پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | شادباش به تاریخ

شادباش به تاریخ

سال 1400 آخرین سال از قرن چهاردهم هجری شمسی است و در پایان قرن شمسی هیچ یک از ما دیگر در این جهان نخواهد بود





شادباش به تاریخ

۱۴ فروردین ۱۴۰۰، ۰:۰۰

ثانیه شمار روی عدد 28 ایستاد. ساعت 13 و 7 دقیقه ظهر بود. توپ‌های ارتش در میدان آزادی غرید. صدایی گفت: «آغاز سال هزار و چهارصد هجری شمسی». بعد هم دعای تحویل سال با حسن‌ختام نقاره حرم. تشریفات معمول تمامی نوروزهایی که پیش از این به‌ یاد‌ داشته‌ایم. نه به آن شباهت البته. درست یک سال قبل ویروسی از چین تمامی دنیا را درنوردیده بود. در کشورمان هم در وضعیت قرنطینه‌ از هم‌وطنان خواسته شده بود سنت دیرینه عید دیدنی را به کل فراموش کنند. حالا یک سال گذشته بود و باز در بر همان پاشنه می‌چرخید. اما حتی اگر کرونا هم نبود چند سالی می‌شد که عید دیگر شبیه عید نبود.اگر تلویزیون بوی عیدی فرهاد را هم پخش می‌کرد، عطر ماهی دودی هم نمی‌توانست نویدبخش نوروز باشد. نگاهی به آمارهای رسمی بانک مرکزی از تورم، بیکاری و ترکیب این دو یعنی شاخص فلاکت برای دادن هر پاسخی کافی بود. اما همیشه اعداد نمی‌توانند احساسات آدمی را به‌ روشنی نشان دهند.
خلاصه داستان چنین بود که در سال‌های اخیر پدران بیشتری شرمنده خانواده‌هایشان شده بودند، جوانان جیب خالی را به طور ملموس‌تری حس کرده بودند، کودکان «نه‌»های بیشتری از والدینشان شنیده بودند و اگر بخواهیم کوتاه گفته باشیم: دلخوشی متاع نایاب ایرانمان شده بود.
کرونا؛ سرتیتر اخبار سال
اصابت موشک به شناور پشتیبان کنارک، آتش‌سوزی در جنگل‌های زاگرس، عبور دلار از مرز بیست هزار تومان برای نخستین بار در تاریخ ریال، سقوط بی‌سابقه بورس ایران و غرق شدن مهاجران ایرانی در کانال مانش چند مورد از تیترهایی بودند که هنگام عبور سرزده از مقابل دکه‌ روزنامه‌فروشی، گوش دادن به رادیوی تاکسی خطی، سر زدن به کانال‌های خبری در وقت استراحت بعد از ناهار، تماشای گذرای یکی از بخش‌های خبری موقع عوض کردن شبکه‌های تلویزیون یا هنگام گپ زدن با یکی از اعضای خانواده‌، یک همکار، دوست یا آشنایی مثل سوپرمارکتی محل در سال گذشته از آن‌ها مطلع شدیم. اخبار جهانی هم چندان بی شباهت نبود و خبرش رسید که واکسن کرونا کشف شد، دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا شکست خورد، الکسی ناوالنی مخالف ناراضی روس هنگام فرود در مسکو بازداشت شد، مناقشه نظامی آذربایجان و ارمنستان به بازپس‌گیری بخشی از اراضی این کشور منجر شد و نظامیان در میانمار کودتا کردند.
اما چیزی که هنوز هم خواندن، شنیدن یا فکر کردن بدان برایمان قابل هضم نیست آمار مربوط به پاندمی قرن است که از ابتلای بیش از 130 میلیون نفر به کووید-19 و مرگ بیش از دو میلیون و هشتصد هزار نفر خبر می‌دهد.
روز امید و شادباش‌نویسی
تقویم هجری شمسی را که نظری بیفکنی هر سال چند مناسبت نوروزی پای ثابت دارد. جشن نوروز در یکم فروردین، زادروز آشو زرتشت؛ ششم، جشن آبانگاه دهم، جشن سیزده‌به‌در سیزدهم و مناسبتی با عنوان روز امید و شادباش‌نویسی در ششمین روز سال جدید. در گاه‌شماری ایرانی روز ششم هر ماه، خرداد نام دارد. پیشینیان معتقد بودند در این روز برای ساکنان کره زمین سعادت تقسیم می‌کنند. روایتی هم از شاهنامه است که می‌گوید چنین مناسبتی با اختراع خط توسط جمشید ارتباط دارد. هر چه که هست در چنین روزی هر ایرانی برای دیگری آرزویی نیک روی کاغذ می‌نویسد. نوشته‌ای که مخاطبش باید آن را تا پایان سال نزد خود نگاه دارد. جز این اسپند هم دود می‌شد، دف می‌ز‌دند و آب بر زمین می‌پاشیدند. اعتقاد گذشتگان این بود که امید به داشتن یک چیز خاص، باعث می‌شود آن چیز حتی اگر وجود هم نداشته باشد، شکل گرفته و در اختیار شما قرار گیرد. برای چرایی زایش این امید نیز چندین نمونه برشمرده‌اند که در کنار همپُرسگی زرتشت با اهورامزدا، غلبه سام نریمان بر اژدهاک، روییدن مشی و مشیانه، مهم‌ترینش پیدایی دوباره کیخسروست. پادشاهی که طبق روایات کهن زرتشتی با اسطوره نجات‌بخشی در پایان جهان پیوندی دیرینه خواهد داشت.
امید معجزی ز مرده نیست
12 فوریه ۱۸۰۹ در خانواده‌ای تهی‌دست در ایالت کنتاکی آمریکا متولد شد. در رشته حقوق تحصیل کرد. در 23 سالگی نتوانست به عضویت مجلس قانون‌گذاری درآید. 29 ساله بود که مسئولیت سخنگویی نمایندگان ایلینوی نصیبش نشد. از انتخاب شدن به عنوان کمیسری اداره‌کل زمین در واشنگتن در 39 سالگی باز ماند.
در مسیر تبدیل شدن به یک سناتور 49 ساله شکست خورد. این‌ها سرگذشت آبراهام لینکلن شانزدهمین رئیس‌جمهوری آمریکاست که در 50 سالگی به این سمت برگزیده شد. فرمان الغای برده‌داری و پایان جنگ داخلی آمریکا در نتیجه رهبری او به دست آمد. یک مثال ناب از تلاش تا آخرین توان برای فردی که هیچگاه در زندگی از شکست نهراسید و در نهایت هم نامش را در تاریخ جاودانه کرد. بردگان آفریقایی‌تباری که در سده هفدهم شکار شده و با کشتی به این سرزمین تازه تاسیس منتقل می‌شدند هیچگاه تصورش را هم نمی‌کردند که روزی برای پایان یافتن برده‌داری در این کشور شمال و جنوب آمریکا رودرروی هم بایستند. آنها حتی تصور این را هم نمی‌کردند که زمانی حق صحبت کردن از برابری با یک سفید پوست را داشته باشند. اما دنیا دید که همین کشور زمانی یک سیاه‌پوست را برای ریاست‌جمهوری و بعدها دیگری را برای معاونت برگزید.
بر همه ماست زیستن
هر آنچه می‌خواستم در این سطور پایانی بنویسم را در «جای خالی سلوچ»، نوشته محمود دولت‌آبادی خواناتر می‌توان یافت که «روزگار همیشه بر یک قرار نمی‌ماند. روز و شب دارد. روشنی دارد، تاریکی دارد. پایین دارد، بالا دارد. کم دارد، بیش دارد. دیگر چیزی از زمستان باقی نمانده. تمام می‌شود. بهار می‌آید. هوا ملایم می‌شود. دست و دل مردم باز می‌شود. کار، دست می‌دهد. دست‌تنگی نمی‌ماند. می‌رود. پایمان به دشت و صحرا باز می‌شود.
بیابان خدا پر علف می‌شود. شیر و ماست دست می‌دهد. گرچه ما گوسفندی نداریم، اما دیگران که کم و بیش دارند. بالاخره نیم من دوغی هم گیر ما می‌آید که نانمان را تر کنیم و بخوریم» یا شاید هم از این شعر شمس لنگرودی: «آرام باش عزیز من. آرام باش. حکایت دریاست زندگی، گاهی درخشش آفتاب، برق و بوی نمک، ترشح شادمانی، گاهی هم فرو می‌رویم، چشم‌های‌مان را می‌بندیم، همه جا تاریکی است. آرام باش عزیز من. آرام باش.
دوباره سر از آب بیرون می‌آوریم و تلالو آفتاب را می‌بینیم. زیر بوته‌ای از برف که این دفعه درست از جایی که تو دوست داری طالع می شود». بار دیگر در واپسین سال قرن شمسی دیگر از خاکستر ما مشتی خواهد ماند برای کاه‌ها. پس بر همه ماست زیستن…

به اشتراک بگذارید:





پیشنهاد سردبیر

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *