پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | خواب های کودکی

خواب های کودکی





۱۰ خرداد ۱۳۹۵، ۱۸:۳۷

خواب های کودکی

روح اله باقری
در پنج ساگی ام فرو می روم
سفیدی کاشی ها اضطراب آور است
-فریاد می زند زیر ناخن هایم-
مادر با اتوبوس رفت؛ من لای آدم ها مانده ام.
سرما از پاره گی کفش ها می آید.
کلمات درون معده ام می لولند،
دست هایت را خالی کن!
-گره این طناب را شل تر می شود؟-
سفیدی کاغذ قی آور است
کسی تخلیه ات خواهد شد
سفیدی کاشی ها از کفش هایم می آید.
در پنج سالگی ام فرو می روم
پدر شقیقه ات را با تپانچه نوازش کرد
ریه هایت را بمب خورد،
پنج سالگی ام روی کاشی لت و پار …
تنها مانده ام زیر خمپاره ها!
پدر جبهه را بیش تر از مادر دوست دارد
مادر زیر ناخن هایم داد می کشد
خواب هایت شیمیایی شده اند
-قی می کنم توی کفش هایم-
کسی در ریه هایم ایستاده نفس نمی کشد
صندلی در رفته است
-تنت تازیانه یی است که موهایش را در باد ول کرده است-
در پنج سالگی ام غوطه خورده ام

«سمتِ رستگاری»
محمد قائمی
در راه خانه در گلوی پیاده‌رو
انبوهِ تو در چشم
مست کرده خیابان را …
شرجیِ سلول‌خانه‌ی مغزم را
هوای تو الکل کرده
بر انحنای ماهت
به صید ماهیِ لب‌هام
قلابِ خاطره باش
این از گلو بریده‌صدا
این واتنیده به دلمردگی
نقشِ صامت قصه‌هاست
کاهگل به هوشش بریز
گندم به دامنت
که سمتِ رستگاری‌ست
دلی که در گیلاس
به درصد افتاده
نگاه کن!
سیاقِ عاشقیَم
به انحنای تو ندارد چشم
ندارد به لابه‌لا
به چلچله‌ام، روحِ بهار چسبیده
به بم بمِ چشمت که ارگِ بی‌هزاره‌ی من
لرزه از سقوط پیرهنت می‌گیرد
کنارِ بختِ من تخت بزن
بنشین که تاجِ قلبم را
به یونان‌ترین شیوه‌ی شاهی
بر سرت بگذارم.
ای طلوعِ هرچه در آن غروب کرده‌ام!
لب به گشایش باز کن
که احتمالِ نفس در تو
به صد امکان اگر باشد
نشسته خطوطِ خاطره‌ام
به ترسیمِ هندسه‌ی موت
رواست، که راویِ تو من باشم

به اشتراک بگذارید:





پیشنهاد سردبیر

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *