پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | عدالت آموزشی فقط مدرسه‌سازی نیست

روایت سیامک زندرضوی، جامعه‌شناس، از کاهش کیفیت آموزش در کشور

عدالت آموزشی فقط مدرسه‌سازی نیست





عدالت آموزشی فقط مدرسه‌سازی نیست

۱۹ مهر ۱۴۰۱، ۹:۵۳

با گذشت کمتر از یک ماه از شروع سال تحصیلی و بازگشت دانش‌آموزان پس از دو سال آموزش مجازی به آغوش مدارس، هنوز هستند کودکانی که از تحصیل جامانده‌اند. شیوع بیماری کرونا و مضیقه‌های اقتصادی برای خانواده‌های کم‌برخوردار، تحصیل را از اولویت کودکانشان خارج کرد. هرچند آمار کودکان بازمانده از تحصیل سال جاری هنوز منتشر نشده اما شرایط تحصیل در مناطق محروم برای کودکان و نوجوانان در سن مدرسه، همیشه با دشواری همراه بوده است. سیامک زندرضوی، جامعه‌شناس و تسهیلگر تحصیل کودکان در مناطق دشوار، در گفت‌وگو با «پیام ما» از علل بازماندن کودکان از تحصیل، نیازهای کودکان بازمانده در مناطق محروم و وضعیت آموزش و پرورش در این مناطق گفت.

 

آقای زندرضوی، امسال هم بسیاری از کودکان نتوانستند با آغاز سال تحصیلی به مدرسه بروند. تحلیل شما از تشدید وضعیت بازماندگان از تحصیل چیست؟
واقعیت این است که کودکان بازمانده از تحصیل در شرایط دشوار، فراوان هستند. کودکان در شرایط دشوار، کسانی هستند که حق بقا، امنیت، رشد و مشارکتشان به خطر افتاده است. پس از شیوع کرونا، به شکل تصاعدی به تعداد این بچه‌ها اضافه شد. به طور مثال از سال اول شیوع کرونا، 1 میلیون 500 هزار نفر از کسانی که به دلیل کمبود امکانات و نداشتن تلفن همراه، از تحصیل بازماندند. پس از آن در سال دوم فراگیری این بیماری، 1.2 میلیون از کودکان در سن تحصیل طبق آمار اعلامی، اقدام به ثبت‌نام نکردند. این وضعیت طبیعتاً در مناطق محروم، شدیدتر است. به علاوه در آن مناطق به دلیل مسائل اقتصادی، کودکان عمدتا از سوءتغذیه رنج می‌برند و بعضا مجبور به کار اجباری نیز می‌شوند.
به جز دلایل اقتصادی که اشاره کردید، چه دلایلی باعث تشدید این مسئله در مناطق محروم شده است؟
موضوع کودکان بازمانده از تحصیل، مسئله‌ای کشوری است و محدود به مناطق محروم نیست. به طور کلی، تصمیم وزارت آموزش و پرورش برای تقسیم مدارس به مدرسه‌های خاص مثل تیزهوشان، نمونه و غیرانتفاعی در برابر مدارس معمولی، به نوعی به رها شدگی برنامه‌های آموزشی دامن زده است. به لحاظ کیفیت آموزش معلمان، فضای فیزیکی، تعامل کودکان با فضای مدارس و… همه دچار شکلی از رهاشدگی هستند. اثر این مسئله در مناطق محرومی که خانواده‌ها هم تمایلی برای تحصیل کودکان ندارند، شدیدتر می‌شود جابه‌جایی بین روستا‌ها و شهر‌ها برای دسترسی به امکان تحصیل، یکی دیگر از مشکلات کودکان و دلایل بازماندن آنها از تحصیل است. طبق قانون حد نصابی برای تعداد دانش‌آموزان و تشکیل کلاس‌های درس تعیین شده است که اگر این حد نصاب تکمیل نشود، دانش‌آموزان مجبورند بین روستا‌ها جابه‌جا شوند. این موضوع خطرات بسیاری در فصول مختلف برای دانش‌آموزان به همراه دارد. در فصل این جابه‌جایی‌ها طبق فرهنگ مناطق، دختران به طور خودکار به ویژه پس از اتمام دوره ابتدایی، حذف می‌شوند. به همین دلیل در شروع دوره دبیرستان در اکثر مواقع نسبت دختران کمتر از نصف تعداد پسران ثبت‌نامی در مدارس است. این عین بی‌عدالتی است که کمبود فضای آموزشی و تعداد معلم همه مزید بر علت نبود عدالت آموزشی برای کودکان مناطق محروم می‌شود. بنابراین به نظر من اولین مشکل جا ماندن کودکان از تحصیل اساساً رها شدن آموزش و پرورش در کشور است.
این رها شدگی آموزش و پرورش در کشور چه دلایلی دارد؟
به نسبت بودجه کل کشور، آموزش و پرورش سهم کمی دارد. این کاهش سهم آموزش و پرورش در بودجه عمومی، میدان را برای نگاه دوگانه به آموزش باز گذاشته است. یعنی آموزش برای کسانی که توان مالی بیشتری دارند، فرصت بیشتری فراهم می‌کند. در مقابل سایر افراد نادیده گرفته می‌شوند. اثر این وضعیت در مناطقی که خانواده به نان شب محتاج است، طبعاً پیچیده‌تر و شدیدتر می‌شود.

به نظر من، باید قانونی تعریف کنیم که هر معلم در نزدیک‌ترین محل تدریس خود، ساکن باشد. بدین‌ترتیب با آرامش خاطر می‌تواند نگرانی خود را حول محور کیفیت آموزش، متمرکز کند. دوم اینکه معلم‌ها باید بومی باشند و نه پروازی. تجربه خوب سیستم آموزشی زنده‌یاد محمد بهمن‌بیگی، بنیان‌گذار آموزش و پرورش عشایری؛ امتحان خود را پس داده است

به نظر شما چه نیازهایی از کودکان مناطق محروم باید پوشش داده شود تا آمار بازماندگان از تحصیل در عمل کاهش یابد؟
یکی از مهم‌ترین شرایطی که می‌توان برای کودکان این مناطق ایجاد کرد، فراهم آوردن یک وعده غذای گرم است. زیرا سوءتغذیه در این مناطق بیداد می‌کند. لازم است در ابتدای کار، فضای مدرسه برای ورود همه کودکان باز باشد. بنابر منشور حقوق کودک، همه کودکان باید حق ورود به مدارس را داشته باشند. البته هرچند ما هم طبق دستور رهبری، ورود کودکان افغانستانی را پذیرفته‌ایم اما در عمل چیز دیگری رخ می‌دهد. در رابطه با کودکان افغانستانی باید اشاره کنیم که چون عمده این خانواده‌ها توان مالی خوبی ندارند، از طرف مدارس ثبت‌نام نمی‌شوند. پس باید فارغ از تفاوت‌های فرهنگی، در مدارس به روی همه بچه‌ها باز باشد. این نکته، انگیزه تحصیل برای کودکان را افزایش می‌دهد، زیرا می‌بینند که مکانی وجود دارد که فارغ از هر تفاوتی او را می‌پذیرند. نکته سوم این که مسئولان آموزشی موظف هستند که در مناطق محروم به جستجوی آن دسته از کودکانی بپردازند که با فشار والدین از تحصیل جاماده‌اند. گاهی پیش‌ می‌آید که والدین به مسئله تحصیل به خصوص برای دختران، بی‌توجه هستند یا از سر ناچاری و فقر کودکان را مجبور به کار کرده باشند. این دسته از کودکان باید توسط گروه‌های دیده‌بانی، شناسایی شده و با اقناع خانواده‌ها یا در مواردی اخطار حقوقی، بچه‌ها را به مدارس بازگردانند. همچنین وجود معلم‌های بومی که در مدارس در 6 سال اول تحصیل، زبان‌های بومی را به رسمیت بشناسند، ضروری است و جزو نیاز‌های اولیه کودکان به شمار می‌رود. باید آموزش به نحوی باشد که کنجکاوی، توانایی و خلاقیت کودکان را افزایش دهد. مهم است که همه این موارد در بستر گویش و زبان مادری به رسمیت شناخته شود تا کودک شکوفا شود.
با توجه به تحولات افغانستان شمار کودکان مهاجری که امکان تحصیل ندارند اما افزایش یافته با توجه به تجربه ای که در زمینه آموزش کودکان مهاجر دارید، در این بخش چگونه می‌توان وضعیت کودکان را بهبود داد؟
ما به لحاظ صوری پذیرفته‌ایم که کودکان مهاجر در مدارس ثبت‌نام شوند، اما عملاً آموزش و پروش امکانات فضای لازم را برای پوشش تحصیل همه کودکان فراهم نکرده است. کمبود فضا، معلم و ثابت ماندن ظرفیت‌ها در مقابل افزایش جمعیت کودکان مهاجر، مشکلات آموزشی متعددی به وجود آورده است. موانعی که آموزش و پرورش برای تحصیل این کودکان ایجاد می‌کند از بهانه کردن توان مالی خانواده‌های مهاجر شروع می‌شود تا کمبود فضای آموزشی. اکثر این خانواده‌ها نیز به دلیل تعدد فرزند و مشکلات مهاجرت، وضعیت اقتصادی مناسبی ندارند در نتیجه توان مالی پرداخت هزینه‌های تحصیل لاجرم از آنها سلب شده است. به این ترتیب، بسیاری از کودکان افغانستانی از تحصیل جامانده‌اند.
در کنار مسئله کودکان بازمانده از تحصیل، مشکل کمبود فضاهای آموزشی استاندارد هم در بسیاری از استان‌ها مانند جنوب کرمان، ایلام و… خودنمایی می‌کند. گویی به رغم همه وعده‌ها هنوز مدارس کپری و غیراستاندارد به فعالیت خود ادامه می‌دهند.
فضای آموزشی باید متناسب با اقلیم تعریف شود. به طور مثال بنا بود خانه‌های کپری در دوره احمدی‌نژاد جمع شوند و به نفع بنیاد مسکن بود که سازه‌های از پیش ساخته خود را در مناطق علم کند که این اتفاق هم افتاد. اما الان این سازه‌ها تبدیل به انبار علوفه شده است. دلیل ساده این است که اقلیم این مناطق با کپری که خوب ساخته شده باشد با وجود بادهای گرم، تناسب بیشتری دارد تا ساختمان‌های بتنی. از این رو هر چند فیزیک سازه در قالب مدرسه و ایجاد فضای بهداشتی برای کودکان، مهم بوده اما مهم‌تر از آن بعضاً کیفیت آموزش است. تقلیل مسئله آموزش به سازه و فیزیک مدرسه، نادیده گرفتن فرهنگ یک جامعه است. بسیاری وقت‌ها خانواده‌ها در مناطق کپرنشین، نیمه کوچنده هستند. در زمان کوچ، معلم‌های بومی منطقه باید با جابه‌جایی خانواده‌ها کوچ کنند. همچنین توجه به این نکته مهم است که مدرسه‌سازی یک بعد ماجراست. اما اینکه با چه کیفیتی آموزش را در یک منطقه تضمین کنیم، نکته مهم‌تری است. افزایش کیفیت آموزش و تعداد معلمان مهم‌ترین مسئله در مناطق محروم است.
پس در برابر مشکل کمبود فضای آموزشی، باید چطور موضع‌گیری کرد؟
باید سازه‌های پیش ساخته را فراموش کنیم و متناسب با اقلیم، وضعیت معاش و زندگی شهروندان، مدرسه ساخته شود. گاهی ممکن است مدرسه با امکانات تمام و کمال ایجاد شود، گاهی نیز ممکن است کپرهایی خوش ساخت به وجود بیایند. این مهم باید به معمارانی که اقلیم و محیط را می‌شناسند، واگذار شود. نکته مهم این که عدالت آموزشی نباید به ساختمان‌سازی فروکاسته شود، زیرا ساختمان‌سازی تضمین‌کننده منافع پیمانکاران است و نه کودکان.
شما می‌گویید نباید عدالت آموزشی به تامین فضاهای فیزیکی تقلیل یابد. از نظر کیفی هم مدارس با مشکلات عدیده‌ای مانند تامین معلم باکیفیت روبه‌رو هستند. در این بخش چه می‌شود کرد؟
طبق مشاهدات من، معلم‌ها از مناطق شهری با سرویس‌های ایاب و ذهاب -که مخارج آن نیز به گردن خود آنهاست- مسافتی حداقل 100 کیلومتری را تا رسیدن بمناطق محروم طی می‌کنند. در واقع در این وضعیت، مسئله معلمان بیشتر از اینکه متمرکز بر کیفیت آموزش بچه‌ها باشد به رفت و آمد خلاصه می‌شود. همین سختی کار هم است که بسیاری را از تدریس در مناطق محروم، بازمی‌دارد. علت این موضوع نیز در درجه اول پایین تعریف کردن سطح معیشت معلمان است. در دوره دبیرستان نیز نسبت مناسبی بین تعداد معلمان و دانش‌آموزان برقرار نیست و میزان جابه‌جایی‌ها بیشتر می‌شود که کیفیت آموزش را نیز به شدت تحت تاثیر قرار می‌دهد. به نظر من، باید قانونی تعریف کنیم که هر معلم در نزدیک‌ترین محل تدریس خود، ساکن باشد. بدین‌ترتیب با آرامش خاطر می‌تواند نگرانی خود را حول محور کیفیت آموزش، متمرکز کند. دوم اینکه معلم‌ها باید بومی باشند و نه پروازی. تجربه خوب سیستم آموزشی زنده‌یاد محمد بهمن‌بیگی، بنیان‌گذار آموزش و پرورش عشایری، امتحان خود را پس داده است. این سیستم می‌تواند در مناطق محروم نیز به کار آید. ما باید به سنت‌هایی که به معلم‌های بومی را آموزش می‌دهد، بازگردیم. مزیت معلم بومی در دوره آموزش ابتدایی، این است که به محیط و زبان و گویش منطقه اشراف دارد. معلمان بومی مناطق محروم همواره گزینه بهتری از معلم‌های غیر‌بومی هستند. زیرا آنها با گذراندن دوره‌های فشرده به سرعت می‌توانند به مدارج بالا برای هدایت تحصیلی کودکان یک منطقه دست یابند. تجربه 15 ساله فعالیت ما در مناطق محروم این را ثابت کرده که افرادی که نتوانسته‌اند به اتمام دوره تحصیل خود بپردازند؛ بعضاً توانسته‌اند در یک دوره فشرده به بهترین کمک معلم‌هایی تبدیل شوند که کودکان مناطق محروم را به خوبی هدایت می‌کنند و انگیزی افرادی مشابه خود را برای ادامه تحصیل بالا می‌کنند.

به اشتراک بگذارید:





مطالب مرتبط

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *