هر قدمی که برمیداشتیم، برف نرم زیر پایمان فرومیرفت. هوا تاریک بود، هدلامپها را به پیشانی بسته بودیم و آرام گام برمیداشتیم. هرگونه صحبت بلند بهواسطهٔ ترس از بهمنی که بر سرمان آوار شود، ممنوع بود. اینکه چرا آن ساعت به این مسیر آمدیم، دلیل سادهای داشت، دیر به دربند رسیدیم و امکان رفتن از … ادامه خواندن مرگ در کوهستان
برای جاسازی نوشته، این نشانی را در سایت وردپرسی خود قرار دهید.
برای جاسازی این نوشته، این کد را در سایت خود قرار دهید.