هر 18 ثانیه یک زن مورد بدرفتاری قرار میگیرد سه روایت از خشونت علیه زنان
۱۴ دی ۱۳۹۵، ۲۱:۰۱
هر 18 ثانیه یک زن مورد بدرفتاری قرار میگیرد
سه روایت از خشونت علیه زنان
سیمین سلطانی نژاد
بر اساس آماری که سازمان بهداشت جهانی درباره خشونت علیه زنان در سطح جهان ارائه کرده است در هر ۱۸ ثانیه یک زن موردحمله یا بدرفتاری قرار میگیرد. خشونت پدیدهای است که در همه جوامع به میزان متفاوت وجود دارد. این پدیده بیشتر متوجه زنان است چراکه آنها در نهاد خانواده و در سطح جامعه از قدرت کمتری نسبت به مردان برخوردارند. خشونت خانگی که شامل خشونت فیزیکی، روانی، اقتصادی و جنسی میشود با اینکه اغلب در محیط خانه رخ میدهد اما عواقبی فراتر از خانه و خانواده دارد. سلامت اجتماعی افراد را نیز به خطر میاندازد و پیامدهای سنگینی برای جامعه به همراه دارد. با سه زن متأهل در آستانه طلاق دربارهی تجربه زندگی مشترک و خشونت گفتوگو کردیم. این زنان در طی زندگی مشترکشان مورد خشونت فیزیکی و روانی قرار گرفتهاند.
افسرده شدم
مریم ۳۵ ساله میگوید: «۱۱ سال است ازدواج کردهام و دو فرزند ۹ و ۶ ساله دارم و شاغلم. همسرم بسیار بداخلاق و شکاک است. مرتب از ظاهرم ایراد میگیرد اجازه نمیدهد با دوستانم رفتوآمد کنم و لباس دلخواهم را بپوشم. فقط حق دارم برای کار از منزل خارج شوم که آن هم به دلیل درآمدم است بارها مرا کتک زده به حدی که یکبار دستم و بار دیگر دماغم را شکسته. واقعاً برایم سخت است با صورت و بدن زخمی و شکسته به محل کارم بروم از همکارانم خجالت میکشم. همسرم خرجی خانه را نمیدهد و من با حقوق و درآمد خودم هزینهها را تأمین میکنم. از زمانی که ازدواج کردهام تا به امروز حتی یک لیوان هم برای خانه نخریده هیچکدام از نیازهای من یا بچهها برایش مهم نیست. زمانی که در منزل است بهطور مداوم غر میزند و از همهچیز شکایت میکند. از طعم غذا، تمیزی خانه، لباس بچهها و همهچیز ایراد میگیرد. چندین بار خانه را ترک کردم و به منزل مادرم رفتم و با وساطت خانوادهاش برگشتم اما خانواده همسرم در زمانی که مرا کتک میزند از من حمایت نمیکنند و فقط برای آشتی و پادرمیانی میآیند و میگویند دعوا نمک زندگی است، سخت نگیر و به خاطر بچهها برگرد. حتی در این میان با مادرم هم مشکل پیدا کردم چون هر بار که با قهر به منزلش میروم میگوید طلاق بگیر و این زندگی را تمام کن. این دعوا و درگیریها در روحیه بچهها تأثیر بسیار بدی گذاشته است. مرتب گریه میکنند و از من میخواهند که از پدرشان جدا شوم و آنها را با خودم ببرم. خودم هم اعتماد به نفسم را ازدستدادهام و افسرده شدهام چند سال است که کوتاه آمدم اما دیگر طاقتم طاق شده و نمیتوانم تحملکنم.»
برای نجات خود از همه حقوقم میگذرم
سحر ۲۵ ساله با گریه شروع میکند و میگوید:« کمتر از دو سال است که ازدواج کردم. خیلی به همسرم علاقه داشتم و با اصرار زیاد خانوادهام را راضی به ازدواج با ایشان کردم چون بهشدت مخالف بودند. همسرم خیلی اذیتم میکند. بسیار رفیقباز است و به زندگی مشترک اهمیتی نمیدهد. بسیاری از شبها مرا در خانه تنها میگذارد و به شبنشینی و خوش گذارانی با دوستانش میپردازد و وقتی اعتراض میکنم دادوفریاد راه میاندازد و وسایل خانه را میشکند. یکبار هم مرا کتک زد اما بعد پشیمان شد و معذرتخواهی کرد. چند ماه قبل متوجه شدم اعتیاد دارد. تهدیدش کردم که طلاق میگیرم قول داد که ترک کند و تغییر رفتار بدهد اما به قولش پایبند نبود. اهل کار کردن نیست و هر جا که مشغول به کار میشود یا بیرونش میکنند یا خودش بعد از چند روز دیگر نمیرود. همیشه از من پول میگیرد و اگر بگویم ندارم میگوید از مادرت بگیر. تا به امروز مبالغ زیادی پول از من گرفته. احساس میکنم به من خیانت میکند ولی نتوانستم ثابت کنم. تابهحال این مسائل را از خانوادهام پنهان میکردم چون میخواستم برای زندگی مشترکم و ترک دادن همسرم تلاش کنم. بیشتر از صدبار قول داده رفتارش را اصلاح کند واقعاً خستهام کرده چون از هر راهی که وارد میشوم درست نمیشود. بهتازگی دادخواست طلاق دادم. احساس میکنم دارم تباه میشوم، از همه حقوقم میگذرم برای اینکه خودم را نجات دهم.»
همهچیز پول نیست
الهام ۲۸ ساله میگوید: «یک سال است که ازدواج کردم. همسرم خانواده بسیار ثروتمندی دارد اما من از خانوادهای متوسط هستم. پدرم کارمند و مادرم خانهدار است. من به خاطر موقعیت مالی همسرم با او ازدواج کردم اما الان متوجه اشتباهم شدم و فهمیدم که همهچیز پول نیست. مادر همسرم خیلی در زندگی ما دخالت میکند حتی در خصوصیترین مسائل، از مدل لباس من یا رنگ دیوار خانه تا زمان بچهدار شدن. متأسفانه همسرم خیلی تحت تأثیر مادرش است و همهچیز در زندگی ما باید طبق نظر و سلیقه مادر شوهرم باشد. همسرم و خانوادهاش همیشه مرا تحقیر میکنند دائماً در حال مقایسه من با دیگرانند. چون از خانوادهی ثروتمندی نیستم همیشه به من فخر فروشی میکنند حتی حق ندارم خانهام را به سلیقه خودم بچینم. همیشه مورد بیاحترامی و توهین از سوی همسرم و خانوادهاش قرار میگیرم بهگونهای که بهطور کامل اعتماد به نفسم را ازدستدادهام و احساس میکنم موجود بیارزشی هستم باوجوداینکه تحصیلکرده و دارای شغل و موقعیت اجتماعی هستم اما همسرم و خانوادهاش اصلاً مرا بهحساب نمیآورند. دائماً موقعیت مالی خانوادهام را به من یادآور میشوند و اینکه جهیزیهای که در شان خانوادهشان باشد را نیاوردم و آنها را پیش فامیلشان خجالتزده کردهام. همسرم مرا درک نمیکند و در تحقیر و بیاحترامی نسبت به من دستکمی از خانوادهاش ندارد و مرا مورد شکنجه روانی قرار میدهد. وقتی هم از او میپرسم پس چرا با من ازدواج کردی میگوید نمیدانم اشتباه کردم، حق با مادرم است. من سزاوار اینهمه توهین و تحقیر و بیاحترامی نیستم. احساس میکنم روحم پوسیده و باید زندگی مشترکم را خاتمه دهم .»
مطالب مرتبط
نظر کاربران
نظری برای این پست ثبت نشده است.
تبلیغات
وب گردی
- بسته بندی مواد پودری با دستگاه ساشه: شغل پردرآمد این روزها
- طبع روغن زیتون در طب سنتی چیست؟ معرفی 4 خواص روغن زیتون
- خرید ساک دستی تبلیغاتی چه مزایایی برای هر برند دارد؟
- تعریف درست هوش مصنوعی (AI) چیست؟
- 10 ایده شغل دوم با سرمایه اولیه کم برای کارمندان
- مقایسه تعرفه پنلهای پیامکی و تبلیغاتی
- مقاصد جذاب و معروف برای کمپ زدن در طبیعت
- 8 نمایندگی تعمیر پکیج ایران رادیاتور در تهران + اطلاعات تماس
- اسپیکر بلوتوثی ارزان و باکیفیت: کدام مدلها را بخریم
- کیفیت و زیبایی را با خدمات دندانپزشکی دکترتو کلینیک تجربه کنید بیشتر
بیشترین نظر کاربران
معمای ریاست محیط زیست در کابینه رئیسی
بیشترین بازنشر
ستاندن حیات از غزه
پربازدیدها
1
به نام حیوانات به کام باغوحشداران
2
«بمو» را تکهتکه کردند
3
سوداگران گنج پل تاریخی ۳۰۰ ساله در بابل را تخریب کردند
4
محیطبانها با رد زنی چرخهای موتورسیکلت به شکارچیان رسیدند
5
کبوتر نماد مناسبی برای صلح است؟
دیدگاهتان را بنویسید