پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | ناامیدی در برابرش سپر انداخته بود

جامعه محیط‌زیست در اندوه درگذشت کاترین رضوی به سوگ نشست

ناامیدی در برابرش سپر انداخته بود

«خسته نمی‌شوم» تکیه کلامش بود و درست همان لحظه که همه ناامید بودند، کسی بود که بدون کمترین نشانه‌ای از خستگی و ناامیدی پیش می‌رفت





ناامیدی در برابرش سپر انداخته بود

۲۹ فروردین ۱۴۰۱، ۰:۰۰

صبح بیست و هفتم فروردین ماه 1401 دکتر خدیجه کاترین رضوی درگذشت. این خبر موجی از اندوه را در میان دوستداران‌، کارشناسان و اساتید محیط‌زیست به همراه آورد. کاترین رضوی از سال 1358 که موسسه «سنستا» را به همراه محمدتقی فرور همسرش تاسیس کرد، همواره حضوری فعال در این عرصه داشت و توانست در حوزه کشاورزی پایدار و حقوق جامعه بومی و محلی گام‌های بلندی را بردارد. در دومین روز فقدانش از گروهی از کارشناسان و فعالان حوزه رسانه و محیط‌زیست خواستیم از کاترین و دستاوردهایش برایمان بنویسند.

| حمیدرضا میرزاده |

| روزنامه‌نگار محیط زیست |
قوت قلب همه‌مان بود

آرام نمی‌نشست. انگار ماموریت شخصی‌اش، مبارزه بود؛ مبارزه با آنچه «نابودی زندگی» می‌دانست.
‏«فکر می‌کنند در این چند روزی که روی صندلی ریاست نشسته‌اند، می‌توانند تصمیم‌هایی بگیرند که طبیعت را نابود کنند و تا چند نسل آینده، چوب ندانم‌کاری‌های آنها را بخورد…» این را بارها به زبان آورده بود. آنجایی که تصمیم‌های عجیب و غریب پشت درهای بسته گرفته می‌شد و ما -مردم- اگر بخت یاری‌مان می‌کرد، در جریان قرار می‌گرفتیم! فرقی نمی‌کرد تصمیم برای ساخت یک سد باشد، یا واردات و تولید محصولات کشاورزی تراریخته، یا طرحی عمرانی در جایی نامناسب، «کاترین» برای همه‌شان می‌جنگید. نه از سر دلخوشی یا «مبارزه برای مبارزه»، از ترسی که از آینده سرزمین و زندگی نسل بعد داشت پا به میدان می‌گذاشت.
«خسته نمی‌شوم» تکیه کلامش بود و درست همان لحظه که همه ناامید بودند، کسی بود که بدون کمترین نشانه‌ای از خستگی و ناامیدی پیش می‌رفت.
همسرش «تقی فرور» که رفت، دیدمش. خودش که باید صاحب عزا باشد، قوت قلب همه بود. یک عمل جراحی سخت را پشت سر گذاشته بود و به وضوح وزن کم کرده بود. چند روز بعد در یک تماس تلفنی برای پیگیری موضوع محصولات تراریخته با هم گپی زدیم. صدایش چنان انرژی داشت که هیچکس فکر نمی‌کرد به تازگی غم از دست دادن شریک زندگی‌اش را از سر گذرانده. با جدیت ادامه داد تا همین دو هفته قبل که پیگیر ماجرای پتروشیمی میانکاله بود. نمی‌دانم رفتارش در برابر پزشک معالجش هم همانطور بود که با ما بود؟ از کاترین با آن روحیه بعید نبود. کسی که نه مشکلات کار، نه کمبودهای مالی، نه غم از دست دادن عزیزان و نه تهدید و ارعاب باعث نمی‌شد پا پس بکشد، حتما رنج بیماری برایش چیزی نبود که خم به ابرو بیاورد. و لابد چقدر کار پزشکش دشوار بوده که نمی‌توانسته به سادگی از چهره‌اش، درونش را بخواند.
کاترین رضوی نه تنها یک فعال محیط زیست شاخص و صاحب سبک بود، بلکه برای من یک فمینیست تمام عیار هم بود. هیچ‌وقت نامش زیر سایه نام بلند آوازه همسرش نماند، همواره برای توانمندی زنان جامعه جنگید و زنانی همچون خودش را تربیت کرد که خستگی‌ناپذیر برای تداوم زندگی مبارزه کنند.او قوت قلب همه‌مان بود.

| مژگان جمشیدی |

| روزنامه‌نگار محیط زیست |

ما برنده‌ایم

” با هم هستیم و برنده‌ایم” این اسم رمز زنده‌یاد دکتر کاترین رضوی است و آخرین پیامی‌‌که چند روز پیش از اینکه در بیمارستان بستری و آسمانی شود، دریافت کردم. به یاد ندارم در تمام این 25 سالی که از نزدیک با او آشنا شدم حتی یکبار ناامیدی‌اش را از بهبود اوضاع محیط زیست کشور و یا حتی بیماری‌اش به زبان آورده و بذر یاس و ناامیدی پاشیده پاشد. راز موفقیت این زن توانمند و همسرش زنده یاد دکتر محمدتقی فرور که عمری را برای حفاظت از محیط زیست ایران صرف کردند شور و اشتیاق، امید و عشق بی پایان‌شان به مردم بومی‌‌برای حفظ طبیعت بود.
گویی یک روح بودند در دو بدن! از همان نخستین روزهای پس از انقلاب و برگشت به ایران با تاسیس موسسه محیط زیست و توسعه پایدار سنستا، زمینه را برای فعالیت دیگر کارشناسان محیط زیست و تحقق توسعه پایدار با آموزش محیط زیست و برنامه‌ریزی مشارکتی در جوامع روستایی فراهم کردند. با اینکه بیشتر عمرشان در بین مردم بومی ‌‌و جوامع محلی و در روستاهای دور افتاده کشور گذشت اما با شرکت در نشست‌های بین‌المللی، از هر فرصتی برای جذب اعتبارات بین‌المللی و کمک به پیشبرد پروژه‌های محیط زیستی در دورافتاده‌ترین نقاط ایران بهره می‌‌بردند.
این دو خیلی قبل تر از آنکه، محیط زیست و توسعه پایدار مفاهیمی‌‌شناخته شده در ایران و جهان باشد با شرکت در نخستین کنفرانس جهانی محیط زیست در استکهلم سوئد در سال 1972 و در کنار معدود چهره‌های ایرانی حافظ محیط زیست در این اجلاس، تلاش برای تحقق توسعه پایدار و اتخاذ تصمیمات مرتبط به آن حتی در خارج از مرزهای ایران را آغاز کرده بودند. گویی طبیعت، جزیی لاینفک از زندگی شان باشد همه عمرشان را صرف آموزش و برنامه ریزی مشارکتی با مردم در جهت حفظ منابع طبیعی کردند.بعد از درگذشت محمد تقی فرور، مسئولیت کاترین شاید بسیار سخت‌تر شد. مدیریت موسسه سنستا، و پذیرش مسئولیت ستاد مردمی‌‌نجات آشوراده (سمنا) و در عین حال مبارزه سخت با بیماری مهلک سرطان، عملا دیگر وقتی برای او باقی نگذاشته بود. با این حال در ستاد مردمی ‌‌نجات آشوراده همیشه اولین نفر بود که در جلسات حاضر می‌شد و برای هرگونه پیگیری و شرکت در جلسات و چانه‌زنی‌های کارشناسی حاضر بود. دفتر سنستا در مرکز شهر تهران، همیشه به روی فعالان محیط زیست باز بود و عملا هم دفتر سنستا بود و هم دفتر و محل برگزاری جلسات ستاد مردمی‌‌نجات آشوراده!
وقتی پیشنهاد شکایت از سازمان حفاظت محیط زیست به دستگاه قضایی مطرح شد، اولین کسی بود که برای پیگیری شکایت اعلام آمادگی کرد. بعد از مدتی بازپرس پرونده دستور کارشناسی داد و سمنا می‌‌بایست هزینه کارشناس رسمی‌‌دادگستری را برای اثبات دادخواست اش پرداخت می‌‌کرد. تقریبا رقم قابل توجهی بود و قرار شد هر از کدام اعضای شورای مرکزی سمنا، مبلغی برای این کار اختصاص دهیم. تا اینکه یک روز تعطیل، تلفنم زنگ خورد و کاترین پشت خط با همان شور و اشتیاق همیشگی گفت: “وقتی نیت پاک باشد همین می‌شود که خدای آشوراده و دکتر فرور، هزینه کارشناس را جور کرد !” و توضیح داد وقتی یکی از لباس‌های مرحوم دکتر فرور را بعد از مدتها از فوتش می‌‌خواسته بشوید، قبل از شستشو، دست در جیب کت می‌‌کند و می‌‌بیند چند صد دلار مچاله شده توی جیب لباس است!
بی شک اگر حمایت‌های مادی و معنوی او برای دفاع از آشوراده نبود شاید به سختی امکان توقف ساخت و ساز در این جزیره حفاظت شده با پیگیری‌های قضایی محقق می‌‌شد.اما روزی که کلنگ پتروشیمی‌‌میانکاله توسط وزیر کشور در نیمه اسفند ماه سال گذشته به زمین خورد با اندوهی فراوان و یاسی که همه وجودم را بعد از دو دهه تلاش برای میانکاله و آشوراده فرا گرفته بود، در حال رانندگی بودم که کاترین زنگ زد. گفت: “می‌‌دونی این خبر من را یاد چه چیزی انداخت؟”
بی اختیار اشک‌هایم سرازیر شد و بغضم از مرور خاطرات مشترک ترکید. گفت: “ما همه با هم هستیم، همانطور که 10 سال پیش با همسر مرحومت یاسر و بچه‌های سازمان‌های مردم نهاد رفتیم مجلس و موفق شدیم جلوی ساخت پالایشگاه میانکاله را بگیریم، این بار هم جلوی ساخت پتروشیمی ‌‌را می‌‌گیریم.”
گفتم: ” احساس خستگی مضاعف می‌‌کنم انگار هرچه کاشتیم از یبن رفته و تازه برگشتیم سر نقطه صفر! ” کاترین با وجودی که مجددا بیماری‌اش پیشرفت کرده بود گفت: “ما چاره‌ای جز مطالبه‌گری نداریم، ناامید نمی‌‌شویم و ادامه می‌‌دهیم، پیروز می‌‌شویم و جشن می‌‌گیریم” ازم قول گرفت که در کار رسانه‌ای برای میانکاله همکاری کنم و یاس و ناامیدی را کنار بگذارم. روزی که دستور موقت توقف عملیات پتروشیمی‌‌میانکاله توسط دادستانی صادر شد فقط امیدوار بودم که این خبر را شنیده باشد. این بار فراتر از آن چیزی که او فکر می‌‌کرد “ما همه با هم شدیم” و مطالبه کردیم و ولو موقتا، اما موفق شدیم.بدون شک فقدان او و همسرش ضایعه‌ای بزرگ برای جامعه محیط زیست ایران است و دیگر تکرار نمی‌شوند، اما بذر امید و عشقی که او در تمام این سالها با کار در کنار فعالان محیط زیستی و مردم بومی ‌‌به زمین کاشت، گویی می‌‌رود تا به درختی تنومند تبدیل شود. مهم نیست اگر تک درخت باشد تا چند درخت محدود، مهم این است که این درخت ریشه‌دار است و امید به رویش جوانه‌های جدید، بسیار.

| ناهید نقی‌زاده |

| متخصص توسعه و برنامه ریزی مشارکت|

اشک‌هایم امان نمی‌دهد

کاترین عزیزم، دوست و رفیق مهربانم، رئیس مهربان و متواضع من، خواهر من، مادر من، گویی کائنات اینطور مقدر کرد که دوباره دردِ از دست دادن عزیزی مهربان را به کام من تازه کند و صبرم را محک بزند. آخر ما سنگ صبور هم بودیم، می‌دانم که اشک ریختن را دوست نداشتی، اما اشک‌هایم امان نمی‌دهد، می‌دانم هیچ ترسی از رفتن نداشتی، اما ترس تنها ماندن ما، طبیعت و تمام یارانت را داشتی! چه کوچ نا‌به‌هنگام و بدون بازگشتی را انتخاب کردی. همانگونه که یادمان دادی با جسارت و پرصلابت راهت را ادامه خواهیم داد!کاترین عزیزم، به یاد آخرین دیدارمان که همدیگر را به امید داشتن سالی پر از سلامتی، برکت و شادی به آغوش کشیدیم، هستم. کاش دوباره می توانستم مثل آن روز تو را به آغوش بکشم و دوباره بگویم چقدر دوستت دارم. به من گفتی پیش طبیبی می‌روی که مثل مرحوم پدرت طبیبی متعهد، مردم‌دار، مهربان و با اخلاق باشد و به قسم‌نامه طبابتش خیانت نکند، گفتنی اخلاق مهربان، تعهد، تخصص و مردمی بودن طبیبان است که می تواند به مریض‌ها صبر و آرامش دهد و آنها را با عشق و تخصص درمان کند. کاترین نازنینم تو خود کوهی از تخصص، دانش، تعهد، مهربانی، صبر، پشتکار و تلاش بودی، تا بتوانی از هر لحظه زندگی‌ات در حفظ این مرز و بوم و طبیعت آن گام برداری، آگاهی ببخشی، توان‌افزایی کنی، یاد بدهی و خدمت کنی. تو کسی بودی که با مثال «مورچه» صبر، پشتکار و تلاش را با ظرافتی مهربانه به من و خیلی‌های دیگر آموختی.کاترین عزیزم، چقدر امیدوارانه دنبال درمان و التیام زخم‌های بی‌پایانِ وارد شده بر پیکرِ نحیف و بی‌دفاع طبیعت در جای‌جای کشور بودی! گویی دشت و دمن و کوه و دریا و جنگل و بیابان زخم خورده و آسیب‌دیده هم می‌دانستند دلسوز عاشق آنها کیست و سفره دل می‌گشودند و با تو حرف می‌زدند تا فریادگر سکوت آنها باشی! چقدر به فکر آینده و سلامت فرزندان این مرز و بوم در 50 سال آینده بودی! چه بی‌محابا و خستگی‌ناپذیر تلاش می‌کردی! و در هر شرایطی به فکر تربیت، حساس کردن و بیدار کردن وجدان انسان‌ها‌ در حفظ مادر زمین و هر آنچه در آن هست، بودی. ایمان داشتی که از پای نباید نشست و نباید سکوت کرد! کاترین نازنینم حال که کوچ ابدی را انتخاب کردی، آرام بخواب و خستگی تلاش‌های بی‌وفقه‌ات را از تن به در کن، تمام کائنات جهان هستی و طبیعت با توست! ما با تو هستیم و راهت را ادامه خواهیم داد!در خلاء دنیایی بدون تو، مثل یک عاشق سرگردان، دلتنگ دیدار و هم صحبتی با تو هستم، باور دارم که از فلسفه وجودی‌ات در من دمیده‌ای و صبر کردن را به من آموختی، اما کاسه صبر من در نبود تو لبریز شد، رفیق نازنینم بی‌صبرانه دلتنگت هستم. از تمام کائنات و از آنچه در آسمانها و زمین است صبر و بردباری طلب می‌کنم. کاترین عزیزم، آرام بخواب، یاد و نام تو و تلاش بی پایان‌ت تا ابد مانا و جاوید خواهد ماند. کاترین نازنین و مهربانم روحت شاد و در آرامش ابدی، و راهت پر رهرو!

| هادی کیادلیری |

| دانشیار، گروه جنگل، مرتع و آبخیزداری  واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی |

ایران کاترین را از یاد نخواهد برد

خبر درگذشت خانم کاترین رضوی برای جامعه علمی‌دغدغه‌مند محیط‌زیست و پایداری این سرزمین ،‌ خبری شوک‌آور و متاثرکننده بود. ما افرادی مانند خانم رضوی را کم داریم و متاسفانه با از دست دادن هر کدام از تعدادشان کاسته می شود. کسانی که عاشقانه به این سرزمین نگاه و حتی درآخرین لحظات عمر همچنان پرانرژی و سخت تلاش می‌کنند این سرزمین را پایدار نگه دارند. خوشبختانه نتیجه اعمال این عزیزان در جامعه ساری و جاری است و نتیجه کارشان به حیات‌شان ختم نمی‌شود. خانم دکتر رضوی تلاش زیادی داشت تا اطلاعات محیط زیستی‌مان را تبدیل به رفتار محیط زیستی کنیم به طوری که نتیجه عملی خود را در جامعه داشته باشد. او به مدیریت جامعه نگر اعتقاد داشت و معتقد بود به توسعه پایدار نمی‌رسیم مگر مشارکت مردمی‌را لحاظ کنیم. او به جامعه بومی و محلی به عنوان منبع ثروت عظیم می‌نگریست، کسانی که الگویی برای حل معضلات دارند.
خانم دکتر رضوی همراه با همسرشان دکتر تقی فرور در این زمینه تلاش زیادی کردند که نتیجه مثبتی را برای این کشور به همراه داشت. در دوره کوتاهی که با او برخورد داشتم،‌ فهمیدم که او یک انسان دلسوز ، پایند به اخلاق و مسئولیت پذیر است. مسئولیت پذیری او با آگاهی همراه بود و از هیمن رو به مطالبه گری‌های ختم می‌شد. در بحث آشوراده و تراریخته و .. انرژی فراوانی ‌گذاشت تا مسئولان و مردم را آگاه کنیم،‌ تلاشی که شایسته قدردانی است. به نظر من انسان می‌تواند علم و دانش کسب کند اما انسان توسعه‌یافته‌ای نباشد در مقابل انسان‌هایی را داریم که در کسب علم خلاصه نمی‌شوند بلکه جنبه‌های مختلف را در وجود خود پرورش می‌دهند. من خانم کاترین رضوی را به عنوان یک انسان توسعه‌یافته می‌دیدم. او خصوصیتی داشت که به من انتقال می‌داد و آن مادر بودن بود. کاترین رضوی مادری بود که برای طبیعت دل می‌سوزاند و این دلسوزی با آنچه تنها بر اساس علم انجام می‌دهید متفاوت است. کاترین رضوی گرچه کارش علمی بود اما در عین حال کارش با احساس سرشار بود و هر جا می‌دید تخصصی ندارد از کارشناسان آن حوزه کمک می‌گرفت.
در آخرین تماس قبل از عید که با من داشت علیرغم اینکه به سختی بیمار بود با انرژی زیادی که همیشه در او بود، می‌گفت حال من خوب است. می‌دانستم این جمله را به این خاطر می‌گوید که صحبت ما به گفت‌وگو درباره سلامتی او خلاصه نشود،‌ کاترین رضوی حال طبیعت را به سلامت خود ارجح می‌دانست و در این مسیر پشیمانی نداشت. او مرا را یاد شعر مولانا می‌انداخت:
گر پشیمانی بر او عیبی کند
اول آتش بر پشیمانی زند
کاترین رضوی آنقدر عاشق راهی بود که انتخاب کرده بود که برایش از جان ایثار می‌کرد و آن را در حد انجام وظیفه نمی‌دانست. در آخرین تماس با انرژی و صلابت و امید من و دیگران را تهییج می‌کرد که نباید از پا بیفتیم. این مولفه‌ها در شخصیت کاترین رضوی بسیار باارزش است. ما نیاز داریم امثال او را بیشتر داشته باشیم،‌ تا ادامه مسیر دهیم،‌ خسته نشویم و کم نیاوریم.
در مباحث مشارکت مردمی ‌مسیر درست را در او می‌دیدم. متاسفانه رفتار غالب در ایران این است که کارشناسان و متولیان از بالا به پایین به جامعه محلی نگاه کرده و تصورشان این است که گویی لطف می‌کنند آنها را در مدیریت شریک می‌دانند. خانم دکتر رضوی چنین نگرشی نداشت بلکه به واقع معتقد بود ما به مردم و دانش آنها احتیاج داریم. چنین نگاهی باعث می‌شد مردم را هم‌سنگ خود بداند،‌ آنها را از انفعال خارج کند و مردم هدف و مجری پروژه باشند. با چنین نگاهی است که مردم بردگان توسعه نیستند بلکه وسیله و هدف آن هستند. قطعا این سرزمین کاترین رضوی را از یاد نخواهد برد.
بیانیه موسسه سنستا در سوگ کاترین رضوی
کوچ ابدی؛ طبیعت ایران مادری مهربان و دلسوز را از دست داد
خانم دکتر خدیجه کاترین رضوی، همسر مرحوم دکتر محمدتقی فرور، از میان ما کوچ کرد و از عالم خاکی پرکشید. دوستداران و فعالان محیط‌زیست و حفظ طبیعت و جامعه بومی و محلی ایران یکی از عالم‌ترین و صادق‌ترین یاوران و فعالان خود را از دست دادند.خانم دکتر خدیجه کاترین رضوی، در تیر ماه 1323 چشم به جهان گشود. ایشان به همراه همسرشان مرحوم آقای دکتر محمدتقی فرور، یکی از فعالان و تسهیلگران به‌نام، معاون مدیر و کارشناس توسعه مشارکتی یکی از مهم‌ترین طرح‌های توسعه‌ روستایی ایران (طرح توسعه‌‌ منطقه‌ایِ سلسله «الشتر» سلسله- دهه 50 شمسی)، و پس از آن در دهه 60 شمسی، بنیان‌گذار موسسه توسعه پایدار و محیط‌زیست (CENESTA) بودند.شادروان خانم دکتر کاترین رضوی، لیسانس بیولوژی از دانشگاه ملی تهران، «دهه 40 شمسی»، لیسانس آموزش و فیزیولوژی و فوق‌لیسانس اقتصاد از دانشگاه کانِ فرانسه «دهه 50 شمسی»، و دکتری علوم اجتماعی و توسعه روستایی از دانشگاه سوربن فرانسه، پاریس (مرکز بین‌المللی تحقیقات محیط‌زیست و توسعه) بود. ایشان در بیش از 4 دهه کار تخصصی خود، با تسلط بر چند زبان (فرانسه، فارسی، ترکی، انگلیسی و عربی)، به عنوان مدیر عامل و رئیس هیئت مدیره موسسه «سنستا» یکی از پیشروها و جزو فعالان برتر عرصه ملی و بین‌المللی در حفظ طبیعت و توان‌افزایی جوامع بومی و محلی و ارتقاء نقش این جوامع در این امر بودند.
تلاش‌های ارزنده‌ ایشان در سطوح ملی و بین‌المللی، چه به جهت تربیت انسان‌های علاقمند به حفظ طبیعت، و چه حساس‌سازی و بیدار کردن وجدان انسانها برای اقدام عملی در حفظ «مادر زمین» و تنوع ‌زیست‌-فرهنگی، و دستیابی به توسعه پایدار جامعه بنیاد، به‌خصوص با محوریت جوامع «روستایی»، «عشایری»، «کشاورزان خرد»، «جنگل‌نشینان»، «جوامع ساحلی-دریایی» هیچ‌گاه فراموش نمی‌شود.
خانم دکتر خدیجه کاترین رضوی، یکی از دلسوزان بی ادعایی بودند که عاشقانه برای حفظ این مرز و بوم تلاش کردند. ایشان راهبر و مسئول بسیاری از طرح‌ها و برنامه‌های موسسه سنستا در «همزیستی با کویر»، «برجسته کردن و استفاده از دانش بومی در مقابله با بیابان‌زایی و تخریب سرزمین»، «ترویج فن‌آوری‌های بومی و سازگار با محیط‌زیست»، «دفاع و حمایت‌گری از حقوق جوامع بومی و محلی به‌خصوص عشایر کوچنده»، و «حفظ و به رسمیت شناساندن قلمروهای زندگی عشایر کوچنده»، «امنیت و حاکمیت غذایی»، «مردمی کردن نظام تحقیقات کشاورزی»، «کشاورزی زیستی»، «کاهش مصرف سموم و کودهای شیمیایی»، «مدیریت تلفیقی آفات»، «بهنژادی مشارکتی گیاهان زراعی» و «بهنژادی تکاملی گیاهان زراعی»، و از مبارزان قاطع در ارتقا آگاهی عموم در «مضرات استفاده از محصولات دستکاری شده ژنتیکی» بودند.
همه ما به عنوان دوستان، آشنایان، همکاران و جامعه محیط زیستی ایران، نام افتخارآفرین ایشان را به عنوان «مادر طبیعت»، که نقش مهمی در انتشار دانش و ارتقا آگاهی اقشار مختلف جامعه در حفظ این مرز و بوم داشتند، در قلب‌مان حک خواهیم کرد. روحشان شاد وراهشان پر رهرو!

| الهه موسوی |

| روزنامه‌نگار محیط زیست |

به یاد کاترین رضوی

می گفت حق نداریم نا امید شویم !

همین اسفندماه بود؛ فردای سفر رییس جمهور به گلستان و ماجرای تلخ آشوراده. تلفنم زنگ زد؛ نامش روی گوشی بود. به سرعت جواب دادم. حتی احوالپرسی نکرد. با صدایی نگران گفت:« تو می گی با اینها چیکار کنیم؟ چند ساله داریم دور خودمان می چرخیم. برای آشوراده حکم دادستانی را گرفتیم. باز رفتیم سر خانه اول.» تا آمدم جوابی بدهم با صدایی که کمی جان گرفته بود گفت:« اما نگران نباش؛ درستش می کنیم. نباید ناامید شد. ما حق نداریم ناامید شویم! نمی گذاریم آشوراده را نابود کنند.»
فردای آن روز دوباره تماس گرفت؛ برای پیگیری بحث شکایت. گفت دیشب تا صبح نخوابیدم و با وکیل و بقیه حرف می زدم. دنبال انجمنی مجوز دار بود تا بتواند شکایت را ثبت کند. پرسیدم: مگر انجمن خودتان مجوز ندارد؟ گفت: مجوز ما را تمدید نکرده اند! اینرا با صدایی شکسته گفت. نمی دانم “سمنا” را گفت یا “سنستا” ؛ تعجب اما نکردم؛ خودم این تجربه را داشتم. در دولت قبل 3 سال در نوبت ثبت انجمن بودیم و در نهایت گفتند “مدارکتان گم شده و باید دوباره برای ثبت اقدام کنید”. اما غمگین شدم و حیفم آمد از او که برای وطن و سرزمینش اینجا مانده بود و حالا حتی مجوز فعالیت مدنی نداشت؛ او که “موسسه توسعه پایدار و محیط زیست” را همراه با همسرش محمدتقی فرور شش ماه پس از انقلاب یعنی در سال 1358 راه انداخته بود.
او اما برای نجات سرزمینش منتظر هیچ مجوزی نبود. فردای آن روز من زنگ زدم. گوشی را دیر برداشت. گفت سر دردش ادامه دار شده و اذیتش می کند. گفتم دکتر رفته اید؟ گفت: من خوبم؛ انجمن چی شد؟ پیدا کردی کسی را ؟ دوباره روی مراجعه به پزشک و حفظ آرامش، اصرار کردم. گفت از بی خوابی است و فکر و خیال آشوراده؛ نگران نباش؛ من خوبم! تو بگو چه کردی؟
نگرانش بودم. با توجه به سابقه بیماری که داشت ادامه سردردها علامت خوبی نبود. حتی حس کردم انگار خودش هم نگران شده. روزهای بعد چند بار زنگ زدم گوشی را برنداشت. ظاهرا سر دردش ادامه دار شده بود و دخترش تصمیم گرفته بود او را برای معالجه و آرامش، نزد خود به خارج از ایران ببرد.
امروز وقتی خبر را شنیدم یاد آن سال افتادم و اولین بار که در نشستی در وزارت جهاد کشاورزی دیدمش؛ پیش از آن اسمش را به عنوان یکی از مخالفان و منتقدان سرسخت “تراریخت”ها شنیده بودم. سال 1386 بود و اوج بحث های مربوط به “محصولات تراژن” یا همان “تراریخت”. آن روزها کمتر کسی با این واژه ها آشنا بود. نه از فضای مجازی خبری بود و نه محیط زیست مثل امروز به حوزه عمومی راه پیدا کرده بود. او آنسوی میز درست مقابل بهزاد قره یاضی مرد اول تراژن ها در ایران نشسته بود؛ با شجاعت و شور و اشتیاق و دلسوزانه و البته مستند در برابر موافقان تراژن صحبت می کرد. نشست که تمام شد جلو رفتم و از سخنانی که ایراد کرده بود تشکر کردم. این شد آغاز یک دوستی و البته استاد و شاگردی.
از او بسیار آموختم. از شجاعت بی نظیرش؛ از اینکه هیچوقت ناامید نمی شد و از اینکه می گفت باید همه با هم این مشکل و دیگر مسائل محیط زیست را حل کنیم. او جنبش محیط زیست را یک پیکره می دید و سعی داشت یکپارچگی این پیکره را حفظ کند.
یکی از نقاط بزرگ تفاوت او و همسرش با بسیاری از دیگر متخصصان و کنشگران محیط زیست این بود که در راه رسیدن به توسعه پایدار، “جامعه محلی” را بزرگ ترین اهرم می دانست. او و دکتر فرور گام های ارزشمندی را برای توانمندسازی و آگاهی جامعه محلی به ویژه عشایر ایران برداشتند. آنها هرگز در مبحث “حفاظت” آدم هایی را که در محیط های طبیعی زندگی می کنند فراموش نکردند و “حفاظت مشارکتی” را خیلی سال پیش و قبل از برنامه های جهانی، تمرین و پیاده کرده و آموزش دادند.
هنوز صدای گرمش در گوشم است: ” نباید نا امید شد؛ من خوبم؛ این را با هم درستش می کنیم، نباید عقب نشینی کرد. آشوراده را نمی دهیم خرابش کنند؛ میانکاله را نمی گذاریم ویران کنند! ”

 

به اشتراک بگذارید:





مطالب مرتبط

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *