما الان نهتنها برای اجرای تئاتر در سالنهای دولتی کمک هزینه نمیدهند بلکه از بخشی از درآمد گیشه را هم میگیرند.»
از نظر این کارگردان کسانی مسئولیت صدور مجوز اجراها را بر عهده دارند که برای داوری درباره نمایشها سواد کافی ندارند: «از طرف دیگر سانسور نمایش قبل از اجرای آن غیرقانونی است. ولی زورمان نمیرسید که مانع این کار شویم. اگر بهناچار به این رویه غلط تن دادهایم، از شما میخواهیم دستکم افرادی باسواد را بهعنوان اعضای شورای نظارت انتخاب کنید.»
محمودرضا رحیمی، مدرس و کارگردان تئاتر: سانسور پیوستگی هنر با اثر هنری نابود میکند. سانسور نتیجهٔ اقتدارگرایی عدهای بر عدهای دیگر است. سانسور یعنی عدهای از یک تخصص دیگر آن سوژه را میفهمند، پس بر دیگران ارجحیت دارند و این تبعیض آشکار است
او با ابراز تأسف از ممیزیهای سلیقهای که در هر شب اجرا از سوی یکی از اعضای شورای نظارت اتفاق میافتد، گفت: «این نوع نگاه به تئاتر، تئاتر ما را خونین و زخمی میکند و باید منتظر باشیم که خرد و دانش دوستان ارتقا پیدا کند.»
ایجاد ناامیدی بین مردم عمل مجرمانهای نیست
پس از صحبتهای فراهانی، «وحید آگاه»، دربارهٔ تئاتر سیاسی و سیاسیکاری توضیح داد: «یکسری قوانین و شرعیات داریم که باید آنها را رعایت کنیم، اما بر فرض اینکه همهٔ تئاترهای ما سیاسیکاری باشد، چه ایرادی دارد؟! اجازه دهیم مردم در این باره تصمیم بگیرند. اگر مردم این کارها را نپذیرند، آنها را نمیبینند.»
او با بیان اینکه تعاریف سیاسیکاری و تئاتر سیاسی و اینها، برای دانشگاه است، ادامه داد: «حتی ایجاد ناامیدی در مردم هم که به برخی از کارها نسبت داده میشود، عمل مجرمانهای نیست. اینها را تئاتر از اجتماع میگیرد و نمیتواند دروغ بگوید. وقتی جامعهٔ ما دچار مشکل و کمامید است، چرا نباید دربارهٔ این موضوع صحبت کنیم.»
آگاه تاکید کرد که ما در «حقوق تئاتر» تنها میتوانیم بگوییم که کار «مخالف قانون» است یا خیر و خوب و بد آن به ما ربطی ندارد.
کارکرد تئاتر در توسعه جوامع
«محمدامیر یاراحمدی»، نمایشنامهنویس سخنران بعدی بود که دربارهٔ کارکرد تئاتر در توسعه جوامع صحبت کرد: «در یک توسعهٔ نامتوازن و ناعادلانه و در چنین جامعهای تئاتر اساساً چه کاری میتواند انجام دهد؟ چراکه دولتها عامل بحرانند و مأموریت ذاتی تئاتر، افشای بحرانهای توسعه است. در یک توسعهٔ عادلانه دولتها بودجه میپردازند و ناظر بر حسن انجام کار توسعه هستند. اما در کشوری با توسعهٔ نامتوازن معلوم است دولت از تئاتر حمایت نمیکند؛ چون خودش مسبب روند ضد توسعه است. قطعاً چنین دولتی گوشی برای شنیدن سخنان ما ندارد و اگر اصرار کنید شما را وادار به سکوت میکند.»
فهم غلط از قانون، مانع توسعه
پس از سخنرانی یاراحمدی، «شهرام گیلآبادی» در تأیید صحبتهای او گفت: «آن چیزی که موانع توسعه را به وجود میآورد، فهم غلط از قانون است. تئاتر اساساً توسعهٔ فکری ایجاد میکند. تئاتر، پرسشگر و نقاد است و عالیترین دیالوگ را بر صحنه به وجود میآورد. اینها را در قانون داریم، اما از قانون خودمان هم عبور کردهایم. اگر بخواهیم به قانون برگردیم، سانسور اساساً مطرود است.»
رابطهٔ هنرمند و قدرت
«محمودرضا رحیمی»، مدرس و کارگردان تئاتر در ادامهٔ برنامه به تجربههای متعدد خود از سانسور آثارش اشاره کرد: «یکی از کارهایم که با ۳۵ نفر بود، رد شد و با ۸ نفر به صحنه رفت. گاهی اوقات فکر میکنم خودمان را به یک دیوار سیمانی میکوبیم، اما هنوز امیدوارم.» او در ادامه مطلبی مکتوب را خواند و در بخشی از آن به رابطهٔ هنرمند و قدرت اشاره کرد: «سانسور، پیوستگی هنر با اثر هنری نابود میکند. سانسور نتیجهٔ اقتدارگرایی عدهای بر عدهای دیگر است. سانسور یعنی عدهای از یک تخصص دیگر آن سوژه را میفهمند، پس بر دیگران ارجحیت دارند و این تبعیض آشکار است. سوءاستفاده از یک موضوع و پنهان شدن در پس آن برای منفعت بیشتر در یکسری موارد دیگر به نام منافع ملی.»
«قطبالدین صادقی»، کارگردان پیشکسوت تئاتر در ادامهٔ صحبتهای رحیمی گفت: «رابطهٔ هنرمند با قدرت در همهجای دنیا رابطهٔ حمایت است. ازآنجاکه ثروت در دست قدرت است باید شرایطی فراهم کند تا فعالیتها شکوفا شود.»
صادقی به دورهای اشاره کرد که عضو فرهنگستان هنر بود. او به دیدارش با گروهی از کره جنوبی و گفتوگویی که دربارهٔ بودجهٔ تئاتر در این کشور داشتهاند، اشاره کرد که رابطهٔ قدرت با هنرمند، به در اختیار گذاشتن امکانات برمیگردد؛ چون خلاقیتهای هنری باعث ارتقای ذوق ملی میشود و درنهایت به شکوفایی اقتصادی منجر خواهد شد و سود آن دوباره به جامعه برمیگردد: «این همان نکتهای است که کشوری مانند کره آن را به کار میگیرد، چون متوجه شدهاند که وقتی بودجهٔ کلانی برای هنر در نظر میگیرند، ذوق ملی جامعه ارتقا پیدا میکند.»
در این نشست از کارگردانی جوان هم دعوت شده بود تا بهعنوان نسل جدید از مشکلات دورهٔ خود بگوید. «مژگان خالقی»، نویسنده و کارگردان از موانع و مشکلاتی گفت که در سالهای اخیر برای او پیش آمده است. پس از صحبتهای او «محمد رحمانیان» خواستار توجه بیشتر به پروندهٔ مژگان خالقی شد و تقاضا کرد که با دقت بیشتر و نگاهی دوستانهتر به این پرونده نگاه شود.
کم نیستند مهاجرانی که یا در ایران متولد شدهاند یا از همان دوران نوزادی در آغوش مادر و پدرشان بودند که به ایران مهاجرت کردند، درس خواندند، ازدواج کردند و خانوادهٔ خودشان را تشکیل دادند. «مسعوده جمشیدی» یکی از همان افراد است، اما مسیری را که پدر و مادرش آمدهاند، بازگشته است؛ آنهم اینروزها که همه در تکاپوی مهاجرت از افغانستان به کشورهای دیگرند تا خطری زندگیشان را تهدید نکند. مسعوده در ایران بزرگ شده، در رشتهٔ مامایی درس خوانده و ازدواج کرده، اما یک سالی است که به هراتِ تحت سلطهٔ طالبان بازگشته و در یکی از پروژههای سازمان جهانی بهداشت (WHO) مشارکت میکند. او میگوید که هر شکلی از منع تحصیل به ضرر همهٔ جامعه است و به چرخهٔ معیوب ورود غیرقانونی مهاجران دامن میزند.
مسعوده را دو سالی است که از پشت عکسها و پستهای صفحهاش در فضای مجازی میشناسم. از همان روزها که دوندگیهایش در دانشگاه را دنبال میکردم، تا وقتی که گفت من این روزها در افغانستانم و خوشحال!
قرار گفتوگو با او را که حالا یکی از بهترین ماماهای هرات و تحسینشده از سوی سازمان جهانی بهداشت است و خودش را مدیون استادان دانشگاههای ایران میداند، در گوگلمیت گذاشتم. مسعوده در محل کارش بود و هر لحظه ممکن بود زنی با باری سنگین و دردی غیرقابل تحمل سر بزند و مسعوده برود تا کمک کند به آمدن موجودی چند سانتیمتری به سرزمینی که دیگر هیچ متر و معیاری برای زندگی در آن قانعت نمیکند. ولی مسعوده بعد از 22 سال زندگی در ایران و طی کردن مسیر پر فراز و نشیب مدرسه و تحصیل در دورههای کارشناسی و ارشد، بازگشت به افغانستان را ترجیح داده است و این روزها در شفاخانهٔ «پروفسور سکینه یعقوبی» مشغول به کار است.
متولد آذر 1374 در هرات است. پدربزرگش در سالهای حملهٔ شوروی، از مبارزین بود و مهاجرت برای خانوادهٔ او امری عادی به حساب میآمد. پدر و مادر مسعوده در افغانستان ازدواج کرده بودند، اما بهدلیل جنگ و شرایط بد افغانستان، ایران را برای مهاجرت انتخاب میکنند. خودش فارغالتحصیل کارشناسی ارشد رشتهٔ مامایی از دانشگاه تربیت مدرس ایران است و تا زمستان 1401 در تهران سکونت داشته و حالا در هرات افغانستان زندگی میکند.
مسعوده، مهاجر افغانستانی که در ایران تحصیل کرد و به کشورش بازگشت: خیلی از کشورها، این روزها روی اتباع کشورهای دیگر سرمایهگذاری میکنند تا به آنها آموزش بدهند و فرهنگ و زبانشان را منتقل کنند
شروع تحصیل از مدارس خودگردان
«ما چون مدرک اقامتی نداشتیم، آن سالها اجازهٔ تحصیل هم نمیدادند و برای همین هیچوقت خاطرهای با عنوان حسوحال اولین روز مدرسه نداشتم.»
اوایل کلاس قرآن و تا پنجم ابتدایی هم با زنان بزرگسالی که همسن مادرش بودند، به نهضت سوادآموزی رفته است. کلاس اول راهنمایی را هم در مدرسهای که آن موقع اسم خاصی نداشته و به آن میگفتند «مدرسهٔ افغانیها»، خوانده است: «یکی دو تا خانم ایرانی و افغانستانی دور هم جمع شده بودند در یک زیرزمین و چندتا دانشآموز در هر مقطعی که بودند را درس میدادند. مدرسه هم مجوز نداشت و مثل مدارس خودگردان الان نبود.» از او در مورد محدودیتهایی که برای تحصیل داشته میپرسم و میگوید: «من به خاطر نداشتن مدرک قانونی هفت سال از سالهای تحصیلم را یک جورهایی از دست دادم. مدرسه غیررسمی و نامعتبر برایم آزاردهنده بود. هزینهٔ شهریه هم برای ما زیاد بود. مسابقات تیزهوشان و المپیاد شرکت میکردم، ولی از جایی به بعد میگفتند اجازهٔ ادامه دادن ندارید. تحقیر و اینجور چیزها هم بود، اصلاً نمیشود مهاجر و افغانستانی باشی و مواجههٔ تحقیرآمیزی را تجربه نکرده باشی.»
سالهایی که ممنوعیت تحصیل مهاجران افغانستانی در ایران بهصورت گسترده وجود داشت، جمعی از زنان و مردان در خانههایشان و اماکن اجارهای و… به شکل خودجوش به دانشآموزان درس میدادند تا کودکان، از سواد محروم نمانند. بهتدریج تعداد این مدارس بیشتر شد، اما برای اعطای مجوز به این مدارس، هنوز روال مشخصی وجود ندارد و از نظر اعتبار قانونی زیر سؤال است.
جنگیدن برای درس خواندن
سال 87، مسعوده بالاخره موفق میشود اقامت قانونی یا همان «کارت آمایش» را بگیرد و به مدرسه دولتی برود. آزمون تعیین سطح در آموزشوپرورش را با موفقیت پشت سر میگذارد و دقیقاً همان مقطعی که بوده را قبول میشود؛ دوم راهنمایی. «آن موقع در محلهٔ چهاردانگه زندگی میکردیم، مدرسهٔ «حبیبیه عدل» ثبتنام کردم. وسط سال تحصیلی بود که رفتم مدرسه. یک ماه به امتحانات ترم اول مانده بود. راستش روی نیمکت نشستن برایم سخت بود. تا آن روز روی زمین مینشستیم و دفتر و کتابمان را میگذاشتیم روی زمین. ساعتهایی که باید در مدرسه میماندیم برایم طولانی بود، چون تا قبل از آن درس دادن معلمها روزی دو سه ساعت هم نمیشد. آن موقع یادم است مبلغی را بهعنوان شهریه آزمون میگرفتند، ما هم سه تا دانشآموز بودیم و برای خانوادهام تأمین کردنش خیلی سخت بود. یادم است مامانم میآمد با مدیر مدرسه صحبت میکرد که مبلغ شهریه را کمتر کنند یا تخفیفی به ما بدهند.»
مسعوده از سختگیری پدرش میگوید که مخالف صددرصد دانشگاه رفتنش بود و از همان سوم راهنمایی بهانه میگرفت: «خیلی جنگیدم برای ادامه تحصیلم. پدرم مخالف دانشگاه بود. ولی بالاخره با هر سختی و زحمتی که بود راضیاش کردم. من اولین کسی بودم که در خانواده میرفتم دانشگاه.»
شروع تحصیل در رشتهٔ مامایی
«با نمرههایی که داشتم همه میگفتند برو ریاضی فیزیک. اما مادرم اصرار داشت که تجربی بخوانم و پزشک یا ماما شوم.» خودش هم انگار علاقه داشته، به وضعیت امروزش اشاره میکند و اینکه انگار شانس آورده که به حرف اطرافیانش گوش نکرده و به رشته تجربی رفته. حاصل همهٔ درس خواندنها و رتبهٔ کنکورش میشود «دانشگاه علوم پزشکی ایران»، رشتهٔ مامایی. مسعوده میگوید: «محدودیتی برای رشتههایی که من میخواستم وجود نداشت. تنها نگرانی ما شهریهای بود که میگرفتند. خانواده شرط کرده بود اگر شهریهات زیاد باشد، نمیتوانی بروی دانشگاه.» میپرسم «پس شهریهات کم بوده که توانستی بری، درسته؟» با لبخند میگوید: «راستش اینجا شانس آوردم و آن روزی که رفتیم برای ثبتنام، خانمی که کارشناس ثبتنام بود، نمیدانست شهریه چقدر است. از روی حدس و گمان گفت ترمی ۹۰ هزار تومان. من و مامان هم خدا را شکر کردیم و ثبتنام انجام شد. آخر ترم اول بودم، بخشنامه آمد که شهریهها را واریز کنید. رفتیم برای پرداخت و گفتند سالی چهار میلیون و ۲۰۰. درست است که الان شهریهها چند برابر شده ولی آن موقع برای خانوادهٔ ما خیلی زیاد بود. حرصم از این بود، من که درس خواندم و دانشگاه دولتی قبول شدم، شهریهام از دوستم که رتبهاش اصلاً قابل مقایسه نبود و دانشگاه آزاد درس میخواند، بیشتر بود. راستش نمیتوانستم بعد اینهمه قماری که کردم، ادامهٔ مسیر را ول کنم.» مسعوده میگوید که با دانشگاه نامهنگاری میکند و به مدارک پزشکی خواهرش و هزینههای زیادی که برایشان داشته اشاره میکند و جواب تلاشهایش را میبیند. دانشگاه با دادن ۱۵ درصد تخفیف، اجازهٔ تحصیل تا آخر دوره و پرداخت کل شهریه بعد از پایان کارشناسی، همکاری زیادی با او کرده است تا تحصیل را ادامه دهد.
افغانها اجازه ندارند در مراکز بهداشتی کار کنند
مسعوده از خاطرات خوب و خوش دانشگاه میگوید؛ از کارمندانش تا مدیریت و استادها: «من تا عمر دارم مدیون استادهایی هستم که داشتم. اسم تکتکشان را به یاد دارم. فوقالعاده بودند. بخشی از شخصیت من قطعاً تأثیرپذیرفته از آنهاست. با وجود همهٔ محدودیتها و هزینهها که موانع قانونی بودند، بیشتر آدمهایی که در دانشگاه بودند، همهجوره حمایت میکردند.» او برای تأمین شهریه باید سرکار میرفت. از ترم ۴ در «مرکز بهداشت آفرینش» در «شهرک بروجردی» شروع به کار کرده است؛ دورهای را هم در دانشگاه تهران گذرانده و یک سالی در همان مرکز بهداشت کار کرده است.پس از آن بخشنامه آمده که افغانها اجازه ندارند در مراکز بهداشتی و درمانگاه کار کنند. مسعوده میگوید: «یادم است آنجا خانم عابری خیلی تلاش کرد من را نگه دارد. همهجا رفت. من آنجا جا افتاده بودم و نیاز به نیرو داشتند. ولی نشد. بعدش رفتم درمانگاه خصوصی و اورژانس و… خلاصه دو سه سال بدون مدرک کار کردم.» مسعوده بهدلیل هزینهٔ زیاد شهریهٔ دورهٔ کارشناسی ارشد و اینکه برای داشتن یک شغل و درآمد، تفاوت چندانی بین ارشد و کارشناسی مامایی نمیبینند، کارشناسی ارشد را بلافاصله شروع نمیکند.
بازگشت به افغانستان
پاییز سال 99 در یک دفتر صادرات دارو کار کرد. برای تأسیس شعبهای در افغانستان، به هرات سفر میکند و اینبار برخلاف سال 94 که فرهنگ و نگاه مردم برایش عجیب بود و نتوانسته بود بیشتر از 18 روز دوام بیاورد، شرایط رشتهٔ مامایی را بررسی میکند. حالا بزرگتر شده و به این فکر میکند که میتواند روزی در افغانستان کار و زندگی داشته باشد. ولی باید سطح بالاتری داشته باشد و ارشد را در ایران بخواند: «آن سال دانشگاه تربیت مدرس بهخاطر کرونا و مجازی بودن ۳۰ درصد تخفیف روی شهریه گذاشته بود و من از فرصت استفاده کردم. ثبتنام کردم و همزمان سر کار رفتم. آن موقع شهریه دلاری بود. کل کارشناسی ارشد بدون کنکور حدوداً ۶۰ میلیون تومان میشد.» سال ۹۹ ارشد را شروع کرد، زمستان ۱۴۰۱ از پایاننامهاش دفاع کرد و این روزها مشغول چاپ پایاننامهاش بهعنوان مقاله در نشریهای معتبر است.
مسعوده از روزهای خوبی که در ایران داشت میگوید؛ اینکه اگر محدودیتی هم بود، محدودیتهای قانونی بود. اما حمایت و درک خیلی از افراد مدرسه و دانشگاه باعث شده تا امروز در موقعیت کنونیاش باشد: «خیلیها کمک میکردند؛ اگر یک نفر روبهرویم میایستاد، 20 نفر دیگر حمایتم میکردند.» از او میپرسم «آیا این محدودیتهای قانونی در دلایل بازگشتش به افغانستان مؤثر بوده یا نه؟» میگوید: «درست است که من قبل از تصمیم نهاییام برای برگشتن، به فکر کار کردن در افغانستان بودم. اما تابستان 1401 بود که در یک بیمارستانی کار میکردم. فشار خیلی سنگینی روی من بود و فهمیدم کار کردن در ایران را دوست ندارم. یک سال بعد از ازدواجم در ایران بودیم و در این مدت همسرم که در افغانستان مدیر بود، مجبور بود کارگری کند. آن یک سال بعد ازدواج که خیلی سال سختی بود. با پیشنهاد پدرشوهرم بهصورت امتحانی رفتیم هرات تا ببینیم آنجا شرایط چطور پیش میرود. چندماهی آنجا بودم، اول در «انستیتوت علوم صحی» تدریس کردم. هرچند از آنجا بهخاطر سطح پایین علمیاش آمدم بیرون، ولی با بالا پایین کردن مزیتها و مضرات و… فهمیدم کارایی و فایدهٔ بیشتری در افغانستان دارم. اینطوری نبود که یک شبه تصمیم بگیرم برای برگشتن.»
زندگی زنان در کابوس بازگشت طالبان
تا در فضای افغانستان هستیم، از او در مورد روزهای اول بازگشتش میپرسم؛ روزهایی که دیگر خبری از آزادیهای طبیعی نبود و زندگی برای زنان بیشتر از هر زمان دیگری دشوار بود: «منی که عادت به تفریح داشتم، دیگر خبری از سینما و کافه و… نبود. خیلی اذیت میشدم. هر بار که در خیابان اسلحه و کلاشینکف میدیدم، تپش قلب میگرفتم. همیشه فکر میکردم بالاخره از یک جایی یک تیر به قلبم میخورد. ولی انگار هر چه بزرگتر میشوی، این چیزها برات عادیتر میشود. ولی خیلی وحشتناک بود، هنوز هم هست.» از مسعوده در مورد وضعیت دختران و زنان در افغانستان میپرسم، او در ایران تحصیل کرده و حالا جزء معدود زنانی است که اجازهٔ خروج از خانه و شاغل بودن را دارد: «راستش، متأسفانه نمیتوانم دختران و زنانی که الان اینجا هستند را آنطور که شایسته است، درک کنم. من در ایران زندگی کردم و حاضر بودم هر شرطی را بپذیرم، ولی دانشگاه بروم و درس بخوانم. این دیوانهکننده است، دختران ما دو سال است که از تحصیل منع شدهاند. خیلی از دخترها اینجا یا ترم آخر بودند یا تازه میخواستند بروند دانشگاه یا آماده میشدند بروند کلاس اول ابتدایی. من در کابوسهایم هم نمیتوانستم تصور کنم چیزهایی که مادرم از دورهٔ قبلی طالبان میگفت را خودم بتوانم به چشم ببینم.»
مسعوده از مشاهدات خودش میگوید، اینکه این روزها جو وحشتناکی از افسردگی میان دختران حاکم است و آمار ازدواج میان دختران کمسنوسال روزبهروز در حال افزایش است. اینکه حتی اگر همین امروز هم مدارس و دانشگاهها باز شود، خسارتهای جبرانناپذیری بر دختران و زنان افغانستان وارد شده است.
از مسعوده میپرسم به نظرش چقدر از مهاجرتها بهدلیل همین ممنوعیت تحصیل برای دختران است؟ میگوید: «در این دو سال هر کسی توانایی مالی داشته جمع کرده و رفته. حالا یا ایران یا پاکستان یا کشورهای دیگر. خیلیها از اقوام و اطرافیان خودم بودند که فقط با هدف تحصیل دخترشان همهٔ زندگیشان را رها کردند و از کشور رفتند. فرقی نمیکرد پدر و مادرشان تحصیلکرده بودند یا نه! نمیخواستند دخترشان بیسواد بزرگ شود و اتفاقی که برای خودشان افتاده، سر بچههایشان بیاید. وضعیت الان با وضعیت دورهٔ قبل طالبان یکی است، آن موقع مادر و خالههایم همه مدرسه میرفتند، ولی طالبان که آمد ازدواج کردند و دیگر نتوانستند مدرسه بروند.»
منع تحصیل به ضرر همه است
از وضعیت ثبتنام و شرایط مدارس در این روزهای ایران و اینترنتی شدن ثبتنام در سامانهٔ «سهما» (سازمان ملی مهاجرت) و سایت آموزشوپرورش و مشکلات فنی آن که بسیاری از والدین را سردرگم کرده، برایش میگویم. اینکه ممنوعیت ورود و ثبتنام دانشآموزان فاقد مدرک و ابلاغ آییننامهٔ دریافت شهریه از دانشآموزان مهاجر و بازگشت شرایط به دوران پیش از فرمان رهبری، بسیاری از خانوادهها را تحت فشار قرار داده و بهنظر میرسد امسال تعداد بازماندگان از تحصیل بیشتر از سالهای گذشته شود.
مسعوده هم بهعنوان کسی که کل دوران تحصیلش را در ایران طی کرده و خودش را مدیون اساتید در دانشگاههای ایران میداند، میگوید: «خیلی از کشورها، این روزها روی اتباع کشورهای دیگر سرمایهگذاری میکنند تا به آنها آموزش بدهند و فرهنگ و زبانشان را منتقل کنند. تا بعداً آنها بهعنوان سفیرهای فرهنگی برایشان منفعتی بیاورند. حتی اگه این هدف وجود نداشته باشد، مردم در هر کشوری، باید باسواد باشند. هر جور توقف و منع تحصیل ضررش چند برابر است.» مسعوده حتی از علاقهٔ استادانش به همکاری مشترک ایران و افغانستان میگوید و تحصیل مهاجران در ایران را مقدمهای برای همکاریهای علمی و فرهنگی دو کشور میداند.
مسعوده نمونهای از مهاجرانی است که همواره بر بازگشت آنها به کشورشان تأکید شده؛ نگاهی تکبعدی به مقولهای که این روزها نه فقط ایران که بسیاری کشورها با آن روبهرو هستند. شاید تغییر دیدگاه دربارهٔ مهاجران و فراهم کردن امکان تحصیل برای کودکان مهاجر، بتواند چرخهٔ معیوب ورود و حضور غیرقانونی و عبور از مرز بهشکلی کاملاً متفاوت در آورد. دستکم تجربه نشان داده که تأکید تکبعدی بر بازگشت مهاجران و ایجاد مانع و دستانداز در تحصیل کودکان مهاجر و دستیابی به حقوق اولیهٔ شهروندی باعث بازگشت مهاجران به کشورشان نخواهد شد.
آب زیرزمینی پای چمنهای پایتخت
اینکه چقدر آب در تهران صرف فضای سبز شود، عدد و حساب و کتابش با مهندسان شهرداری یا مدیران نیست. این رقم را کارگرانی تعیین میکنند که صبح شیر آب را باز میگذارند، به کارهای دیگرشان میرسند و ظهر که میشود دوباره آن را میبندند. در این چند ساعت گاهی آب به بزرگراهها سرریز میکند. کمتر کسی میداند که پیمانکاران تلاش میکنند با کمترین میزان نیرو این عرصهها را آبیاری کنند. کارگرانی هم که پیچ شیر آب دستشان است، از آنچه در زیر زمین میگذرد بیخبرند، آنها با دستودلبازی فضای سبز شهر را مشروب میکنند تا کارفرما از کارشان راضی باشد و اندک حقوقشان پرداخت شود. بااینحال، آنچه در این پروسه به چشم نمیآید عددی است از مصرف آب برای فضای سبز پایتخت. کارشناسان این عدد را تا 200 میلیون مترمکعب برآورد کردهاند. همچنین جمعیت تهران و شهرهای اطراف در حال افزایش است، تأمین آب شرب این جمعیت یک موضوع است و تأمین آب آبیاری فضای سبز رو به گسترش هم موضوعی دیگر. پیشتر و در سال 1399 تفاهمنامهای میان شهرداری تهران و وزارت نیرو با هدف تأمین آب مورد نیاز فضای سبز پایتخت از پساب، منعقد شده بود که طبق آن، قرار بود طی دورهٔ زمانی ۱۱ ساله (1410-1400) مصرف پساب برای آبیاری فضای سبز کلانشهر تهران 138 میلیون مترمکعب در سال افزایش پیدا کند و به موازات آن مصرف آبهای زیرزمینی 53 میلیون مترمکعب کاهش یابد. این تفاهم اجرا نشده است.
«کامران اقتصادنیا» سالها با سمت مشاور در شهرداری تهران فعالیت کرده است. از نظر او فارغ از بخش خانگی، انتقاد بزرگ به شهرداری برمیگردد که 200 میلیون مترمکعب آب مصرف میکند. این عدد را باید در مقابل بیلان منفی آب تهران در سال 97 گذاشت تا بتوان بزرگی آن را حدس زد. در این سال مدیرعامل شرکت آب منطقهای تهران عنوان کرد که استان تهران 150 میلیون مترمکعب بیلان منفی آب دارد. فضای سبز شهر تهران تا سال 68 فضای سبز تهران محدود بود، از این سال تا 1375 با جنگلکاری در اطراف تهران، توسعهٔ پارکها و بوستانهای محلی، رمپ و لوپهای حاشیهٔ بزرگراهها حجم آب مورد نیاز شهر افزایش قابل توجه پیدا کرد. تنها در بازهٔ زمانی بین سال 70 تا 75 نزدیک به 430 پارک در تهران احداث شد؛ بدون آنکه آموزشی در زمینهٔ مصرف داده شود و یا الگوی کشت درستی را با توجه به اقلیم رعایت کنند: «ما هیچ نیازی به چمنکاری کل رمپهایی که ماشین از کنار آنها عبور میکند نداریم، در مقابل میتوانیم دیواره سبز ایجاد کنیم،. بهاینترتیب گرچه سرنشین چمن و درخت را میبیند، ما هکتارها چمنکاری اضافه را هم حذف کردهایم.»
تا وقتی با باز کردن شیر، آب از آن سرریز میکند، هیچکس باورش نمیشود تهران آب ندارد؛ روزی متوجه میشویم که دیگر برای هر راهحلی دیر شده است
ایران کشوری خشک و نیمهخشک است، تهران هم اوضاعش بهلحاظ منابع آب خوب نیست. اگر پیشتر قنات آب این کلانشهر را تأمین میکرد، اکنون این کار از پنج سد «امیرکبیر»، «لتیان»، «لار»، «طالقان» و «ماملو» انجام میشود که تبعات منفی هم بر حاشیهٔ آنها گذاشته، علاوه بر اینها تغییراقلیم هم شرایط را دشوارتر کرده است. حال به گفتهٔ اقتصادنیا میتوانیم دو شیوه را در مواجهه با این وضعیت دنبال کنیم. اولی ادامهٔ همین روند فعلی است، مصرف آب همینطور ادامه پیدا کند و ما کنار مینشینیم و تماشا میکنیم، در این حالت منطقی است که تهران در یک دههٔ آتی دچار وضعیت بحرانی شود و تانکرها بهعنوان منبع اصل تأمین ساکنان پایتخت به کار گرفته شوند. «تا وقتی با باز کردن شیر،آب از آن سرریز میکند، هیچکس باورش نمیشود تهران آب ندارد و آن روز که با قطعی این ماده حیاتی مواجه شویم، دیگر برای هر راهحلی دیر شده است.» البته زمانی که از هدررفت آب صحبت میکنیم بخشی از آن به شهرداری، بخشی به شهروندان، کشاورزی و … میرسد. همه سهیم هستند تا ما چالهای را که در آن گرفتار آمدهایم، عمیقتر و آن را به چاهی بدل کنیم. برای مثال پیمانکارهای شهرداری که سعی میکنند تا حد امکان در نیروی انسانی صرفهجویی کنند. «پیمانکاران آبیاری از این عرصهها را به چند کارگر میسپارند بدون اینکه به آنها آموزشی بدهند. نتیجهٔ اینکه کارگر چاه را جزو داراییهای شهرداری میبیند و بدون توجه به نیاز آبی و عمق آبی هر گیاه شروع به آبیاری میکند. همین مقوله سبب شده بارها با آبهای رهاشده در سطح شهر مواجه باشیم.»
آبهای رهاشده در شهر البته تنها به این مقوله مربوط نمیشود. یخ و برفهای ذوبشده از کوهستانهای شمال شهر هم در مسیری طولانی از جویهای شمال شهر همراه خود هرچه زباله است را با خود تا جنوب شهر میبرند. «مردم فکر میکنند این آب رهاشده هرز میرود، درحالیکه این آبهایی در طول مسیر خود میتواند مزارع، گیاهان و درختان را مشروب کند. متأسفانه ما کانالهای سیمانی طراحی کردهایم که باعث میشود آب با آلودگی زیاد بهسمت شهرری هدایت شود.» از نظر اقتصادنیا همانطور که برای بازیافت فاضلاب در تهران اقدامی انجام شده است، باید برای این آبها نیز تصفیهخانههایی در جنوب شهر راهاندازی شود و این آبها بازیافت شوند.
پیشبینی میشود تا سال ۱۴۱۰، 580 هزار نفر به جمعیت پردیس، یک میلیون به منطقه 22 تهران و نیم میلیون به دیگر شهرهای استان تهران افزوده شود، معضل حفظ و نگهداری بوستانها و فضاهای سبز شهری نیز وجود دارد
تغییر در فرهنگ آب
فرهنگ آب در ایران تغییر کرده است، اگر دو هزار سال پیش ما قنات 100 کیلومتری حفر میکردیم که دو هزار و 100 میله داشت و با همکاری چندین و چند روستا از آن حفاظت میشد، یا 40 روستا از یک قنات استفاده میکردند و سازههایی شگفتانگیز مانند سازههای آبی شوشتر را میساختند، امروز اوضاع فرق کرده است. حتی همین 40 سال پیش مردم آب برایشان مهم بود، برای وضو گرفتن، شیر آب را در حوض باز میکردند تا آب هدر نرود یا روستاییان برای برداشت آب از یک منبع با هم مشارکت داشتند، الان هر کسی در خانهٔ خود چشمهای دارد که مدیریت آن به خودش بستگی دارد، او هر چقدر بخواهد شیر آب را باز میگذارد، هر چقدر دلش بخواهد دوش گرفتنش را طول میدهد یا برای نظافت ساختمان از آن استفاده میکند. «در شمال تهران از غرب تا شرق آن فرهنگ استفاده از آب خیلی ضعیف است، سرایداران این منطقه فکر میکنند چاه آنها به لایتناهی وصل است و منشأ آن را آب برف و باران نمیبینند. دیگر بخشهای شهر هم وضعیتشان بهتر نیست و هر روز میشود انواع شیوههای مصرف نادرست را در یک پیادهروی ساده در سطح شهر دید، چه از سمت مسئولان و چه از سمت مردم.»
البته آنچه روی زمین دیده نمیشود، حجمی از آبهایی است که بهواسطهٔ فرسوده بودن شبکهٔ آبی فرسوده هدر میروند. به گفتهٔ اقتصادنیا «یکی از وظایف وزارت نیرو تعویض این سیستم است تا از هدررفت 30 درصد آب جلوگیری شود.» زمانی که از 30 درصد صحبت میکنیم، کافی است نگاهی به سدهای تأمینکنندهٔ آب تهران بیندازیم و یکسوم آنها را برداریم. این حجم از آب درواقع هر ساله هدر میرود؛ چون برنامهای برای بهسازی این شبکه نداریم، یا پول نیست یا عزم راسخی برای انجام آن. در کنار آن گاهی ابتکاراتی که برای زیباسازی فضای شهر به کار میگیریم هم آفت جانمان میشود، نمونهاش دریاچه غرب تهران که باعث شدهاند چشمانداز زیبایی برای ساکنان برجهای این منطقه ایجاد شود. از هشت میلیون مترمکعب حجم آب دریاچه، سالانه دو میلیون مترمکعب آب بخار میشود و ثابت میکند، هر اقدام به ظاهر زیبا و درستی، لزوماً صحیح نیست و میتواند کلنگی به این ساختمان فرسوده مدیریت آب بزند.
پیشبینی میشود تا سال ۱۴۱۰، 580 هزار نفر به جمعیت پردیس، یک میلیون به منطقه 22 تهران و نیم میلیون به دیگر شهرهای استان تهران افزوده شود، معضل حفظ و نگهداری بوستانها و فضاهای سبز شهری نیز وجود دارد
تلویزیون سالها قبل از آنکه گازرسانی انجام شود، برنامههایی با شخصیت بابا گازی را تدارک دید، بابا برقی هم بود که به همه نشان میداد چطور از این دو استفاده کنند. آب برای دههها مهجور ماند. هیچکس حواسش نبود ایران کشوری خشک است که آب مهمترین چالش آیندهٔ آن خواهد بود. در غیاب هر گونه کار فرهنگی، برداشت همه این بود که آب مشکلی ندارد. سازمانهای متولی هم اینقدر برایشان این موضوع جدی نبود، همچنان که الان هم نیست. شهرداری بیشتر نگران فضای سبز است تا میزان آب مصرفی، در مقابل وزارت نیرو دغدغهاش آب است نه فضای سبز، شهروند ویلانشین هم میخواهد استخرش آب داشته باشد. تلویزیون با میلیونها مخاطب دغدغههای دیگری دارد و اگر بیلان بدهد که چقدر دربارهٔ آب برنامه ساخته است، کارنامهٔ موفقی نخواهد داشت. نتیجهٔ این وضعیت خشک شدن دشتهای ورامین و خالی شدن بسیاری از روستاهای آن در سالهای اخیر است،؛ همان ورامینی که قطب صیفیجات تهران بود و حالا در بحران آب دستوپنجه نرم میکند، اما همچنان جهاد کشاورزی در فکر کشت گلخانهای در آنجا نیفتاده است. از نظر اقتصادنیا باید هر چه زودتر چارهای اندیشید زیرا ما از مرز هشدار رد شدهایم و پایتخت باید خود را برای روزهای سختتری آماده کند؛ اگر همچنان در موضوع نگهداشت آب بین نهادهای مختلف همکاری وجود نداشته باشد، الگوی کشت اشتباه پیگیری شود و ما برای ورود تکنولوژیهای جدید برای صرفهجویی در مصرف آب برنامهای نداشته باشیم.
فرونشست تهران
«شینا انصاری» پژوهشگر محیط زیست و مدیرکل سابق محیط زیست شهرداری تهران معتقد است گرچه «آب» همواره بهعنوان منبعی تجدیدپذیر معرفی میشود، اما به شرطی این گزاره معتبر است که میزان مصرف و برداشت با نرخ جایگزینی مناسب باشد. این درحالیاست که اضافهبرداشت از منابع آب در کشور در دو دههٔ گذشته به حد بالایی رسیده است، ضمن آنکه سطح منابع آبهای زیرزمینی نیز در اقصی نقاط کشور از جمله تهران بهشدت افت کرده و قناتها و چاههای بسیاری خشک شده و مناطق متعددی هم در معرض فرونشست قرار گرفته است. «پیشبینی میشود تا سال ۱۴۱۰، 580 هزار نفر به جمعیت پردیس، یک میلیون نفر به منطقه 22 تهران و نیم میلیون نفر نیز به دیگر شهرهای استان تهران افزوده شود. ازاینرو، علاوهبر تأمین آب شرب برای این جمعیت رو به افزایش که عمدتاً با تمرکز بر پروژههای انتقال آب از مسافتهای دوری چون سد لار و طالقان در نظر گرفته شده است، معضل دیگر چگونگی حفظ و نگهداری بوستانها و فضاهای سبز شهری برای شهرداری تهران است.» به اعتقاد این متخصص محیط زیست مسائل امروز تهران پیچیدهتر از آن است که بتوان بدون نگاه اکولوژیک برای طراحی فضاهای سبز اقدام کرد. بهویژه در شرایطی که کشور با محدودیت منابع آب روبهرو است و مردم استانهای جنوبی کشور با تانکر به آب دسترسی پیدا میکنند. «آبیاری فضاهای سبز شهری بهصورتی دستودلبازانه و بزک کردن پروژههای شهری و حاشیهٔ بزرگراهها با چمن و گیاهان آببر به هیچ عنوان پذیرفته نیست». انصاری موضوع مهم را سازگاری فضای سبز با اقلیم میداند. رویکرد غالب در ایجاد فضاهای سبز شهری در کشور کوتاهمدت بوده است، کاشت چمن و درختان سریعالرشد غالباً غیربومی طی دهههای گذشته از همین طرز تفکر تبعیت میکردند. با وجود پیگیریهای زیاد متخصصان امر که موجب شد در چندین مصوبه، کاشت چمن و گیاهان آبدوست در تهران و برخی شهرهای اطراف ممنوع یا محدود شود. حتی در برنامهای زمانبندیشده میبایست سالانه میزان چمنکاری بوستانهای تهران به میزان مشخصی کاهش پیدا کند و گیاهان آببر با گیاهان بومی و سازگار با اقلیم جایگزین شوند.» ممنوعیت کاشت چمن و آبیاری فضاهای سبز شهری در ساعات روز در شرایط فعلی منابع آب کشور از این نظر اهمیت دارد که تا اندازهای فشارها را کم کرده و روند فزاینده کمآبی انسانساز را کند میکند.» موضوع دیگر پیامدهای برداشت بیرویه از آبهای زیرزمینی و حفر چاههای عمیق است که منجر به پایین رفتن سطح سفرههای آب زیرزمینی و همچنین فرونشست زمین شده است. متأسفانه مشکل فرونشست دشتها که قبلاً در دشتهای اطراف تهران گزارش میشد در حال حاضر به برخی مناطق شهری تهران رسیده است.
انصاری ظرفیت قنوات در مشروب کردن فضای سبز تهران قدیم را هم محدود میداند. «در تهران که روزگاری شهر چنارها نامیده میشد، بیش از 600 رشته قنات جریان داشت که بهدلیل بیتوجهی مفرط بهخصوص ساختوسازهای غیراصولی، فقط ۱۵۰ رشته قنات باقی مانده است.» همین موضوع است که به گفتهٔ او ما را به این نتیجه میرساند که تهران دچار کمبود جدی منابع آب است؛ هر چند اهمیت و حساسیت آن هنوز از جانب مدیران تصمیمگیر بهدرستی درک نشده است. علاوهبر مسئلهٔ تأمین آب شرب پایتخت، با توجه به روند رو به رشد بارگذاری جمعیت در این کلانشهر و شهرهای اقماری پیرامون آن، مسئلهٔ مهم برای شهرداری حفظ و نگهداشت فضای سبز است که بقای آن در گرو تأمین آب پایدار است. «در سال 1399 تفاهمنامهای میان شهرداری تهران و وزارت نیرو با هدف تأمین آب مورد نیاز فضای سبز پایتخت از پساب، منعقد شد. براساس این تفاهم طی دورهٔ زمانی ۱۱ ساله (1410-1400) مقرر بود که میزان مصرف پساب برای آبیاری فضای سبز کلانشهر تهران 138 میلیون مترمکعب در سال افزایش پیدا کند و به موازات آن میزان مصرف آبهای زیرزمینی 53 میلیون مترمکعب کاهش یابد. تفاهمنامهای که متأسفانه اجرایی نشد.»
انصاری تغییر رویکرد در زمینهٔ تأمین منابع آب مورد نیاز برای آبیاری فضاهای سبز شهری، استفاده از پسابهای شهری بهعنوان منابع پایدار و جایگزین، راهاندازی و توسعهٔ تصفیهخانههای محلی فاضلاب را یکی از برنامههای زیرساختی مهم میداند که در کنار هوشمندسازی آبیاری، احیای قنوات و آموزش به پیمانکاران و کارگران فضای سبز و استفاده از گیاهان سازگار با اقلیم میتواند تا حدی مشکلات کمبود آب در تهران را تعدیل کند.
تهران در تصرف گونههای آببر
«هادی کاشانی» کارشناس فضای سبز شهری هم تجدیدنظر در سیاستهای کلان توسعه و نگهداری فضای سبز شهر تهران را امری ضروری میداند. «سیستمهای هواشناسی و سازمانهای مرتبط آماری را اعلام میکنند که نشان میدهد وضعیت ما هر سال نسبت به سال قبل بیش از پیش با تبعات گرمایش جهانی دست به گریبان خواهیم بود.»
تهران در جنوب البرز قرار گرفته است و عدد و رقم بارش ها در آن قابل مقایسه با شمال این رشته کوه نیست. در این شهر همچنین تمرکز بارندگی تنها به دو فصل محدود میشود. «در تهران زمستانها خشک و تابستانها گرم است. بنابراین، اکوسیستم هیچگاه در این شهر به شکلی نبوده است که انتظار فضای سبزی بهشکلی که اکنون وجود دارد، داشته باشیم.»
به گفتهٔ این کارشناس فضای سبز شهری در این منطقه در درهها و آبرههها گونههای درخت و درختچه وجود داشتند و بقیهٔ پوشش از نوعی گیاهان تنک بود که بهشکل فصلی رشد میکردند. بااینحال، بدون توجه به این اکوسیستم از دههٔ 70 به بعد فضای سبز شهری در پایتخت و بهویژه در حاشیهٔ بزرگراههای آن با آبیاری بارانی شکل رفت. گونههایی که در این عرصهها کاشته شدند اغلب نیاز آبی بالایی داشتند و اغلب آنها از گونههای غیربومی و اروپایی بودند. حتی سالها بعد که تبعات این پوشش آشکار شد، همچنان مدیران شهری بر توسعهٔ فضای شهر اصرار کردند و در روز درختکاری انواع و اقسام نهالها را کاشتند. «سیستم مدیریت شهری باید اعتراف کند که شرایط اقلیمی ایران با اروپا متفاوت است. در نتیجه باید در سیاستهای توسعه و نگهداشت فضای سبز شهری تجدیدنظر کند.»
زمانی که نهالی تازه کاشته میشود بین سه تا پنج سال نیاز به نگهداری و آبیاری دارد تا ریشههایش خود را به بخشهای عمیقتر خاک برساند. همین موضوع بهنظر کاشانی نهالکاریها را غیرقابل توجیه میکند. «در شرایطی که منابع آبی نداریم باید ابتدا پروژههای توسعهای را متوقف کنیم و انرژی خود را برای نگهداشت حفظ وضع موجود و گونههای مقاوم بگذاریم.»
کاشانی به تجربهٔ سفر خود به هلند اشاره میکند، کشوری که بهواسطهٔ منابع آبی فراوان شناخته شده است. آن سال که او به هلند رفت باران کمی باریده بود، مدیران شهری میتوانستند با سایر منابع، فضای سبز شهری و گلکاریها را مشروب کنند، اما این کار را انجام ندادند. آنها اعتقاد داشتند اگر شرایط اقلیمی منجر به از دست رفتن برخی گونههای شهری میشود نمیتوان آن را با صرف آب بیشتر نگه داشت. بنابراین، در آن سال چمنکاریها و گلکاریها خشک شدند. در مقابل به نظر میرسد در ایران حفظ ظاهر اهمیت بیشتری دارد. نمونهای که این کارشناس فضای سبز مثال میزند درختان چنار ولیعصر بهعنوان یک گونه با نیاز آبی بالا است. «در سالهای اخیر عمده درختان رو به زوال رفتهاند. سیاست مدیریت شهری این بوده که درختان چنار چندساله را از نهالستان اطراف کرج با مکانیزمی دشوار و با حجم قابلتوجهی ریشه انتقال دهد و آنها را در این خیابان بکارد، چنارهایی که به میانسالی نمیرسند و میمیرند.» از نظر او باید این چرخهٔ معیوب را متوقف کرد، چرخهای که باعث شده است ما در خیابان ولیعصر هیچ چنار میانسالی نداشته باشیم، چون به این سن نرسیده میمیرند؛ در مقابل او کاشت داغداغان بهعنوان یک گونهٔ سازگار با شرایط آبی کم را توصیه میکند.
برخی عنوان میکنند اگر آبیاری به ساعتهایی محدود شود، حجم آب مصرفی بهشدت کاهش مییابد، درحالی که کاشانی این کار را غیرممکن میداند. «در قالب بخشنامه و دستورالعمل عنوان میشود که آبیاری در ساعات خنک باشد، ولی وقتی محدودیت منابع آبی مانند یک حلقه قنات و یک حلقه چاه داریم، چارهای جز آبیاری 24 ساعته نیست. ازاینرو، در ماههای گرم سال و در پیک دمایی شاهدیم آبیاری به همان شیوه انجام و در نتیجه درصد قابلتوجهی همان وقت تبخیر از سطح میشود.» علاوهبراینها به گفتهٔ این کارشناس فضای شهری پیادهسازی آبیاری مکانیزه مدرن نیازمند امنیت شهری است. زمانی که ما در تهران با فقر گسترده مواجهیم و المانهای شهری به سرقت میروند سیستمهای مکانیزه حتی در صورت استفاده بهراحتی سرقت میشوند. نتیجهای که کاشانی از این شرایط میگیرد رفتن به جلو تا مرز فروپاشی به لحاظ تأمین منابع آب است.
گردشگری فضایی، یک تجربهٔ غیرمسئولانه
|پیام ما| ۲۱ شهریور، سالروز تولد «انوشه انصاری» است؛ زنی که در تاریخ ایران و جهان بهعنوان نخستین زن گردشگر فضایی، اولین ایرانیتبار، دومین فضانورد فارسیزبان پس از «عبدالاحد مومند» و اولین زن مسلمان به فضا سفر کرد. اما گردشگر فضایی و گردشگری فضایی چه معنایی دارد؟ این مفهوم طبق آنچه که در دانشنامهٔ «بریتانیا» هم آمده، از سال 2001 شکل گرفته است؛ اما در همهٔ این سالها با همهٔ پروازهای انجامشده مفهوم گردشگری فضایی هنوز نوپاست و تبعاتش روشن نیست.
گردشگر فضایی و گردشگری فضایی چه معنایی دارد؟ این مفهوم طبق آنچه که در دانشنامهٔ «بریتانیا» هم آمده، از سال 2001 شکل گرفته است؛ زمانی که اولین گردشگر فضایی جهان، تاجر آمریکایی، «دنیس تیتو» به فضا رفت. او یک هفته را بهعنوان خدمه روی ایستگاه فضایی سپری کرد. گرچه تیتو از اصطلاح گردشگر فضایی دل خوشی نداشت و معتقد بود با توجه به آموزشهای سختی که دیده، نباید با عنوان گردشگر شناخته شود، اما این اصطلاح با همین مفهوم ماندگار شد. بعد از تیتو، یک میلیونر آفریقای جنوبی در سال 2002، یک تاجر آمریکایی در سال 2005، انوشه انصاری، فضانورد ایرانی در سال 2006، یک میلیاردر آمریکایی در سال 2007 گردشگران دیگری بودند که به فضا رفتند. بعد از سفر یک کارآفرین کانادایی در سال 2009، فضا گردشگری نداشت تا اینکه نوبت به دو مسافر ژاپنی رسید که در سال 2021 یک پرواز به دور ماه را با 100 میلیون دلار تجربه کردند. گرچه همین سال هفت گردشگری آمریکایی هم سفرهای مداری را در فضا تجربه کردند، اما با همهٔ این پروازهای انجامشده که در سالهای اخیر افزایش یافته، گردشگری فضایی یک مفهوم نوپا و صنعت جدید است که مانند خیلی از رشتههای نوپای گردشگری جنبههای مختلفش روشن نیست.
گردشگری فضایی علاوهبر چالشهای محیط زیستی، در ارکان دیگر گردشگری مسئولانه یعنی عدالت اجتماعی و افزایش مزایا برای اقتصادهای محلی هم حرفی برای گفتن ندارد. هزینههای بالای سفر فضایی و تجربههای گذشته بهخوبی نشان میدهد این سفر محدود به افراد ثروتمند است و احتمالاً به این زودیها مردم عادی توان تجربهٔ آن را نخواهند داشت و تکلیف اقتصاد محلی هم که از پیش روشن است
توریسم فضایی چیست؟
حال که دربارهٔ گردشگری فضایی صحبت میکنیم، بد نیست به تعریف این رشته هم بپردازیم؛ گردشگری فضایی به سفر به فضای بیرونی از جو زمین برای تفریح گفته میشود. تفاوت اصلی بین گردشگری فضایی و اکتشاف فضایی در هدف از انجام سفر است. گردشگری فضایی اصطلاحی است که برای روند رو به رشد افرادی که برای تفریح به فضا سفر میکنند، استفاده میشود. گردشگری فضایی یک صنعت بهسرعت در حال رشد است و تعداد شرکتهایی که سفر به فضا را در دستورکار خود قرار دادهاند، بهسرعت در حال افزایش است. این سفرها میتواند هر چیزی باشد و از پروازهای زیرمداری گرفته تا سفرهای مداری و اقامت طولانی در ایستگاه فضایی بینالمللی را شامل شود.
انواع پروازهای فضایی
پروازهای زیرمداری هزینهٔ کمتری دارند؛ چون کوتاهتر از پروازهای مداری هستند و فقط مسافران را در فاصله ۱۰۰ مایلی بالاتر از سطح دریا میبرند و دوباره به پایین میآورند. این سفرها در هر مسیر رفتوبرگشت حدود هشت دقیقه طول میکشند.
پروازهای مداری شما را به مدار پایین زمین و در ارتفاع حداقل ۲۰۰ مایلی بالاتر از سطح دریا و تا حداکثر فاصله ۲۵۰ مایلی از زمین میبرند. در این سفر برای چند ساعت در مدار زمین باقی خواهید ماند تا اینکه به زمین باز گردید.
بسیاری از افرادی که به گردشگری فضایی علاقهمند هستند، احتمالاً گزینههای پرواز زیرمداری را انتخاب میکنند، زیرا ارزانتر و ایمنتر از سفرهای مداری هستند. این درحالیاست که سفرهای مداری به فناوری بیشتری نیاز دارند تا اطمینان حاصل کنند همهٔ مسافران بتوانند بدون هیچ مشکلی به زمین بازگردند.
اولین گردشگری که برای سفر به فضا پول داد یعنی تیتو، برای سوار شدن در سفینهٔ روسی و برای رفتن به ایستگاه بینالمللی فضایی در سال ۲۰۰۱ میلادی حدود ۲۰ میلیون دلار هزینه کرد. اما این عدد با توجه به تنوع نوع پروازها حالا برای یک سفر زیرمداری از ۱۰۰ هزار تا ۲۵۰ هزار دلار بهازای هر نفر شروع میشود و برای پروازهای مداری که شما را به مدار زمین میبرد، بین ۲۰۰ تا ۳۰۰ میلیون دلار بهازای هر نفر محاسبه میشود
هزینهٔ سفرهای فضایی چند؟
اولین گردشگری که برای سفر به فضا پول داد یعنی تیتو، برای سوار شدن در سفینهٔ روسی و برای رفتن به ایستگاه بینالمللی فضایی در سال ۲۰۰۱ میلادی حدود ۲۰ میلیون دلار هزینه کرد. اما این عدد با توجه به تنوع نوع پروازها حالا برای یک سفر زیرمداری از ۱۰۰ هزار تا ۲۵۰ هزار دلار بهازای هر نفر شروع میشود و برای پروازهای مداری که شما را به مدار زمین میبرد، بین ۲۰۰ تا ۳۰۰ میلیون دلار بهازای هر نفر محاسبه میشود. شرکت «ویرجین گلکتیک» هم که اخیراً اعلام کرده بود میخواهد پروازهای فضایی تجاری خود را ادامه دهد، بین سالهای ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۴، ۶۰۰ بلیت با قیمت 200 هزار تا 250 هزار دلار و بعد از آن 200 بلیت با قیمت 450 هزار دلار فروخته است.
تبعات یک گردش فضایی
فارغ از اینکه ما امکان سفر به فضا را در طول عمرمان پیدا میکنیم یا خیر، بد نیست دربارهٔ تبعات آن هم بدانیم. قبل از آن اما باید به اعلامیهٔ «کیپ تاون» اشاره کرد که فارغ از رشتههای متنوع گردشگری بر سه مفهوم تأکید کرده است؛ «گردشگری مسئولانه عبارت است از شیوهای از گردشگری که حاصل آن ایجاد مکانهای بهتر برای زندگی مردم و مکانهای بهتری برای بازدید مردم باشد. هدف این رویکرد با هدف گردشگری پایدار یکسان است و به توسعهٔ پایدار منتهی میشود. بنابراین، ارکان آنها نیز یکی است و عبارتند از انسجام محیط زیستی، عدالت اجتماعی و افزایش مزایای سفر برای اقتصادهای محلی.» اما آیا گردشگری فضایی این ارکان را دارد؟
در گام اول، چند سال پیش بود که پژوهشگران دانشگاه «امآیتی» در آمریکا پژوهشی دربارهٔ تبعات محیط زیستی گردشگری فضایی انجام دادند. طبق این پژوهش که در مجلهٔ «آیندهٔ زمین» (Earth’s Future) منتشر شده بود، ذرات کربن سیاه (دوده) که از موشکها منتشر میشود در مقایسه با سایر منابع دوده ترکیبی مانند هواپیما، ۵۰۰ برابر بیشتر گرمای اتمسفر را نگه میدارد که باعث افزایش تأثیر تغییراقلیم میشود.
پژوهشها نشان داد هرچند میزان تخریب ازن کل بهدلیل پرتاب موشکها در حال حاضر کم است، اما روند رشد گردشگری فضایی نشاندهندهٔ توان بالقوه برای تخریب استراتوسفر (دومین لایهٔ بزرگ اتمسفر که تا ۵۰ کیلومتری زمین ادامه دارد) در قطب شمال در بهار است که دلیل آن آلایندههای موشکهای سوخت جامد و گرمایش ایجادشده بهدلیل بازگشت فضاپیماها است، زبالهها نیز برای استراتوسفر زیانبار هستند.
همین تبعات شاید برای متوقف کردن روند رو به شتاب گردشگری فضایی کافی باشد، اما بد نیست به مورد دیگری هم اشاره کنیم.
تخمینها اخیراً نشان میدهد، انسانها زبالههای زیادی را بر روی ماه برجای گذاشتهاند و بهصورت حدودی میتوان گفت حدود ۲۰۰ تن زباله روی ماه بر جای مانده؛ این عدد حتی اگر به این اندازه بزرگ نباشد، پیش از همهگیر شدن گردشگری فضایی است و احتمال چند برابر شدن آن با افزایش سفرهای فضایی وجود دارد. این موضوع هم نشان میدهد گردشگری فضایی در حوزهٔ انسجام محیط زیستی یک چالش دیگر هم دارد.
این رشتهٔ نوپا، در ارکان بعدی گردشگری مسئولانه یعنی عدالت اجتماعی و افزایش مزایا برای اقتصادهای محلی چه دارد؟ هزینههای بالای سفر فضایی و تجربههای گذشته بهخوبی نشان میدهد این سفر محدود به افراد ثروتمند است و احتمالاً به این زودیها مردم عادی توان تجربه آن را نخواهند داشت و تکلیف اقتصاد محلی هم که از پیش روشن است.
اما درست در همین زمان که هنوز تکلیف گردشگری فضایی و تبعات آن روشن نیست، «دپارتمان اکتشافات فضایی سازمان جهانشمول احرار» طرحهایی برای ساخت یک هتل فضایی با همکاری چند شرکت دیگر دارد که پیشبینی میشود سال 2045 آغاز شود. آنطور که اعلام شده است اقامت هفت روزه در این هتل فضایی از 2.5 میلیون دلار شروع میشود که بسیار کمتر از هزینه 20 تا 40 میلیون دلاری گردشگران فضایی برای سفر به ایستگاه فضایی بینالمللی است. گفته شده که این هتل فضایی در ارتفاع 150 – 200 مایلی به دور زمین میچرخد که کمی کمتر از ایستگاه فضایی بینالمللی در 250 مایلی است.
**
با توجه به اینکه گردشگری فضایی هنوز در گامهای ابتدایی قرار دارد و از سوی دیگر، جهان با تبعات گردشگری غیرمسئولانه و آسیبهای آن بهخوبی آشناست، به نظر میرسد باید پیش از هرچیز به فکر اجرای مسئولانهٔ این صنعت نوپا بود. مهمترین اصل گردشگری مسئولانه این است که میتوان گردشگری را بهصورتی انجام داد که معایب واضح و روشن آن به حداقل برسد و حذف شود. توسعهٔ فرآوردهها، سیاستگذاری، برنامهریزی و بازاریابی همه میتوانند بهصورتی انجام شوند که گردشگران، جوامع میزبان و سرمایهگذاران از مزایای بلندمدت صنعت سالم و پویا بهرهمند شوند و آسیبها در حداقل بمانند.
این گردشگری پایدار نیست
«پل پیترز» دانشیار مرکز پایداری، گردشگری و حملونقل (CSTT) دانشگاه علوم کاربردی «بردا» در هلند در مقالهای که سال 2018 منتشر کرده گفته است: «گردشگری فضایی منابع زمین را کمیابتر و گرانتر میکند، زیرا در نتیجه استخراج منابع اختصاص داده شده به گردشگری فضایی به اکوسیستمهای شکنندهٔ زمین آسیب میرساند. به همین دلیل این نوع گردشگری بر مبنای توسعهٔ پایدار نخواهد بود.» دو پژوهشگر دیگر نیز در مقالهای با عنوان «تلاش برای پایداری در مدار پایینتر: مدلهای مفهومی برای گردشگری فضایی» که ژانویه 2023 در وبسایت onlinelibrary.wiley.com منتشر شده است سعی کردهاند به این موضوع به صورت علمی بپردازند. هرچند این مقاله هم تأکید میکند برای رسیدن به یک مدل گردشگری فضایی بر مبنای توسعه پایدار جای کار زیادی وجود دارد و باید در این باره بررسیهای زیادی صورت گیرد. این موضوع بهعنوان یک مفهوم نوین هنوز در مرحلهٔ مطالعه و سنجش است.
حضرت آیتالله خامنهای دیروز در دیدار پرشور هزاران نفر از مردم استانهای «سیستانوبلوچستان» و «خراسان جنوبی»، با قدردانی از همراهی دیرینه و مستمر مردم مومن و علمای شیعه و اهل تسنن این مناطق و با اشاره به نقشه دشمن برای تحریک نقاط بحرانساز در ایران گفتند: تخریب وحدت ملی و تضعیف امنیت ملی دو هدف اساسی و جدی آنها است اما ما هم در مقابله با دشمن به شدت جدی هستیم و اطمینان داریم دشمنان ایران عزیز، به شرط مراقبت، بیداری و هوشیاری ملت و مسئولان هیچ غلطی نمیتوانند بکنند.
حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی در بحث اصلی خود در این دیدار، به ضرورت مراقبت کامل و چند برابری ملتها و مسئولان کشورها در دوران تحولات بزرگ جهانی پرداختند.
ایشان تسلط استعماری انگلیس در قرن ۱۸ بر مناطق مهمی از آسیا از جمله شبه قاره هند و تسلط غربیها بر مناطق وسیعی از غرب آسیا بعد از جنگ جهانی اول را نتیجه خواب و غفلت ملتها و دولتهای این مناطق خواندند و افزودند: ملتهای مناطق یاد شده بعدها رنجهای فراوانی کشیدند تا بتوانند از سلطه چپاولگرانه استعمارگران رهایی یابند.
حضرت آیتالله خامنهای جهان امروز را هم در آستانه تحول و از برخی زوایا در حال تحول دانستند و تضعیف قدرتهای استعماری و برآمدن قدرتهای جدید منطقهای و جهانی را دو خصیصه این تحولات بزرگ برشمردند.
ایشان با استناد به حرفهای برخی منابع غربی، شاخصهای اقتدار آمریکا از جمله در زمینه اقتصاد را در حال تنزل خواندند و گفتند: قدرت آمریکا برای تغییر دادن دولتها نیز افول محسوسی کرده است.
رهبر انقلاب در همین زمینه گفتند: روزگاری آمریکا با اعزام یک مامور با یک چمدان پول به ایران، کودتای ۲۸ مرداد را سازمان داد اما امروز در هیچ کشوری، این امکان قدرتنمایی را ندارد و به همین دلیل به جنگ پرهزینه ترکیبی روی آورده اما در این مسیر نیز ناکام مانده است.
ایشان ناکامی در سوریه و فرار ذلتبار از افغانستان را دو نمونه مشهود افول قدرت آمریکا خواندند و گفتند: بقیه مستکبران نیز به همین رویه دچار شدهاند همچنان که این روزها در کشورهای مختلف آفریقایی علیه فرانسه به عنوان استعمارگر دیرین این قاره قیام میشود و مردم هم از این قیامها حمایت میکنند.
ایشان همگان را به مراقبت کامل گفتار و رفتار و پرهیز از همسویی با نقشه دشمن فراخواندند و تأکید کردند: باید مراقب باشیم حرفی که میزنیم در جهت نقشه دشمن نباشد و جدول او را کامل نکند چراکه گاهی کسی در اثر غفلت با حرف یا عمل خود جدول دشمن را کامل میکند که این خطرناک است
رهبر انقلاب گفتند: البته اینکه میگوییم دشمن در حال ضعیف شدن است به معنی ناتوانی او از مکر و نقشهکشی و ضربه زدن نیست. بنابراین ما یعنی آحاد مردم و مسئولان باید بیدار و مراقب باشیم.
حضرت آیتالله خامنهای نقشهکشیهای آمریکا را منحصر به ایران ندانستند و گفتند: آمریکا امروز در منطقه، برای عراق، سوریه، لبنان، یمن، افغانستان و حتی برای کشورهای خلیج فارس که دوستان قدیمی و سنتی آن هستند، برنامه دارد.
ایشان در تبیین نقشه آمریکا گفتند: معلومات اطلاعاتی ما نشان میدهد دولت آمریکا مجموعهای برای بحرانسازی در کشورها از جمله ایران ایجاد کرده که مأموریت آن یافتن و تحریک نقاطی است که به نظر آنها میتواند باعث بحران شود.
رهبر انقلاب گفتند: از نظر آنها، تفاوتها و اختلافهای قومی و مذهبی و مسئله جنسیت و زن جزو نقاط بحرانساز در ایران است که میخواهند با تحریک آنها به کشور عزیز ما ضربه وارد کنند اما شتر در خواب بیند پنبه دانه!
ایشان با اشاره تصریح برخی آمریکاییها به اینکه میخواهند در ایران وضعیتی مانند سوریه و یمن ایجاد کنند، افزودند: آنها بدون تردید نمیتوانند چنین کاری کنند مشروط به اینکه ما مراقب و حواسجمع باشیم، راه را خطا و اشتباه نرویم، حق را با باطل اشتباه نگیریم، روشهای دشمن را بشناسیم، در هیچ حرف و اقدام و حرکت به دشمن کمک نکنیم و دچار خواب و غفلت نشویم چرا که در حالت خواب، حتی یک بچه میتواند به شما ضربه بزند چه برسد به یک دشمن مسلح و آماده کار.
حضرت آیتالله خامنهای با تشریح ملاک و معیار قرآنی برای تشخیص راه حق از باطل، گفتند: قرآن میفرماید پیامبر (ص) و کسانی که با او همراه هستند، در مقابل کفار با شدت عمل میکنند. بنابراین اگر پیمودن راهی موجب خوشحالی کفار شد، آن راه، مسیر همراهی با پیامبر (ص) نیست اما اگر مسیر و اقدامی باعث ناراحتی و عصبانیت استکبار و قدرتهای ضد دین و ضد اسلام شد، راهی خوب و همراهی با پیامبر (ص) است.
ایشان همگان را به مراقبت کامل گفتار و رفتار و پرهیز از همسویی با نقشه دشمن فراخواندند و تأکید کردند: باید مراقب باشیم حرفی که میزنیم در جهت نقشه دشمن نباشد و جدول او را کامل نکند چراکه گاهی کسی در اثر غفلت با حرف یا عمل خود جدول دشمن را کامل میکند که این خطرناک است.
رهبر انقلاب اسلامی با اشاره به ناکامی چهل و چند سالهی دشمنان به علت پیروی ملت از رهنمودهای امام خمینی، انگشت اشاره و جهتگیریهای امام بزرگوار را امری مغتنم برای استمرار حرکت موفقیتآمیز ملت ایران دانستند و گفتند: دشمن دو نقطه اساسی یعنی «وحدت ملی» و امنیت ملی» ایرانیان را هدف گرفته است.
حضرت آیتالله خامنهای، وحدت را به معنی کنار هم بودن اقوام و مذاهب مختلف و کنار گذاشتن اختلافهای سیاسی، مذهبی، قومی و گروهی در جایی که پای منافع ملی در میان است، خواندند و افزودند: نگذارید دشمن وحدت ملی را بهم بزند.
ایشان امنیت ملی را نقطه آماج دیگر بدخواهان ایران دانستند و گفتند: کسانی که امنیت ملی را تهدید میکنند، دشمن ملت هستند و دانسته یا نادانسته برای دشمن کار میکنند.
رهبر انقلاب اسلامی افزودند: بحمدالله ملت ما بیدار است و بنده به این بیداری ملت بسیار خوشبین و امیدوار هستم البته این خوشبینی، شعار و رجزخوانی نیست بلکه بخاطر تجربه و مشاهدات چهل و چند ساله و وجود نشانههای برجسته و امیدآفرین همچون تواناییهای جوانان و محبتها، وفاداریها، اخلاصها و حضورهای خوب مردم از جمله در اربعین امسال است.
ایشان استمرار حرکت ملت در مسیر پر افتخار انقلاب با همین توان و انگیزه و ایمان را ضروری خواندند و با تأکید بر اینکه بدون پشتیبانی مردم، مسئولان هیچ کشوری نمیتوانند کار بزرگ و مهمی انجام دهند، گفتند: دشمن در دشمنی و نقشهکشی خود جدی است، ما هم در مقابله با دشمن به شدت جدی هستیم.
حضرت آیتالله خامنهای در بخش پایانی سخنانشان با اشاره به حضور خوب ملت در مراسم اربعین و با تشکر صمیمانه از ملت عراق بخاطر پذیرایی و مهماننوازی ارزشمند و با همه وجود از ۲۲ میلیون زائر اربعین، و همچنین تشکر از دولت و مسئولان عراقی و نیروهای انتظامی عراق و بخصوص از حشدالشعبی در تأمین امنیت این رویداد بزرگ، افزودند: از نیروی انتظامی خودمان هم صمیمانه تشکر میکنیم که در رفت و آمدها و مرزها انصافاً فکرشده و شبانهروزی، کارهای ارزشمند و خوبی کرد و باید قدردان این نیروهای فداکار و جوانان خوب در بخشهای مختلف باشیم.
حضرت آیتالله خامنهای همچنین در آغاز سخنانشان در بیان آشنایی ۶۰ ساله خود با مردم سیستانوبلوچستان و مناطق جنوب خراسان گفتند: اولین مبارزه آشکار بنده با رژیم طاغوت در محرم ۱۳۴۲ در بیرجند انجام و با همراهی محبتآمیز علما و مردم روبرو شد، در رمضان همان سال نیز در زاهدان این حرکت با حمایت علمای هوشیار شیعه و سنی و مردم مومن منطقه ادامه یافت.
ایشان با اشاره به دوران تبعید در ایرانشهر و خاطرات شیرین و پرمعنای مراودت با علمای اهل سنت و مردم خونگرم سیستانوبلوچستان افزودند: این مناطق در همه حوادث از جمله مبارزه با منافقین و تروریستها، دفاع مقدس، برقراری امنیت و ایجاد وحدت، شهدای گرانقدری اعم از شیعه و سنی تقدیم اسلام کردهاند که این واقعیت، شناسنامه درخشان این مناطق است.
رهبر انقلاب وضع فعلی سیستانوبلوچستان را با قبل از انقلاب، غیر قابل مقایسه خواندند اما تاکید کردند: با وجود کارهای فراوان انجام شده، مسئولان باید با جدیت، خدمترسانی به منطقه را قوت و گسترش دهند که ایجاد خط آهن شمال به جنوب در استان و تامین حق مردم در زمینه آب از جمله کارهای ضروری است.
ایشان افزودند: البته اگر مصوبات سفر اوایل دهه ۸۰ به سیستانوبلوچستان، کامل اجرا و دچار بیتوجهی و غفلت نمیشد چهره امروز استان متفاوت بود که امیدواریم این دولت با کار و تلاش جدی، مشکلات را کاهش دهد.
انفعال در مواجهه با تغییراقلیم
در برههٔ کنونی که شاهد شکلگیری رویدادهای ناخوشایند طبیعی هستیم و بشر با چالشهای نوین مرتبط به پدیدهٔ تغییراقلیم مواجه است، همچنان افراد بسیاری در اقشار مختلف جوامع آن را انکار کرده و توطئه میپندارند. ورای آنکه گاه اعتقاد بیاساس به توطئه در فرهنگهای تاریخی موجود بوده و در دورهٔ معاصر نیز تا حدودی رایج است و میتوان آن را به تمایلات ذاتی انسانها به شایعهپردازی و افسونگرایی و برخی مذاهب و آیینها و گونهای از تبلیغات و… نسبت داد، اما گاهی توطئهپنداری در قامتی قدرتمندتر ظاهر میشود. بهنحوی که صرفاً در قالب یک توطئه جای نمیگیرد و بر نقشههای پنهانی وسیعتری متکی میشود. این اصطلاح به توطئههای فرضی با ویژگیهای خاص و مبتنیبر سوءنیتهای شدید گروههای قدرتمند دارای انگیزههای سیاسی و با رویکرد و مفهوم منفی اطلاق میشود. فرهنگ لغت آکسفورد تئوری توطئه را چنین تعریف میکند؛ این تئوری یک پدیده را حاصل توطئهٔ طرفین ذینفع و سازمانهای مخفی تأثیرگذار با مقاصد سیاسی و ظالمانه میداند. بررسیها مؤید این نکته هستند که در بطن تئوری توطئه نوعی تعصب و ظن احساس عناد با عقاید نهادینهشده در افراد، بدون وجود شواهد کافی و مخالفت با اجماع جریانهای اصلی مشاهده میشود. بهعلاوه بیاعتمادی به قدرت و بدبینی به سیاست و محتواهایی شامل فساد علمی و علوم ساختگی و تبلیغات علیه دانشمندان و مورخان نیز تفکرات همسو با تئوری توطئه را تقویت میکند. پیرامون تئوری توطئه برخی متخصصان حوزههای مرتبط مانند روانشناسان و… اعتقاد به این تئوری و طرز تفکرات مشابه را به برخی شرایط روانشناختی مانند ادراک الگوی توهم، خودشیفتگی و دلبستگی ناایمن و… نسبت میدهند و نشانهای از تفکر تحلیلی کمعمق، پارانویا و فرافکنی و… قلمداد میکنند. گسترش این نوع نگاه و افزایش پیروان تئوریهای این چنینی در عصر حاضر با وجود رسانههای جمعی و فناوری هراسانگیز است. مخالفت این افراد که در گذشته منحصر به گروههای محدودی بودند با مسائلی مانند واکسیناسیون، مصرف فلوراید و… میتواند برای جوامع بشری پیامدهای منفی در پی داشته باشد. برای مثال انکار بیماری ایدز و مرتبط دانستن آن با تئوری توطئه توسط دولت آفریقای جنوبی به مرگ افراد بسیاری انجامید. به هر روی رویکرد تئوری توطئه به بیاعتباری نظرات دانشمندان و تلاشگران علم و حفاظت از بقا و طبیعت منجر خواهد شد. آن هم درحالیکه بسیاری از پدیدهها تهدیدی برای وجوه مختلف امنیت محسوب میشوند و منطق حکم میکند که در راستای حفظ امنیت متکی بر نظریات «باری بوزان» و مکتب «کپنهاگ» در مسائل علمی باید هشدار و سخن متخصصان، دانشمندان و پژوهشگران را پذیرفت؛ حتی اگر مدتها بعد مستنداتی متفاوت و حتی در تضاد با آن پدیده ارائه شود. گرمایش جهانی و تغییراقلیم در زمره مواردی هستند که پیروان تئوری توطئه، اجماع علمی معتقد به آن را به دستکاری دادههای واقعی و تحریف علم و سرکوب مخالفان متهم میکنند. البته این افراد صرفاً به انکار این ابر چالش بسنده نکرده و در تلاش برای ایجاد جنجالهای عمومی و سیاسی هستند و فعالان این حوزهها را مهرههای نمایشی و ابزاری برای پیشبرد اهداف سیاسی قدرتهای استثمارگر بهمنظور نیل به حکومت جهان مینامند.
پیروان تئوری توطئه، تغییراقلیم و تأکید بر نقش بشر در شکلگیری آن را بزرگترین کلاهبرداری تاریخ مدرن خوانده و دانشمندان و مؤسسات پژوهشی مرتبط با آن را بخشی از یک سیاست ضدصنعتی و با قصد انزوا و تحت فشار قرار دادن کشورهای جهان سوم متکی بر سوختهای فسیلی و ایجاد هژمونی انرژی تصور میکنند. آنها گاهی مانند لیبرالهای افراطی، تغییراقلیم را فریبکاری رادیکالهای چپ بهمنظور تضعیف حاکمیتهای محلی قلمداد میکنند و معتقدند طرفداران تندروی محیط زیست به دانشمندان و اقلیمشناسان به قصد تضمین سرمایهگذاری بر انرژیهای تجدیدپذیر و رواج فناوری هستهای رشوه میدهند. البته در این مسئله نوع رفتار اشخاص مشهور و سیاستمدارانی مانند ترامپ که در سال ۲۰۱۲ گرمایش جهانی را ساخته و پرداختهٔ چینیها به قصد غیررقابتی کردن تولیدات ایالات متحده آمریکا دانسته بود، نیز بیتأثیر نبوده است. همهٔ این موارد در شرایطی مطرح است که برخی پیامدهای تغییراقلیم مانند آتشسوزیهای گسترده و امواج گرمایی و… به مرحلهٔ محسوس رسیده و افزایش میانگین دمای ثبتشده در همهٔ نقاط جهان مؤید این مسئله است و تاکنون هیچ نهاد علمی بهطور رسمی مخالفتی با نظرات هیئت بیندولتی تغییراقلیم ابراز نکرده است. تسری این نوع نگاه به سایرین و افزایش پیروان تئوری توطئه و تأثیر بر افکار عمومی نتیجهای جز انفعال و عدم اولویتبخشی به تغییراقلیم و سازگاری و تابآوری در مقابل آن توسط سیاستگذاران نخواهد داشت. کماهمیت جلوهدادن این ابرچالش و همگامنشدن و شانه خالیکردن و بیاعتنایی مسئولان بسیاری از کشورها تنها گوشهای از آسیبهایی است که نسلهای حال و آتی از آنها متضرر خواهند شد. البته اگر با از دست رفتن اندک فرصت باقیمانده، آیندهای موجود باشد.