به بهانه سالروز درگذشت بیژن الهی
پریخوانِ شعر فارسی
۱۰ آذر ۱۴۰۱، ۱۱:۱۸
بیژن الهی کیست؟ شاعر بودنِ شاعر به شعری است که از زبان او سروده شده است. بیژن الهی شعری است که سروده است. او همان سکوتی است که از لابهلای «میلههای ادبیات» شنیده میشود، بیژن الهی آنجا ایستاده، و درهوای کاغذوار به گفتوگو نفس میکشد.
«زندانیی این تشبیه! / بِپَر، پِسَر، بِدَر! / میلهها، نازنین، ادبیاتند، / میپرند اگر بِپَری، / یک آن که سفید میشوی، هشیار، / در هوای کاغذوار». (الهی، 1393: 143)
سکوتی که ریشه سوادِ کاغذِ اوست، نه از تحیّر و گنگی است و نه از فراموشی. سکوتی است که در مواجهه هشیارانه انسان با حقیقت رخ میدهد. در ابتدای آخرین شعرِ دفترِ «نحو محو»، «غزل کلاغ»، مصرعی از مولوی آمده، «المنه لله که ز پیکار رهیدیم». هر شعر از این دفتر به حیوانی تعلق دارد، اما غزل کلاغ آخرین شعر است و پس از آن است که از مسخ حیوانی بهدر میشود. در این شعر، حقیقت برای کرم عجیب است، و برای کلاغ که فراموشکار است، مسخره. اما حقیقت برای آنکه «ز پیکار رهیده» نه عجیب است، نه مسخره.
«عجیب نیست / مسخره نیست / در که میزنند / ببینید کلاغیست، بگوید / امان ازین فراموشی / هی بکَن قایم کن، هی بگرد پیدا کنی یکی / آن هم این کرمخورده، تُف، امان / امان ازین فراموشی / امان ازین فراموشی / که این حقیقت مضحک، که این تغنّی بیروح / یادِ من نمیآید / به هیچ وجهِ من الوجوه». (الهی، 1393: 148)
اما سپیدی کاغذ (سکوت)، چه نسبتی با سواد آن (صدا)، دارد؟ الهی خود در شعر از شعر سخن میگوید. چه نشانه شاعران حقیقی همین است که «ماهیت شعر برایشان پرسشبرانگیز است؛ زیرا آنها شاعرانه در پی آن چیزی هستند که باید به وسیله آنها بر زبان جاری شود.» (هایدگر، 1389: 252)
«در این نگین، / بر انگشتی ـ که زیر نور معین / میلرزد / از زور خستگی… / اکنون در این نگین، / او را ببین! / آزادی رفتارش / جنگلی را ماند در وَزِشی روشن، / به همان کمال و / هم به همان آسانی / که یکی دیگر را وجوهِ الماسی / تکذیب میکنند و تأیید میکنند». (الهی، 1393: 30)
نگینی داریم که تراش الماسی خورده و شاعر میخواهد در «زیر نور معین» آن را نگاه کند و به «دیدن» برسد. اما آیا شعر را میتوان به شکلی تعینیافته دید؟ الماس بیرنگ است و نامرئی، چنانکه شعر و حقیقت. الماس تراش میخورد و در پرتو دیدن ما برق میزند و به دید میآید. اما این گوهر هیچگاه به تعین درنمیآید، چراکه وجوه الماسی هرکدام به سویی دیگر سوسو میزنند و وجوه دیگر را «تکذیب و تأیید» میکنند.
همچنان که درختها از زمینِ جنگل میرویند و خود را تسلیمِ آزادیِ رفتار باد میکنند؛ و اینگونه باد را که نادیدنی است، مرئی میکنند. شعر «پریخوانی»است، و «پریخوانی»، طلسمِ نادیدن را شکستن. کسی که مجنون میشده را میگفتند پریان عاملاند، پس پریخوانی میکردهاند و گوهر را به دید میآوردهاند.
منابع
1. هایدگر، مارتین، شعر زبان و اندیشه رهایی، ترجمه عباس منوچهری، تهران، تاریخ نشر 1389.
2. الهی، بیژن، دیدن، تهران، نشر بیدگل، سال نشر 1393.
مطالب مرتبط
نظر کاربران
نظری برای این پست ثبت نشده است.
تبلیغات
وب گردی
- 8 نمایندگی تعمیر پکیج ایران رادیاتور در تهران + اطلاعات تماس
- اسپیکر بلوتوثی ارزان و باکیفیت: کدام مدلها را بخریم
- کیفیت و زیبایی را با خدمات دندانپزشکی دکترتو کلینیک تجربه کنید
- علائم دندان آسیاب درآوردن کودکان چیست؟ 5 علائم + راه تسکین
- اجاق گازهای ﺧﺎﻧﮕﯽ بدون ترموکوپل توقیف و جمعآوری میشود
- معرفی تورهای خارجی ارزان
- آلبوم جدید مُجال ظرفیت جدی و جدیدی از موسیقی را فریاد میزند!
- آیا مشاوره حقوقی تلفنی کاربردی است؟
- برونشیت کودکان چیست و چه علائمی دارد؟
- برگزیدگان اجلاس توسعه نرمافزار ایران (۲۰۲۴) معرفی شدند بیشتر
بیشترین نظر کاربران
معمای ریاست محیط زیست در کابینه رئیسی
بیشترین بازنشر
ستاندن حیات از غزه
پربازدیدها
1
به نام حیوانات به کام باغوحشداران
2
«بمو» را تکهتکه کردند
3
سوداگران گنج پل تاریخی ۳۰۰ ساله در بابل را تخریب کردند
4
محیطبانها با رد زنی چرخهای موتورسیکلت به شکارچیان رسیدند
5
کبوتر نماد مناسبی برای صلح است؟
دیدگاهتان را بنویسید