بایگانی مطالب : جامعه
دو روایت متناقض از تغییر نام یک خیابان
تغییر نام بلوار حد فاصل میدان آزادی شیراز تا میدان قائم که محلیها آن را به نام «آزادی» میشناسند و اعضای شورای شهر ششم آن را امام خمینی میخوانند، حاشیههای زیادی داشته است. هفته گذشته، شورای اسلامی شهر شیراز بر اساس مصوبهای که اوایل مرداد امسال در تصویب شده بود، نام این معبر را از آزادی به «قدس» تغییر داد. تغییری که به مذاق بسیاری از شهروندان خوش نیامد و به شکل گستردهای در فضای مجازی به آن اعتراض کردند. بسیاری از آنها یادآوری کرده بودند که با نامگذاری مکانی به یاد «قدس» شریف مشکلی ندارند اما پرسیده بودند چرا مکانی که به نام «آزادی» شناخته میشود باید تغییر نام دهد؟ اما اعضای کمیته نامگذاری معابر و اماکن عمومی شهر شیراز از این تصمیم دفاع کردند و آن را فنی و کارشناسانه خواندند. این در حالی است که غلامحسین اسکندری، عضو شورای اسلامی شهر شیراز در صحن علنی شورا از این تصمیم انتقاد کرده و گفته است: «شورای شهر شیراز نمیتواند بدون در نظر گرفتن عقول اجتماعی شهر و محلات شیراز برای مردم تصمیم بگیرد.» همه این جنجالها در این بین در حالی مطرح شده که بیش از سه سال است، شهر شیراز با چندگانگی نام خیابانها دست و پنجه نرم میکند.
سیاهپوستان قارهٔ سبز
جنگ اوکراین که آغاز شد، جهانیان نهتنها جنگی تازه در اروپا را میدیدند، بلکه شگفتزده شاهد اظهار نظرهایی در رسانهها بودند که رنگ و بوی نژادپرستانهٔ عمیقی داشت. نقل قول مشترک اروپاییها در همدلی با اوکراینیها این بود که «آنها شبیه ما هستند: اروپاییهای سفید، مو بور و چشم رنگی.» احتمالاً بسیاری از ما هم با شنیدن واژهٔ «اروپایی» یاد همین ویژگیها خواهیم افتاد. اما این ویژگی که امروز هم بخشی جدانشدنی از هویت اروپایی است، چقدر قدیمی هستند؟ نتایج یک پژوهش تازه نشان میدهد آنچه امروز بخشی جداییناپذیر از هویت اروپایی است، بسیار دیرتر از آنچه پیش از آن تصور میشد، پدید آمده است. این پژوهش که روی مرد «اوتزی» انجام و نتایجش در ژورنال Cell منتشر شده است، نشان میدهد که این مرد یخی پوستی تیره داشته، جنس موهایش مجعد و البته طاس بوده است.
تضعیف شورای عالی جنگل و کمیتههای فنی
سازمان منابع طبیعی کشور در واحدهای استانی و ستادی خود نهادی به نام کمیتهٔ فنی دارد که زیر نظر شورایعالی جنگل، مرتع و آبخیزداری آن سازمان فعالیت میکنند
«زنجیربافی» هنری که از یادها رفت
صنایعدستی فقط میراث گذشتگان ما نیست. هر چند بهترین راه شناخت فرهنگ و تمدن مناطق مختلف کشور همین صنایعدستی است، اما نگاهی کلیتر نشان میدهد صنایعدستی امروز یک فعالیت اقتصادی است که به کاهش بیکاری، رونق اقتصادی و فعالسازی صنعت گردشگری کمک قابلتوجهی میکند. آشنایی با صنایعدستی که امروز کمتر نشانی از آن میبینیم یا نامی از آن به گوشمان میخورد، میتواند تلنگری برای احیای صنایعدستی ازیادرفته و بهروز کردن آن راهی برای اشتغالزایی باشد.
ممنوعیت پیادهرونشینی در کرمان
بیش از یک ماه است که در برخی نقاط شهر کرمان، بهرهبرداری کافهها و رستورانها از پیادهرو با ممنوعیت روبهروست. شهردار کرمان میگوید: «اگر کافه و رستورانهایی که برای بهرهبرداری از فضای پیادهرو با شهرداری قرارداد داشتند، شئونات را در فضای عمومی رعایت نکنند، شهرداری میتواند قرارداد را فسخ کند.» به گزارش «پیام ما» این ممنوعیت بهرهبرداری از فضای پیادهروها از سوی اصناف کرمان برای کافه و رستورانها تبدیل به یک شوک بزرگ شده است. رستورانها و کافهها باید در فضای داخلی میزبان مشتریهایشان باشند و دیگر فضای آزادی که در دید خیابان باشد، ندارند. دلیل ظاهراً بیحجابی است، میگویند رستورانها و کافهها ترویج بیحجابی میکنند، اما متولی این ماجرا شهرداری است. درحالیکه این اصناف با یک روند قانونی پیادهرو را از شهرداری اجاره میکنند و رستورانها و کافههای زیادی در کرمان از این امکان استفاده میکردند و حتی برخی از آنها تنها جایی که داشتند پیادهروهای خیابان بود، ولی حالا اجرای قانون حجاب، پیادهروها را از این اصناف گرفته است. مشابه این اتفاق اوایل تیرماه برای کافههای شهر مشهد افتاد، وقتی که شورای ششم شهر مشهد تصمیم گرفت که فضای بیرونی کافهها را با مصوبهٔ کمیتهٔ عفاف و حجاب جمعآوری کند. در ماه اردیبهشت هم گمانهزنیهایی بود که میگفتند جمعآوری کافههای شهرک اکباتان در تهران با جرثقیلهای شهرداری، بهدلیل بیحجابی است. اما بعدها شهردار منطقه ۵ دربارهٔ تخریب محیط بیرونی این کافهها توضیح داد که آنها بدون مجوز و در مشاعات شهرک ایجاد شده بودند.
«ترافل» شمال در رستورانهای اروپا
«من ساکن کلاله استان گلستان مهد ترافل سیاه هستم. ۳۰ درصد مردم این منطقه پنج ماه سال را از طریق برداشت ترافل از جنگلها روزگار میگذرانند. جهت تأمین دنبلان و قارچ گانودرمای کوهی آمادهٔ همکاری با دوستان و اساتید هستم. در بخش صادرات هم همکاری میکنم»، «اینجانب […] از استان گلستان شهر مینودشت هستم. این قارچ کیلویی ۵۰۰ هزار تومان در شهر ما خریدوفروش میشود، کسی خواست در خدمتم»، «سلام. من تأمینکنندهٔ ترافل سیاه، سفید و قهوهای هستم». اینها تنها سه پیام از انبوه پیامهایی است که در یک سایت مرتبط با قارچها و ذیل مطلبی با عنوان «نحوهٔ پرورش قارچ دنبلان» منتشر شده است. البته هرکدام پیامهایی از سوی متقاضیان بههمراه دارند و ایمیلهایی هم ردوبدل شده است. همهٔ اینها درحالی اتفاق میافتد که برداشت ترافل یا قارچ دنبلان در ایران ممنوع است.
تقسیم کار برای پیشگیری از تخلفات و جرائم انتخاباتی
صندوقهایی که هر روز آب رفتند
با وجود سه دهه تجربه و تلاش برای تشکیل صندوقهای خرد زنان روستایی و عشایر در کشور، کارشناسان و فعالان این بخش میگویند این طرح شکست خورده است و این تشکلها عموماً ورشکسته هستند. همچنین، تشکیل این تشکلهای غیردولتی اقتصادی زنان در همین مرحله مانده و حتی در نمونههای انگشتشمار هم به تشکیل اتحادیه و توسعهٔ این بخش نرسیده است.
بازماندگی از تحصیل بیخ گوش کودکان مهاجر
«اینا رو ما خومون درست نکردیم… شیش روز صب به صب، ۸ نفر خانواده ماشین میگرفتیم، میرفتیم. برو اینور، برو اونور، برو این دفتر، برو اون دفتر، اینا کلی از ما پول گرفتن… آخرشم همهٔ بچههام از مدرسه موندن!» مادر اکبر به برگهٔ سفید و چهارگوشی که بهار پارسال از ثبتنام دقیقهٔ ۹۰ در «طرح سرشماری اتباع افغانستانی» گرفته، اشاره میکند. ظاهر کاغذ داد میزند که او مثل تخم چشمش از آن مراقبت کرده تا این تنها مدرک شناسایی ارزشمندی که دارد، از هر گزندی دور بماند. زن جنگزدهٔ سبزهروی افغانستانی که ۱۰ سال پیش به ایران پناه آورده، شش بچهٔ قد و نیمقد دارد که پنجتایشان در سن مدرسه هستند. صدای خسته و خشدار این زن که شاید به زحمت به میانهٔ دههٔ چهارم زندگیش رسیده باشد، در اتاق کوچک انجمن «پرندهٔ درخت کوچک» در محلهٔ کن که از تحصیل کودکان مهاجر حمایت میکند، میپیچد: «۲۰ جا امسال من رفتم. آموزشوپرورش، سفارت، پیشخوان دولت و هر جا که بگید، رفتم بلکه امسال دیگه بتونم بچهها رو بفرستم مدرسه، اما نشد که نشد.» او با اینکه نتوانسته هیچکدام از بچههایش را به موقع به مدرسه بفرستد، اما هر سال این امید در دلش زنده میشود که امسال شاید خبری از بهانهگیریهای مدارس نباشد. ولی صدور هر چندوقت یکبار بخشنامهها و قانونهای جدید دقیقاً در مهلت ثبتنام مدارس، هر سال برای دانشآموزان مهاجر مانعی تازه میتراشد. این یعنی مادر اکبر و اکبرها باید هر سال دلشان برای ثبتنام بچههایش در مدارس بلرزد. او امسال هم مثل هر سال به هر مدرسهای سر زده، بهانه آوردند: «چرا شناسهٔ ویژهٔ اتباع نداری؟ چرا شناسنامه نداری؟ نکاحنامه بیار! چقدر پول داری؟ پرینت موجودی حسابت کو؟» و چه و چه. چرا؟ که فقط بچههایی که حق اولیه و طبیعیشان تحصیل است، بتوانند کنار باقی دانشآموزان سر کلاسهای درس حاضر شوند.
موانع تحصیل مهاجران
در دو سال اخیر با افزایش تعداد کودکان مهاجر، موانع و دستاندازهایی در مسیر ثبتنام این کودکان از سوی برخی نهادهای دولتی یا خود مدارس ایجاد شده است