پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | خاطرات و فعالیت های محمد صنعتی با نظری به تحولات و رخدادهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و ورزشی کرمان در هفت دهه اخیر/ سپیده دم تلخ کودتا در کرمان

خاطرات و فعالیت های محمد صنعتی با نظری به تحولات و رخدادهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و ورزشی کرمان در هفت دهه اخیر/ سپیده دم تلخ کودتا در کرمان





۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۵، ۱۳:۵۶

خاطرات و فعالیت های محمد صنعتی با نظری به تحولات و رخدادهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و ورزشی کرمان در هفت دهه اخیر/ سپیده دم تلخ کودتا در کرمان

بخش دهم
در این شماره روزنامه نگاهی خواهیم داشت به خاطرات آقای صنعتی از واقعه‌ی کودتای 28 مرداد سال 1332 در کرمان. همان گونه که خوانندگان محترم می‌دانند وقایع 28 مرداد و حادثه تلخ به قتل رساندن سرگرد سید محمود سخایی، یکی از فرازهای مهم تاریخ کرمان در این دوره است.
کودتای 28 مرداد 1332 ش و جریانان حادث شده در کرمان
در خصوص جریانات سیاسی و رخدادهای مهم ایران در قبل و بعد از کودتای 28 مرداد سال 1332 ش. تا کنون کتاب‌ها و مطالب زیادی به رشته تحریر درآمده است و موافقین و مخالفین هر کدام به گوشه‌ای از ابعاد این واقعه پرداخته‌اند، اما متأسفانه تا کنون در مورد وقایع حادث شده در کرمان، مجموعه‌ای اختصاصی تألیف نگردیده و بعضاً به صورت گذرا مطالبی توسط برخی از شاهدان و راویان منتشر گردیده است.
یکی از افرادی که در این واقعه حضوری فعال داشته و در اکثر وقایع و رویدادهای این جریان ـ تا ظهر 28 مرداد ـ از عوامل تأثیرگذار در شهر کرمان بوده، محمد صنعتی است. وی در خصوص این رویداد مهم می‌گوید:
«بنده که به دلیل فعالیت در کارخانه خورشید از دوره نوجوانی به طور ناخواسته پایم به مسایل سیاسی باز شده بود، در جریان کودتای 28 امرداد سال 1332، جوانی بیست ساله بودم و نظر به تعلق به مسایل مربوط به کشورم، ضمن مطالعه روزنامه‌ها و کتاب‌های سیاسی و تاریخی، تمامی وقایع و حوادث را با دقت بررسی و رصد می‌نمودم و از آنجایی که در مسایل سیاسی کرمان نیز فعالیت می‌کردم، احاطه نسبی به وقایع، رخدادها و تشکل‌های سیاسی ایران و کرمان در آن دوران داشتم.
قبل از پرداختن به وقایع کودتای 28 امرداد، بایستی توضیحی مختصر در مورد دسته‌بندی‌های سیاسی آن روزگار کرمان بدهم تا مسایل کمی روشن‌تر گردد.
در جریان وقایع مرتبط با دکتر محمد مصدق در کرمان سه جریان فکری فعال بودند: یکی حزب زحمتکشان (1) به رهبری دکتر مظفر بقایی، وکیل کرمان در مجلس شورای ملی بود که طرف‌دارانش در کرمان خیلی فعال بودند و همان گونه که همگان می‌دانند در دوره‌ی دوم نخست‌وزیری دکتر مصدق به شدت با وی مخالفت می‌کرد؛ دفتر این حزب در کرمان در میدان مشتاقیه واقع بود و بسیاری از افراد ماجراجو عضو این حزب بودند و از هر وسیله‌ی قانونی و غیر قانونی در پیشبرد اهداف خود استفاده می‌کردند، نمونه‌ای از کارهای آنان را در بیان انتخابات دوره هفدهم عرض کردم. گروه دیگر، جمعیت عمران و آبادی کرمان زمین به رهبری مهندس احمد رضوی، وکیل دیگر کرمان در مجلس شورای ملی بود (2). و گروه سوم حزب توده بود که در سراسر ایران به شدت فعالیت می‌کرد؛ هر چند فعالیت آنان این نگرانی را برای عده‌ای از مردم ایران به وجود آورده بود که آنان می‌خواهند ایران را به دامن شوروی و بلوک شرق سوق دهند.
همان گونه که قبلاً هم گفتم، در آن زمان بنده هنوز در کارخانه خورشید کار می‌کردم و با توجه به 430 نفر کارگران جوان پر شور این کارخانه ـ نسبت به جمعیت 10 الی 15 هزار نفری کرمان ـ آنان نقشی مهم در فعالیت‌های سیاسی این شهر ایفا می‌نمودند. به ویژه این که حزب توده و جمعیت عمران و آبادی کرمان زمین در کارخانه و در بین کارگران آن و همچنین تعدادی از فرهنگیان و دانشجویان نفوذ زیادی داشتند.
در کشاکش درگیری‌های شدید آن مقطع، سخنران و گرداننده‌ی اصلی فعالیت‌های حزب توده در کرمان شخصی به نام «ماشاءالله ایرانمنش» (3) بود، و من نیز همین مسئولیت را با همراهی جمعیت عمران و آبادی کرمان زمین که وابسته به نهضت ملی ایران ـ به رهبری دکتر مصدق ـ و با حمایت مستقیم سرگرد سید محمود سخایی ـ رییس شهربانی کرمان ـ انجام می‌دادم.
در همین دوران سرگرد «سید محمود سخایی» (4) به عنوان ریاست شهربانی کرمان انتخاب و به این شهر آمده بود. وی جوانی برازنده و با سواد بود که از طرف‌داران نهضت ملی و دکتر محمد مصدق محسوب می‌شد. فرمانده لشکر کرمان نیز به عهده «سرتیپ سید فضل‌الله امان‌پور» (5) بود. او با این که از نظر درجه نظامی از سرگرد سخایی بالاتر بود، اما چون مجبور بود در برخی موارد از فرمانده شهربانی تبعیت و تمکین نماید و از طرفی سرتیپ امان‌پور تمایل به شخص شاه داشت، لذا چندان دل خوشی از سخایی نداشت.
در این ایام، چون سرگرد سخایی به نوعی مرکزیت فعالیت‌های نهضت ملی و دکتر مصدق را بر عهده داشت، بنده و دیگر دوستان طرف‌دار این جریان، مرتباً با وی جلسه داشتیم و فعالیت‌هایمان را هماهنگ می‌کردیم، مثلاً برای انجام سخنرانی‌های تبلیغاتی، بنده با سرگرد سخایی و سرتیپ امان‌پور در ارتباط بودم، چرا که به طور معمول ماشین مورد نیاز را شهربانی و بلندگو و میکروفن را از ستاد لشکر تهیه می‌کردیم.
با نزدیک شدن به روزهای حساس و سرنوشت‌ساز اواخر امرداد سال 1332 ش. وقایع جدیدی حادث گردید؛ سرهنگ «نصیری» (7) که از طرف محمدرضا پهلوی نامه عزل دکتر مصدق را ابلاغ کرد، بازداشت شد و کودتای اول شکست خورد. شاه که به شدت ترسیده بود با همسرش «ثریا اسفندیاری» ابتدا به بغداد و سپس به ایتالیا فرار کرد. فرار شاه باعث شد فعالیت طرف‌داران مصدق به اوج برسد.
در کرمان نیز فعالیت گروه‌هایی سیاسی در این روزها به نهایت خود رسیده بود، به طور مثال، ما در این ایام فرصت سر خاراندن نداشتیم؛ از روز یکشنبه 25 امرداد که شاه
از ایران رفت، تا چهارشنبه، در هر محله و برزن سخنرانی‌ها و فعالیت‌ها به اوج خود رسید، از جمله سخنرانی‌های بنده علیه شاه. تا این که آفتاب صبح 28 امرداد طلوع کرد؛ روزی که همواره در زندگی‌ام، از آن به عنوان تلخ‌ترین روز یاد نموده‌ام.

پی نوشت:
(1) ـ حزب زحمتکشان از جمله احزاب سیاسی ایران بود که حدود سی سال در عرصه تاریخ معاصر ایران فعالیت داشت. حزب متشکل از دو گروه با دو گرایش متفاوت بود: 1ـ انشعاب‌کنندگان از حزب توده و روشنفکران طبقه کارگر، به رهبرى ملکى. 2ـ روشنفکران میانه‌رو و بازرگانان متوسط و کوچک، به رهبری بقایى. عده‌اى از ورزشکاران نیز از حزب حمایت می‌کردند. گروهى از چماق‌داران نیز، براى مقابله با حزب توده، وابسته به حزب زحمتکشان بودند. این حزب در کودتاى 28 مرداد فعالانه شرکت کرد و اعضاى آن از جمله کسانى بودند که به خانه مصدق حمله کردند. روزنامه شاهد (ارگان حزب) نیز در همان روز، در صفحه نخست، زاهدى را نخست‌وزیر قانونى نامید. برگرفته از: روزنامه شاهد، سال 1، ش 4، 1328، ص 1؛ حجازى، مسعود: خاطرات مسعود حجازى، ص 152.
(2) ـ به خاطر دارم در جریان انتخابات مجلس شورای ملی در کرمان، دفتر ستاد انتخاباتی مهندس احمد رضوی در خانه‌ای واقع در یکی از کوچه‌های خیابان شریعتی (حدود خیابان شمال جنوبی) قرار داشت. بر سردر دفتر ایشان پارچه بزرگی نصب شده بود و بر روی آن، یک بیت شعر
این خانه از شما و نماینده از شماست تعیین سرنوشت شما اندرین سراست
که توسط مرحوم علی اطهری ـ شاعر معروف معاصر و از طرف‌داران مهندس رضوی ـ سروده شده بود، خودنمایی می‌کرد (محمد صنعتی).
(3) ـ وی از کارگران کارخانه خورشید بود که جزو طرف‌داران دو آتشه حزب توده بود. در این ایام وی در سخنرانی‌های خود با الفاظ رکیکی از خاندان پهلوی یاد می‌نمود، از این رو بعد از کودتای 28 مرداد از کرمان متواری شد و دیگر به این شهر بازنگشت (محمد صنعتی).
(4) ـ «سید محمود سخایی کاشانی، متولد ۱۲۹۶ ش. پس از انجام تحصیلات ابتدایی و متوسطه، به تحصیلات نظامی روی آورد و در دوران تحصیل، دانشجویی ممتاز بود. پس از پایان تحصیلات نیز افسری شجاع و لایق به شمار می‌رفت، از جمله در مسابقات تیراندازی نفر اول ایران شد و همچنین در یکی از نخستین دوره‌های حضور ایران در مسابقات المپیک، به نمایندگی از ایران به المپیک رفت. وی که از دوران تحصیلات نظامی، گرایش چپ‌گرایانه پیدا کرده بود، با «خسرو روزبه» که معروف‌ترین افسر حزب توده و از رهبران شاخه نظامی این حزب به شمار می‌آمد، روابط دوستانه‌ای پیدا کرد. هر چند که وی هرگز با روزبه اتفاق نظر کامل پیدا نکرد، اما با این وجود هردو در مورد فساد ارتش که دغدغه‌ی همیشگی سخایی بود، همواره اتفاق نظر داشتند. خسرو روزبه حتی در هنگام فرار مشهور و تاریخی خود از زندان، چند روزی هم در منزل وی مخفی بود. با شروع نهضت مصدق، سخایی به جانب‌داری و حمایت از وی پرداخت. به نحوی که خیلی زود، وی یکی از حامیان درجه یک مصدق و جنبش ملی گردید. اعتماد متقابل مصدق نسبت به وی موجب شد که پس از واقعه مشهور ۹ اسفند (عزم شاه برای خروج از ایران) او را به ریاست گارد محافظین مجلس شورای ملی منصوب کند. وی در این سمت نقش مؤثری در حفاظت از جان مصدق در برابر مخالفان و منتقدان وی داشت؛ بارها در طی جلسات مجلس کسانی که قصد ورود به لژ تماشاچیان و آسیب رساندن به مصدق را داشتند، هر بار با ممانعت گارد مجلس مواجه می‌شدند. با این وجود انتصاب سخایی با اعتراض جمعی از نمایندگان حامی شاه مواجه گردید. سخایی در این دوران با حزب ایران همکاری داشت و تلاش فراوانی برای ایجاد سازمان نظامی و هسته‌ای متشکل از افسران برای نهضت ملی نمود. حسن نیت سخایی نسبت به دکتر مصدق به حدی بود، که کتابی با عنوان «مصدق و رستاخیز ملت» نوشت و در آن با سرسختی تمام از مصدق دفاع نمود. گفته می‌شود مصدق در نظر داشت تا پس از همه‌پرسی، سخایی را با ارتقا درجه فرماندار نظامی تهران کند، امّا حساسیت و اهمیت کرمان وی را بر آن داشت تا قبل از آن، وی را به کرمان اعزام کند. استان کرمان و به ویژه شهر کرمان در این مقطع به دلیل آن که خاستگاه برخی از اصلی‌ترین سران و بنیان‌گذاران آن، از جمله دکتر بقایی و مهندس رضوی محسوب می‌شد، از حساسیت و اهمیت بسیار بالایی برخوردار بود و به ویژه با جدایی دکتر بقایی از دکتر مصدق اهمیت بیشتر نیز یافته بود. همین حساسیت و اهمیت موجب شد که مصدق، سرگرد پیاده سخایی را با اختیار کامل به ریاست کل شهربانی کرمان منصوب کند، به ویژه که همه‌پرسی معروف مصدق پیش رو بود و ظاهراً در هنگام همه‌پرسی قرار بود اغتشاش از کرمان آغاز شود. امّا سرگرد سخایی، با بهره از پشتیبانی مستحکم دکتر مصدق و با اختیار کاملی که به عنوان رییس شهربانی کرمان داشت، توانست به نحو مناسبی اوضاع را در کرمان آرام کند و برنامه‌ها و نقشه‌های مخالفان دکتر مصدق (به ویژه فدائیان دکتر بقایی)را نقش بر آب کند … وی در روز چهارشنبه ۲۸ مرداد در کرمان به قتل رسید». تلخیص از سایت ویکی‌پدیا.
(5) ـ «فرزند سید امان‌الله شیرازی معروف به صدرالامام، متولد 1285 ش. شیراز. پس از طی دبیرستان نظام و دانشکده افسری (1307 ش.) فارغ‌التحصیل و با درجه ستوان دومی خدمات نظامی را آغاز نمود. در طی خدمت دوره دانشگاه جنگ و دوره فرماندهی و ستاد را طی نمود و چندی هم در آمریکا دوره‌های مقدماتی را گذرانید. اهم مشاغل وی عبارت بودند از: فرماندهی هنگ توپ‌خانه لشکر فارس، ریاست رکن دوم ستاد نیروی جنوب، فرماندار نظامی آباده، فرمانده تیپ توپ‌خانه لشکر گارد. وی در 1330 به درجه سرتیپی نایل آمد و به فرماندهی تیپ 3 کوهستانی مرکز تعیین گردید و بعد به معاونت لشکر گارد منصوب شد. در 1332 به فرماندهی لشکر کرمان تعیین گردید و در 1335 با ارتقا به درجه سرلشکری به فرماندهی سپاه خراسان و بعد فرمانده سپاه مرکز شد … وی در 1338 در سن 53 سالگی پس از سی و یک سال خدمت بازنشسته شد …». عاقلی، باقر: شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، ج 1، ص 186. گویا وی عموی خانم «کریستین امان‌پور» ـ گزارشگر کانال «سی ان اس» است.
(6) ـ این عکس مربوط به روز 19 امرداد 1332، یعنی حدود نه روز قبل از قتل سرگرد سید محمود سخایی، در جریان برگزاری رفراندوم برای انحلال مجلس هفدهم در (کاروان‌سرای وکیل) کرمان از وی گرفته شده است (محمد صنعتی).
(7) ـ منظور سرلشکر نعمت‌الله نصیری، رییس معروف سازمان اطلاعات و امنیت ایران (ساواک) از بهمن 1343 تا تیر 1357 است. «وی در 1323 ش. با درجه سرگردی، فرمانده یک گردان در لشکر کرمان و سپس فرمانده گردان سیرجان را عهده‌دار بود … وی در 27 بهمن 1357 به حکم دادگاه انقلاب اسلامی تیرباران شد». عاقلی، باقر: شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، ج 3، ص 1627 تا 1630.

به اشتراک بگذارید:

برچسب ها:

،





مطالب مرتبط

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *