سایت خبری پیام ما آنلاین | افسوس می خورم که عده ای هنر آرایشگری را به این روز انداخته اند

گفت و گوی صفحه کرمون پیام ما با «محکمی» آرایشگر قدیمی:

افسوس می خورم که عده ای هنر آرایشگری را به این روز انداخته اند





۱۴ تیر ۱۳۹۵، ۲۲:۱۲

گفت و گوی صفحه کرمون پیام ما با «محکمی» آرایشگر قدیمی:
افسوس می خورم
که عده ای هنر آرایشگری را به
این روز انداخته اند

«آرایشگاه محکمی اول بازار است. حوله ای دارد که رویش آب جوش می ریزد، داغاداغ می چسباند به صورتم. بخار از حوله بر می خیزد. جوش های چرکی و زخم و زیلی نوجوانی در لابه لای حوله داغ می سوزند، آتش می گیرند. پا بر زمین می کوبم. طاقت می آورم. زانوهایم را به هم فشار می دهم، دسته صندلی را سفت می چسبم و به عکس آرتیست های فرنگی، تونی کرتیس، کلارک گیبل، کرنل و ایدوراج کاپور هندی چشم می دوزم. محکمی جوش ها و پوست برشته و آفتاب زده و سوز و سرمای کویری خورده را ضد عفونی می کند.»
این توصیفی است که هوشنگ مرادی کرمانی، نویسنده نامدار ایران، از فضای داخلی آرایشگاه محکمی در کتاب«شما که غریبه نیستید» از دوران جوانی خود به مخاطب منتقل می‌کند. «محکمی» می گوید:«از آن سال ها بیش از 50 سال می گذرد.» اما صاحب آرایشگاه محکمی که دهه هشتم زندگی خود را می گذراند، هنوز که هنوز است هر روز ساعت ها روی پای خود می ایستد و سر مشتریانش را اصلاح می کند.
اکنون، آرایشگاه محکمی دیگر اول بازار نیست. مرادی کرمانی جوان نیست و حسن محکمی هم آرایشگری تازه کار نیست. برای دیدن محکمی باید میدان آزادی کرمان را پشت سر گذاشت و به ابتدای خیابان استقلال رسید. یکی از شلوغ ترین خیابان های کرمان که امروز به خاطر عملیات عمرانی احداث تقاطع های غیر هم سطح، قدری سوت و کور شده است. وقتی به آرایشگاه رسیدم. آخرین مشتری موهایش را به دست محکمی سپرده بود. آخرین مشتری وقتی فهمید خبرنگارم از پیشینه خود و این که سالیان متوالی به عنوان کارآفرین برتر برگزیده شده است برایم صحبت کرد. این یعنی زدن دو نشان با یک تیر! هم گفت و گو با آرایشگر پیشکسوت کرمانی و هم آشنایی با یک کارآفرین برتر شاید برای وقتی دیگر!
حسن محکمی آرایشگر پیشکسوت کرمانی سال 1318 در کرمان متولد شد. نزد بهترین استاد آرایشگر کرمان قدیم آموزش دید و پس از آن برای خود آرایشگاه مستقلی تأسیس کرد. وی بیش از 40 سال ریاست اتحادیه آرایشگران کرمان را عهده دار بود و چند سالی است که این سمت را به جوان ترها واگذار کرده و در آرایشگاهش به کار مشغول است. شاید بسیاری از خوانندگان صفحه«کرمون» با محکمی آشنایی داشته باشند. ما کوشیده ایم که بخش کوچکی از خاطرات و نظرات این موسپید صنف آرایشگری را به دست شما برسانیم.

قتل سرگرد سخایی
سال 1332 من اول بازار شاگرد آرایشگر بودم. استادم آقای گرامی بود. افراد بزرگی در مغازه ما رفت و آمد می کردند. همیشه در میدان ارگ سران احزاب سیاسی فعال آن روز میتینگ سیاسی برگزار می کردند. حزب زحمتکشان، حزب و توده و چند حزب دیگر در میدان ارگ میتینگ سیاسی داشتند. روز 28 مرداد 32 چند نفر از بزرگان ارتش در آرایشگاه استاد من نشسته بودند. اوضاع خیلی در هم و برهم بود. سرگرد سخایی نیز رییس شهربانی بود و در میدان ارگ گشت زنی می کرد. سخایی هم که با استاد من خیلی دوست بود، داخل مغازه آمد. حاضران به او توصیه کردند که از در خارج نشود. اما سخایی به این توصیه توجهی نکرد. سخایی دوباره به میدان برگشت و سه تیر هوایی شلیک کرد. تیرهایش تمام شد و به ستاد ارتش پناه برد.
خدا را شاهد می گیرم و قسم یاد می کنم که به چشم خودم دیدم، تیمسار امان پور روبه روی دادگستری فعلی(چهارراه ارگ) میکروفن به دست با جمعیتی که بیل و کلنگ به دست داشتند، صحبت می کرد. می گفت:«سخایی توی اتاق من نرفته،ها!» و با دست به اتاق خود اشاره می کرد. منظورش این بود که سخایی در اتاق من است. عده ای هم به ستاد ارتش ریختند و سخایی را از طبقه بالا به پایین پرتاب کردند. جسدش را به خیابان شریعتی فعلی نزدیک میدان مشتاق بردند و مقابل مغازه فردی به نام«من درویش» آویزان کردند. برخی هم که بی خبر از همه چیز بودند، سنگ و چوب به سمت جسد پرتاب می کردند. آن قدر سنگ و چوب زدند تا جسد بر زمین افتاد. دوباره جسد را برداشتند و در میدان مشتاق آویزان کردند.
به کارم علاقه دارم
من اول خیاطی کار می کردم. در خیابان شریعتی شاگرد خیاطی به نام آقای سلمانی بودم. اما از این کار خوشم نیامد و به آرایشگری روی آوردم. بیش از آن چه که شما فکر کنید به آرایشگری علاقه مند هستم. همین حالا هم با این سن و با مشکلاتی که وجود دارد نمی توانم در خانه بنشینم. حتما باید به مغازه بیایم و کار کنم.
خیاط های روس
یادم است که در میدان ارگ چند نفر روس بودند که به کرمان تبعید شده بودند. صندلی وسط چمن های میدان ارگ می گذاشتند و سر اصلاح می کردند. باور کنید آن آرایشگران روس که پنجاه، شصت سال پیش اصلاح می کردند، کارشان به مراتب بهتر از بسیاری از آرایشگران امروز با این مدل های عجیب و غریب بود. من افسوس می خورم که عده ای در این شهر هنر آرایشگری را به این روز انداخته اند. برخی از آرایشگران، طوری کار می کنند که این طور کار کردن از عهده یک غیر آرایشگر هم بر می آید.
پول هم لازم نیست بدهی
چهل و دو سال مسوول آرایشگاه های زنانه و مردانه بودم. از هر آرایشگاهی در کرمان دوست دارید سوال کنید. بپرسید محکمی با ما چه طوری برخورد می کرد. با 5 هزار تومان، با 10 هزار تومان به متقاضیان، جواز می دادم. حتی اگر کسی می آمد و در نزد من آزمون می داد. می گفتم موی یک سر را بدون عیب تحویل من بده، پول هم لازم نیست بدهی.
نسل چهارم هستم
من نسل چهارم آرایشگران کرمان هستم که اسم و رسمی دارند. یعنی پشت در پشت به عنوان آرایشگر خوب در شهر شناخته شده ایم. نفر اول «خاص خان» بود، بعد«جواد آقا»، سوم«آقای گرامی» و نفر چهارم هم من هستم که به ترتیب شاگردان هم بوده ایم.
تا جایی که یادم است اجرت اصلاح سر یک تومان بود و اجرت تراشیدن ریش هم 5 قران. بعداً دیگر گران و گران تر شد تا رسید به این جایی که الآن هستیم.
حدود 30 نفر در طول سال هایی که به آرایشگری مشغولم شاگرد من بوده اند که الآن در گوشه و کنار شهر آرایشگری دارند. کار همه شان هم خوب است. من دعا می کنم که همه شان خوب باشند.
کتک به جای پول
بسیاری از آدم های معروف شهر، مشتری من بوده اند. از سالار مظفر گرفته تا عزت الله خان عامری و…
صمصام بختیاری (استاندار وقت) هم مشتری استادم بود. استادم، گاهی اوقات من را برای اصلاح به خانه اش می فرستاد. استاندار بود و به مغازه سلمانی نمی آمد. آرایشگر باید به خانه اش می رفت. صمصام به شوخی به من می گفت:«به جای پول کتک بهت می زنم!»

به اشتراک بگذارید:





پیشنهاد سردبیر

مسافران قطار مرگ

مسافران قطار مرگ

نظر کاربران

حجت

بسیار زیبا و تاثیر گذار-ای کاش از اینجور مطالب بیشتر بگذارید تا ما بیشتر با تاریخ شهر و افراد مهم و همچنین شغلهای مختلف آشنا شویم باز هم ممنون

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *